آيا جنبشى به نام مشروطه وجود داشت؟
۱۳۹۰ اسفند ۲۴, چهارشنبهبه روايت ويكيپيديا، تاريخ نگار نام آور افغانستان، مير غلام محمد غبار در سال ١٨٩٨ ميلادى و به روايت برگه غبار در انترنت او در سال ١٨٩٩ ميلادى در كابل تولد شده است. ولادت او مصادف است با آغاز امارت امير حبيب الله خان (١٩٠١ ميلادى) و هنگامى كه امير حبيب الله كشته شد (سال ١٩١٩ ميلادى)، غبار ٢٠/٢١ ساله بود.
در سال ١٩٠٣ ميلادى، چهار سال پس از تولد مير غلام محمد غبار، مكتب حبيبيه در كابل گشايش يافت اما غبار به اين مكتب كه روزى پرچم بردار جنبش هاى سياسى شد، نرفت، و به جاى آن در خانه به كسب دانش پرداخت. اندوخته هاى او در گستره تاريخ، سياست، ادبيات و فلسفه توانست كه روزى او را مورخ برجسته، با ديد گسترده سازد. در تعريف مورخ در مى يابيم كه: مورخ وظيفه دارد تا واقعات تاريخى را بدون كم و زياد، بيان كند و از جاگزارى انديشه خود دورى گزيند. يعنى مورخ كرونولوژى مى نگارد و تلاش دارد كه در اين نگارش حقيقت را بگويد. خوشبختانه هنگامى كه غبار پيرامون جنبش هاى سياسى افغانستان در زمان امير حبيب الله خان مى نگارد، او نويسندۀ كرونولوژى از فاصلۀ دور نيست، چون كه اين جنبش ها هنگامى پيش مى روند كه غبار تازه جوان نستوه است كه مى خواهد از خود نام پايدار در تاريخ افغانستان بگذارد. بى گمان كه حدس هاى غبار پيرامون تاريخ كهن افغانستان، در غياب رويكردها، سزاوار انديشه است، اما نبشتۀ او در مورد جنبش هاى سياسى افغانستان به ويژه مشروطه قابل درنگ نه، كه پذيرفتنى است. پس غبار در مورد مشروطه چه مى گويد؟ او مى گويد كه جنبشى به نام مشروطه در افغانستان در زمان امير حبيب الله خان جان گرفت. من هم به همين باورم، اما با اين تفاوت كه اين جنبش نه به آن گونه است كه ما را به اين باور وادارد كه به صورت سامانمند و مشابه به جنبش هاى مشروطه خواهى ديگران، از آن ميان ايران بوده است.
تاريخ نگارها به وجود مير غلام محمد غبار در بطن جنبش هاى روشنفكرى زمان امير حبيب الله خان كمتر اشاره كرده اند، در حالى كه غبار از جوانان آگاه زمان امارت امير حبيب الله بود، اوضاع آن روزگار را از نزديك مى ديد و هم در جنبش روشنفكرها سهم فعال داشت. پس اين مرد با رسالتى كه در برابر مردم و تاريخ دارد نمى تواند كه خود پرداخته بگويد: جنبشى به نام مشروطه خواهى وجود داشت.
مرام روشنفكران
به جاى آن كه پيرامون مرام هاى جنبش مشروطه بپردازيم، نياز داريم كه دريابيم مرام روشنفكران دوران امير حبيب الله خان چه بود؟ آنچه تاريخ نگاران پيرامون مرام هاى جنبش روشنفكرى زمان حبيب الله نوشته اند، مى تواند كه چنين دسته بندى شود:
١- گرفتن استقلال افغانستان از چنگال بريتانيا
٢- تجدد و ترقى
٣- مشروط ساختن پادشاهى مطلقه
رهوار مشروطه
مشروطه تنها با رهوار "قانون اساسى" مى تواند كه به مردم برسد. در غياب اين رهوار، مشروطۀ ديگرى به طور نمونه مشروطۀ شفاهى وجود ندارد. نخستين قانون اساسى افغانستان در مدت بسيار كمى در سال ١٩٢٣ ميلادى در زمان پادشاهى امان الله خان به فرمايش شاه امان الله تكوين شد. اين قانون اساسى به هيچ صورت نقش شاه را در امور سياسى كوتاه نكرد. به طور نمونه قانون اساسى مى گفت كه: امور حكومت در دست وزيران است و اين وزيران از جانب شخص شاه انتخاب مى شوند. پس مى توانم بگويم كه اين قانون اساسى با روحيۀ مشروطه سازگار نبود.
نخستين قانون اساسى پس از آن كه براى مدت طولانى زير بررسى بود، در زمان پادشاهى محمد ظاهر (سال ١٩٦٤ ميلادى)، تكوين شد و مى توانم بگويم تا اكنون همين قانون اساسى معتبر تر از هر قانون اساسى پيشتر و پستر از خود است.
نويسندگان غرب و نويسندگان افغانستان
چون نويسندگان ما مبالغه مى كنند، ناگزير بايست به نبشته هاى غربى ها پيرامون جنبش روشنفكرى رجوع كنيم. كسى از نويسندگان غرب ننوشته كه جنبش مستقلى به نام مشروطه خواهى در زمان حبيب الله خان وجود داشته، اما همۀ آن ها باور دارند كه روشنفكران زمان حبيب الله خواهان دربند كشيدن پادشاهى مطلقه بودند و اين مرام در جملۀ مرام هاى ديگر شان بود. نويسندگان برجسته اى كه نبشته هاى شان پيرامون روشنفكران افغانستان ارزشمند است اين ها هستند:
١- وارتان گرگوريان
٢- مى شيناسى
٣- لودويك آدمك
پيش آهنگ هاى مشروطه خواهى
١- محمد سرور واصف
٢- غلام جيلانی اعظمی
٣- محمد عظيم الفت
٤- عبدالهادی داوی پريشان
٥- عبدالخالق
٦- محمد شريف
٧- محمد صادق فانی
٨- محمد انور بسمل
٩- سردار محمد حسن امضا
١٠- شيخ ميرزا عطا اله ادا
١١- محمد ابراهيم صفا
١٢- سردار محمد عزيز
١٣- فارغ
١٤- عزيز الله قتيل
١٥- عبدالعلی مستغنی
١٦- نديم
١٧- ملا طوطی
١٨- ميرزا شير احمد مخلص
١٩- مير حسين محوی
٢٠- عبدالولی عاشق
٢١- غلام حيدر مذنب
٢٢- ابراهيم بيگ جغتايی
٢٣- عبدالروُف ضعيف
٢٤- محمد امين عندليب
٢٥- فضل احمد رباطی
٢٦- نزيهی جلوه
و مهمترين اين چهره ها مى توانند كه اين ها باشند:
محمد سرور واصف
امير حبيب الله اين جرأت سرور واصف را به نمک ناشناسی و پر رويی توجيه کرد و امر صادر نمود تا او را با اعضای خانواده اش يعنی برادرش سعد الله و پسر عموی پدرش به قتل رسانند. عموی واصف، عبدالرحمان خان نام داشت که به امر امير به زندان افگنده شد و در همانجا باقی ماند تا که بمرد.
عبدالواسع آخوند زاده
نويسندۀ ديگری که جانش را در ترقی و اعتلای افغانستان از دست می دهد، عبدالواسع آخوندزاده است. اين نويسنده از خود تاليفاتی دارد و در بلندی درجه علمی وی شکی نبوده. عبدالواسع آخوند زاده زمانی که حبيب الله کلکانی اقتدار مملکت را در دست دارد، با شجاعت در مقابل او می ايستد و او را غاصب تاج و تخت می نامد و همان روز به امر حبيب الله کلکانی به قتل می رسد.
عبدالرب آخوند زاده
عبدالرب آخوند زاده برادر عبدالواسع آخوند زاده است. اين مرد فرهيخته تحصيلات علمی خود را در علوم اسلامی و زبان عربی در محضر پدر تکميل کرد و در عصر امير حبيب الله خان استاد فلسفۀ اسلاميه در مدرسۀ حبيبيه بود و هم در مدرسۀ شاهی تدريس می کرد. عبدالرب آخوند زاده به سبب شموليتش در جنبش مشروطيت از جانب امير حبيب الله به زندان افگنده شد.
غلام محى الدين افغان
غلام محی الدين افغان يکی از نويسندگان سراج الاخبار است که با محمود طرزی هم محشور بود و همواره همکاری قلمی می کرد. افغان شخصيت محبوبی داشت و خانه اش همواره مرکز تجمع ياران روشنفکران و جوانان مشروطه خواه بود. افغان در سال 1327هـ. ش. محبوس گرديد.
سيد احمد لودين
کاکا سيد احمد لودين شخص فاضل و عالم بوده، چنانچه کتابی از وی در علم حساب در دست است، به اسم خلاصة الحساب که به زبان دری طبع شده است. وی در تعليم سواد آموزی طريقه ای را معرفی کرد که معروف به "طرز کاکا" می باشد و اين اولين تحولی بود که نامبرده در شيوۀ تدريس ابتدايی برای سواد آموزی پديد آورد، زيرا که تا آن وقت قاعدۀ بغدادی معمول بود. کاکا که از منورين کابل و رييس گروهی از مشروطه خواهان بود، تا جلوس امان الله خان (1298هـ. ش) در ارگ محبوس ماند و در اين مدت يازده سال در داخل زندان، طرز مخصوص سواد آموزی را ترتيب و تطبيق کرد.
استاد محمد انور بسمل
استاد محمد انور بسمل، پسر ناظر صفر و از خانوادۀ منوران بوده و از جمله شاگردان ممتاز مدرسۀ حبيبيه به شمار می رفت. او شخص عالم و اديب و شاعر خوش مشرب و روشنفکر بود. از نظر سن هم با استادان جوان مشروطه خواه تفاوت چندانی نداشت، لذا هم از استادان خود درسی می آموخت و هم با ايشان رفيق و همکار بوده و تقريباً مدت دو سال را به خاطر ارتباطش با مشروطيت در زندان شيرپور محبوس ماند. ولی بعداً به سبب نفوذ پدرش از حبس رها گرديد. وی عملاً صوفی مشرب بوده و در علوم ادبی و اسلامی دست داشت و شعر ناب به سبک هندی می سرود که دارای اشعار نغز و دل انگيز مخصوصاً در غزل است. چون ناظر صفر پدرش در سال 1308 هـ.ش. به حيث نايب الحکومه قطغن و بدخشان مقرر شد، بسمل معاون پدر بود. بسمل در سال 1310هـ.ش. مدير انجمن ادبی در کابل مقرر شد، که مخفيانه در حرکات ضد رژيم نادرشاهی دست داشت و بنا بر همين جرم تا سال 1325هـ. ش. به معيت برادرش محمد ابراهيم صفا که او هم از شاعران معروف است، در کابل محبوس بماند.
محمد ابراهيم صفا
محمد ابراهيم "صفا" پسر محمد صفر، برادر بسمل است که در سال 1326 قمری چشم به جهان گشود. صفا علوم متداوله را تحصيل نموده و به زبان های انگليسی و اردو تسلط داشت. او در وزارت معارف، مطبوعات و تجارت به کرسی های حساس ايفای وظيفه کرده و زمانی هم نمايندۀ مطبوعات در کراچی و زمانی معاون رياست مطبوعات نيز بوده است. اشعار او پخته، با مزيت و عميق است. از جملۀ آثار او دو اثرش به نام های "نوای کهساران" و "مختصر منطق" به چاپ رسيده اند. شعر معروف "لالۀ آزاد" او باب نوين در شعر فارسی افغانستان شمرده می شود و بعضی ها معتقدند که اين شعر از نگاه ساختار و محتوا با آنچه ما آن را شعر امروز افغانستان می ناميم، نزديک است. در اين شعر متافورها استادانه استفاده شده اند که پر هيب نيرومند و درشتی را در پس چهرۀ شعر می سازند. استغنا در اين شعر تلالو می کند و زندگی خصوصی شاعر آزاده ای را تمثيل مي نمايد.
صفا آزاده باقی ماند و هيچ گاه مدحيه ای در صف دستار اهل زور و زر نبست و بنا بر همين طبيعت آزاد منشی وی بود که مدت پانزده سال عمر عزيز خود را در زندان گذرانيد و وقتی از زندان رهايی يافت، به پيرمردی مبدل شده بود که دست روزگار تن نحيفش را سخت فشرده بود. صفا قربانی ديگری از نسل مشروطه خواهان به شمار می رود.
اشتباه در مورد محمود طرزى
گفته اند كه محمود طرزى هم مشروطه خواه بود كه اين اشتباه است. محمود طرزى عضو برجستۀ جوانان ترك هم بود. يكى از مرام هاى اين جوانان برانداختن رژيم شاهى و جاگزينى نظام مردمى به شمار مى رفت. طرزى با اين وجود كه با مرام جوانان ترك هماهنگ بود، در افغانستان بر عكس به هيچ وجه نمى خواست تا پادشاهى حبيب الله ضعيف شود، زيرا كه خود او عضو مهم خانوادۀ شاهى بود و مزيد بر خويشاوندى با شخص شاه، دو دختر او، يكى با شهزاده عنايت الله خان و ديگرى با شهزاده امان الله خان ازدواج كرده بودند.
رد پاى مشروطه
سراج الاخبار يگانه نشريه ای بود كه در افغانستان وجود داشت و نخست، خويشاوند شاه يعنى محمود طرزى و سپس شخص شاه بر آن نظارت مى كرد. اين دو شخص به هيچ وجه اجازه نمى دادند تا افكار مشروطه خواهى در اين نشريه بازتابد. پس آنچه را كه عبدالحى حبيبى به نام مرام مشروطه ياد كرده است، تنها مى تواند بخشى از اسناد خصوصى باشد. ما مى دانيم كه عبدالحى حبيبى، مير غلام محمد غبار، صديق فرهنگ، قاسم رشتيا، شمس الدين مجروح، عبدالرؤف بينوا، استاد خليل الله خليلى و بسيارى از پژوهشگران برجستۀ ديگر، هر يك كتابخانۀ شخصى داشتند كه هنگام نوشتن واقعات تاريخى به آن رجوع مى كردند. از ميان همۀ اين نويسندگان تنها غبار به فرزندانش توصيه كرده بود كه پس از مرگش اين اسناد و كتاب ها را در اختيار مردم بگذارند كه با دريغ، ممكن به نسبت جنگ ها و يا امر ديگرى، مردم ما نتوانسته اند كه حتا به همين اسناد دسترسى پيدا كنند. آرشيف ملى افغانستان هم تمام اسنادى را كه به نام "اسناد محرمانه" ياد مى شود ندارد، زيرا كه بسيارى از اسنادى كه مى توانند ما را در شناخت تاريخ معاصر افغانستان يارى رساند، نزد بازماندگان روشنفكران زمان حبيب الله موجود است و مردم به آن دسترسى ندارند. به طور نمونه كسى نمى داند كه سرنوشت كتابخانۀ عبدالحى حبيبى به كجا رسيد.
پس هنگامى كه در افغانستان زمان حبيب الله كسى اجازۀ نشر كتاب و روزنامه ندارد، مرام مشروطه تنها مى تواند كه در سند "دست نوشتارى" وجود داشته باشد. ما مى دانيم كه واصف قندهارى استاد مكتب حبيبيه با نامه ای پيش حبيب الله رفت و بر نگشت. اين نامه مى تواند همان مرامنامۀ مشروطه باشد. آيا اين نامه در كتابخانۀ حبيبى موجود بود؟ كسى نمى داند.
نتيجه
من به اين باورم كه جريان مستقل و يا حزبى به نام مشروطه خواهى در زمان امير حبيب الله خان وجود نداشت. جنبش روشنفكران افغانستان مى خواست كه پادشاهى مطلقه در بند كشيده شود اما اين يگانه مرام آن ها نبود. مهم ترين مرام روشنفكران افغانستان كسب استقلال، تجدد و ترقى به شمار مى رفت. نويسندگان و شاعران زمان حبيب الله در پهلوى آرمان هاى ديگر شان، خواستار مشروطه بودند. اين جنبش به جاى آن كه مردمى باشد، در بستر نخبگان پرورش مى يافت و مردم روستايى كشور از آن آگاهى نداشتند. نخبگان افغانستان از مشروطه خواهان ايران و جنبش بلشويكى روسيه آگاهى داشتند، اما براى رسيدن به مرام شان دست به سلاح نبردند، به استثناى عبدالرحمان لودين كه حركت او بيشتر شخصى بود تا تدوين شده از جانب يك جنبش سراسرى.
نويسندگان ما براى اين كه جنبش مشروطۀ زمان حبيب الله را برجسته ساخته باشند با الهام گيرى از جنبش سامانمند و مسلحانۀ ايران، خود پردازى در اين مورد كرده اند كه زيان آور است.
اما اين مرام در ميان ديگر مرام هاى روشنفكران افغانستان وجود داشته كه نويسندۀ صاحب اعتبارى چون سيد سعدالدين هاشمى را واداشته است كه كتابى پيرامون اين موضوع بنگارد. غبار هم كه از شاهدان همان زمان بود، در كتابش حقيقت اين جنبش را بازتاب داده است.
نویسنده: بشير سخاورز
ویراستار: عارف فرهمند