ضربهای سنگین بر پیکر دانشگاهها
۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبهبازنشستگی ۱۲ نفر از استادان سرشناس دانشگاه علامه طباطبایی تهران برای جامعه علمی ایران خبر دردناکی است. بخصوص که دانشگاه های ایران پس از هر موج اخراج و حذف کادرهای علمیاش، سالها دچار افت شدید علمی میشوند. هم چنین صحبت از انحلال گروه توسعه دانشکده اقتصاد این دانشگاه است.
دکتر سعید پیوندی استاد دانشگاه در پاریس میگوید:
«در سه چهار سال اخیر، این اولین باری نیست که استادان ما با مسالهی بازنشستگی اجباری یا استعفا مواجه شدهاند. قبلا این مورد را در دانشگاه تهران یا دانشگاه شهید بهشتی هم در حوزهی علوم سیاسی و علوم انسانی شاهد بودیم. ولی اینبار در دانشگاه علامه طباطبایی به طرز مشهودی حرکت کردند و حتی مسئولین صحبت از گرایش سیاسی استادان میکنند. در حالی که در گذشته فقط از بازنشستگی اداری صحبت میشد.»
به گزارش خبرنامه امیرکبیر، مرتضی مرديها استاد فلسفه دانشگاه علامه نیز ممنوع التدریس شده است. به گزارش این خبرنامه دکتر مرديها از چهرههای سرشناس فلسفه سياسی در ايران است. هم چنین صبا واصفی پژوهشگر و فعال جنبش زنان از دیروز از تدریس در دانشگاه شهيد بهشتی محروم شد.
به نظر سعید پیوندی آنچه در دانشگاه علامه طباطبایی و سایر دانشگاهها میگذرد «پیامی است که دولت به استادها میدهد که اگر کار خود را بیسروصدا انجام ندهند و در امور سیاسی دخالت کنند، چه برخوردی در انتظارشان خواهد بود. چون گروهی که با آنان برخورد شده، سالهای پیش نقدهای زیادی در حوزهی اقتصادی به دولت احمدینژاد داشتهاند و خیلی از نقدهایشان در مورد تورم، نقدینگی و… هم در زمان درست از آب درآمده است. دلیل عصبانیت امروز دولت هم این است که نقدهای آنان درست در آمده است و این میتواند در افکار عمومی استادان و همینطور جامعه پیامد زیادی داشته باشد.»
استادان منتقد تنها اخراج نمی شوند به زندان هم میافتند
دیروز جمعی از استادان اقتصاد دانشکدههای سراسر کشور برای آزادی دکتر علی عرب مازار يزدی، استاد اقتصاد دانشکده اقتصاد علامه طباطبايی به دستگاه قضایی نامه نوشتند و خواستار آزادی او و آزادی بیان و اندیشه در دانشگاه شدند
تخلیه محیط های آکادمیک از فکر و اندیشه و تبادل نظر به دستور آیت الله خامنهای مبنی بر اسلامی کردن علوم انسانی شدت گرفت. گفته میشود برکناریها سیاسی است و زیان های علمی آن برای مسئولان وزرات علوم و شورای انقلاب فرهنگی اهمیتی ندارد.
سعید پیوندی میگوید: «دانشگاه در همه جای دنیا محل نقد، برخورد، بررسی، اظهارنظر و فکر کردن است و در همهی دنیا رایج است که استادان دانشگاه در این رشتهها به سیاستهای رسمی، اقتصاد کشور و مسایلی که در کشور میگذرد، برخورد کنند. حیرتآور است که آستانه تحمل مسئولین تا این حد پایین آمده که حتی این امر را در دانشگاه قبول نمیکنند و با آن برخورد میکنند.»
ترس از حضور استادان و دانشجویان دگراندیش و منتقد در محیط های دانشگاهی تازگی ندارد. در جریان آنچه در سال ۱۳۵۸ «انقلاب فرهنگی» نام گرفت، هزاران دانشجو و ۴۰ درصد کادر آموزشی دانشگاه ها اخراج شدند.
سعید پیوندی در این زمینه میگوید: «آن روز دانشگاههای ما خیلی محدودتر بودند؛ ما ۱۷۵ هزار دانشجو و حدود ۱۵هزار کادر علمی داشتیم. امروز حدود سه میلیون و نیم دانشجو و بیش از ۱۲۰هزار کادر علمی داریم. بنابراین عمل کردن مانند آن روز دیگر غیرممکن است. امروز دانشگاهها در ۲۰۰ شهر ایران پراکندهاند و یک گروه اجتماعی را در بر میگیرند.»
با این همه سعید پیوندی استاد دانشگاه تاکید میکند که: «همین الان، پیش از این هم تصفیهها وسیعتر شوند، به خاطر فشارهای موجود روی دانشگاه، تهدید مستقیم استادان و یا تهدیدهای غیرمستقیم آنان از طریق صحبتهای وزیر علوم و دیگر مسئولین و یا کارهایی که در حوزهی حراست و غیره انجام میگیرد، با افت بسیار زیادی مواجه هستیم. برای این که خیلی از استادها احتیاط میکنند و یا سعی میکنند کارشان تحریکآمیز نباشد و همین هم روی کار تحقیقشان، روی فکر کردن و نقد مسایل و به وجود آوردن حوزههای جدید علمی حتما تاثیر میگذارد. چرا که آنها دل به کار نمیدهند و حداقل فضای آزاد و بانشاط لازم برای این که دانشگاه به عنوان اتاق فکر جامعه کار کند، وجود ندارد.»
سوال این جاست که با تکرار حذف های گسترده نظیر آنچه در سابقهسی ساله جمهوری اسلامی اتفاق افتاده، آیا دانشگاههای ایران قادر به رقابت علمی با سایر دانشگاه های معتبر دنیا خواهند شد؟
سعید پیوندی میگوید: «همانطور که یک بار کمر دانشگاههای ما در سال ۵۹ به خصوص در رشتهی علوم انسانی شکست و ۲۰ سال طول کشید که دانشگاه به تدریج کمر راست کند و بتواند در حوزههای تحقیقی و پژوهشی خودی نشان بدهد و کارهای چشمگیری انجام بدهد، دوباره با ضربهی جدیدی مواجه خواهیم شد که جامعهی ما را در این حوزه، سالها به عقب برمیگرداند. آن هم در دنیایی که امروز اقتصاد و جامعه بر اساس پژوهش و علم پیش میرود و نداشتن یک دانشگاه پویا و نقاد، دانشگاهی که فکر کند، تولید فکر کند و جامعه را نقد کند، میتواند به مثابهی قطع تنفس جامعه محسوب شود.»
NK/BM