گلشیری و تاریخ شفاهی ادبیات ایران
۱۳۸۴ خرداد ۱۶, دوشنبهپیچیدگیهای انسان معاصر ایرانی و معضلات اجتماعی اوست.
اخیرا کتابی دربارهی هوشنگ گلشیری منتشر شده که بحثها و جدلهای بسیاری را دامن زده است. کتاب «هوشنگ گلشیری»، از مجموعهی تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران، میکوشد در گفتگو با وابستگان، دوستان و آشنایان جنبههایی از زندگی او را به خواننده بنمایاند.
بخش بزرگی از این کتاب ۴۵۷ صفحهای (۷۹ صفحه) به گفتگو با فرزانه طاهری، مترجم و ویراستار، مربوط است که بیش از دو دهه همراه و در کنارگلشیری بود. فرزانه طاهری در کنار فعالیتهای دیگر به سرپرستی بنیاد هوشنگ گلشیری نیز مشغول است.
در پی انتشار این کتاب فرزانه طاهری در مقالهای که در روزنامهی شرق (تاریخ هفتم خرداد ۱۳۸۴) منتشر شد به سانسور حرفهایش شدیدا اعتراض کرد. او نوشت: «اين همه بلا در اين زندگى دقيقاً به همين دليل بر سرمان آوار شد كه نمى خواستيم حرفهايمان حذف شود.»
ظاهرا تهیهکنندگان این کتاب متن تایپ شدهی گفتگو را به او نشان دادهاند اما مواردی را که ارشاد انتشار کتاب را به حذف آنها مشروط کرده به آگاهی او نرساندند.
طاهری با اشاره به تجربهی سالهای فشار و اختناق مینویسد: «بهايى كه در همه آن سالها مى پرداختيم دقيقاً براى همين بود كه از حرف هاى من و ما چنان حذف نشود كه ماهيتش تغيير يابد و خودمان هيچ اختيارى هم نداشته باشيم. حتى مميزان هم اگر صاحب اثر رضايت نداشته باشد چنين نمى كنند. تكليف مميزان در آمريت سانسور معلوم است، من از ناشر مى پرسم به چه حقى بدون اطلاع من حرفهاى مرا حذف كرده، حتى اگر يك كلمه؟»
او اعتقاد دارد: «از آن منشور چندوجهى كه گلشيرى بود در اين كتاب جز به يكى دو وجه پرداخته نشده است.»
در پی این اعتراض مدیر نشر «روزنگار»، ایرج اسلامی، در گفتگویی با خبرگزاری سینا گفت: «ناشر چیزی از کتاب سانسور نکرده است، ارشاد آن را سانسور کرده. ما هم پذیرفتیم.» او همچنین میگوید: «ما هیچ قراری با خانم طاهری نگذاشته بودیم که اگر حرفهای او سانسور شد، کتاب را چاپ نکنیم. حداقل من از چنین قراری بی خبرم» و تاکید میکند، اگر چنین قراری هم بوده «این قراری است میان مصاحبه کننده با خانم طاهری. بنابراین انتقاد او متوجه من نیست.»
سرپرست مجموعه، محمدهاشم اكبريانى، نیز چند روز بعد در روزنامهی شرق (چهارشنبه ۱۱ خرداد) تلویحا مسئولیت سانسور کتاب را بر عهدهی ناشر و وزارت ارشاد گذاشته و مینویسد «آن بخش از حرف هاى خانم طاهرى كه سانسور و توسط ناشر حذف شده است، زجرها و ستمها و تلخى هايى است كه شرايط سياسى بر گلشيرى روا داشته...»
او همچنین مینویسد: «شما مطلب را قبل از آنكه براى مميزى برود خوانديد، همان متن و تاكيد مى كنم همان متنى كه شما خوانديد و تاييد كرديد و اگر باقى مى ماند تصوير درستى از زندگى گلشيرى ارائه شده بود، چارچوبهاى سرپرست مجموعه بود كه براى دوستان تعيين و تعريف شده بود.» اما اشاره نمیکند که چرا «همان متن» که مورد تایید طاهری بوده پس از سانسور به او نشان داده نشده است.
انتقادهای فرزانه طاهری در دو نکتهی اصلی خلاصه میشود که نه ناشر و نه سرپرست مجموعه در پاسخهای خود به آن اشاره نکردهاند. طاهری ضمن اعتراض به سانسور بدون اطلاع و اجازهی گفتههایش، اشاره دارد که ۴۲ صفحه از این کتاب که گاهشمار زندگی و آثار گلشیری است بدون ذکر منبع و ماخذ از سایت بنیاد گلشیری اخذ شده است. در این میان لااقل یکی از عکاسان، پیمان هوشمندزاده، مدعی است که عکسهایش بیاجازه، و بعضا بدون ذکر نام او، در این مجموعه نقل شده است.
انتشار کتاب هوشنگ گلشیری بار دیگر بحثهایی در مورد سانسور و حقوق مولفان را در ایران مطرح کرده است. بحثهایی که با توجه به واقعیتهای موجود به این زودیها به نتیجه یا به پایان نخواهد رسید. اخیرا ۱۶۵ ناشر در اطلاعیهای خواستار حذف رایانههای وزارت ارشاد و دخالتهای این وزارتخانه در امور نشر شدهاند. ارشاد با خرید تعدادی از کتابهای منتشر شده و بهویژه با نظارت بر واردات و تخصیص کاغذ امکان فعالیت مستقل را از ناشران سلب کرده است. در ابتدای کتاب «هوشنگ گلشیری» نیز نوشته شده «این کتاب با تسهیلات حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است»
فرزانه طاهری در نامهی اعتراضی خود مینویسد، آنچه مربوط به فعالیتهای کلشیری و کانون نویسندگان، قتلهای زنجیرهای و ترس و وحشت ناشی از پیگردها و شرایط پراضطراب دههی هفتاد میشده از این کتاب حذف شده و میپرسد: «وزارت ارشاد با حذف اين بخش از گلشيرى از كه حمايت مى كند؟ آن «تسهيلات حمايتى وزارت ارشاد» كه در صفحه حقوق كتاب درج شده به اين قيمت بوده است؟»
هوشنگ گلشیری یکی از اعضای فعال و موثر کانون نویسندگان ایران بود؛ کانونی که مدتهاست اجازهی برگزاری جلسات علنی را ندارد. آخرین اطلاعیهی این کانون نیز به سالروز درگذشت گلشیری مربوط است.
در این اطلاعیه آمده: «هوشنگ گلشیری گذشته از آفرینش ادبی به تحقیق در ادبیات معاصر و پرورش نسلی از داستان نویسان و منتقدان ادبی عمری را نیز به پیکار بی امان با سانسور و دفاع از آزادی بیان و قلم و اندیشه و فعالیت مستمر در کانون نویسندگان ایران گذراند.
ما کانونیان از یاد نمی بریم که گلشیری درست تا یک روز پیش از آنکه در بستر بیماری بیفتد چگونه شب و روز خود را به فعالیت در کانون گذراند و در این راه تا چه اندازه نسبت به سلامت جسمی خود بی اعتنا بود.»
همچنین به دعوت تعدادی از دوستان گلشیری و اعضاء کانون نویسندگان عصر روز دوشنبه مراسم بزرگداشتی در امامزاده طاهر و بر مزار او تدارک دیده شده است. قرار است نویسندگان و شاعرانی در این مراسم سخنرانی کنند و شعر بخوانند.
هوشنگ گلشیری در یکی از آخرین داستانهای خود، «انفجار بزرگ» از وحشتی میگوید که بر جامعهی ما حاکم است. از وحشت و از میل و حق دانستن:
«رقصید. خشک بود بدنش. دست و پاش انگار چند تکه چوب بود، اما رقصید. میشنوی امینهآقا؟ رقصید و هی سرو دست تکان داد. چرخ و نیمچرخ زد و هی مثلا قر به کمرش گذاشت. بالاخره هم نشست و یکدفعه زد زیر گریه. میگفت، من نمیتوانم. کجاست حالا؟ گوشات با من است؟ گفت نمیتوانم. من هیچ وقت نرقصیدهام. ترسیدهام که برقصم یا بخوانم. حتا توی حمام تک و تنها صدام را ول بدهم.
میترسند آن پایین شاید.
مثلا این همسایهی زیری که دیگر در گوشهی بیداد نمیزند. شاید هم خبری هست که نمیخواهید به من بگویید. خبری شده امینهآقا؟ مرگ بچههات، راستش را به من بگو. این مدت که من افتادهام رقصیدن که ورنیفتاده، کوچهباغی خواندن، گرفتار طرهی زلفی شدن. من میخواهم بفهمم. حق دارم. وقتی میشود عکس آغاز خلقت را گرفت چرا من نتوانم بفهمم که در آن سی چهل متر پایین، پشت این ساختمان چه خبر است؟»
بهزاد کشمیریپور، گزارشگر صدای آلمان در تهران