«چوب الف بر سر ما...» <br> خشونت در مدارس ایران
۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبهبا وجود آنکه قوانین در ایران هرگونه تنبیه بدنی در مدارس را ممنوع کردهاند، اما اعمال خشونت در مدارس ایران رایج است، در اشکال مختلف، پیدا و پنهان. ایران عضو کنوانسیون حقوق کودک است و با این حال گزارشهای شفاهی، کتبی و تصویری فراوان در دست است که نشان میدهد، رفتاری که در مدارس ایران با دانشآموزان میشود با معیارهای جهانی حمایت از حقوق کودک قرابتی ندارد.
کارشناسان مسائل آموزشی و جامعهشناسان عوامل گوناگونی را در تقویت فضایی ناآرام و آکنده از خشونت در مدارس دخیل میدانند: کلاسهای پرجمعیت، روش آموزش نه چندان مدرن و نبود فضای کافی برای ورزش و تفریح از جمله این عوامل است. علاوه بر همه اینها، جامعه ایران شاهد آن است که آفتابه به گردن «اوباش» میاندازند، زن را بهعنوان "بدحجاب" کتک میزنند، نوجوان را به خاطر جرمی اعدام میکنند، که در کودکی مرتکب شده است. جامعهشناسان بر این نظرند که مسئولانی که خود مروج فرهنگ خشونتاند، نمیتوانند از اعمال خشونت در مدارس جلوگیری کنند.
کودکان بیپناهترین قربانیان خشونت
به گفته علی طایفی، پژوهشگر مسایل اجتماعی، مدرسه مرکز تجمع کودکان است و محیطی است که در آن بیشترین اشکال خشونت بروز میکند. وی میگوید: «خشونت یک طیف گسترده است که از ابعاد فیزیکال جسمی شروع و به ابعاد ذهنی و منتال و روحی و کلامی ختم میشود. اگر ما با این نگاه مصداق خشونتبار را در جامعه بازیابی کنیم، به نظر میآید که از این منظر مدارس نهایتا جزو واپسین حلقههای خشونت هستند و در عین حال جزو اولین حلقههای بازتولید خشونتاند. یعنی میشود گفت که کودکان و دانشآموزان در مدارس مهمترین و بزرگترین قربانیان خشونت در جامعه هستند، بهویژه دختر بچهها.»
این جامعهشناس تاکید میکند که کودکان ضعیفترین اقشار انسانی در جامعه هستند و به همین خاطر در کشورهای مدرنتر دولتها عهدهدار نمایندگی وجدان و روح جمعی هستند که باید بتوانند از کودکانی که توانایی دفاع از خودشان را ندارند، دفاع کنند. به عقیده او در ایران چنین قوانین و چنین دولتی وجود ندارد؛ دولت نه تنها امکان دیدهبانی اجتماعی برای حمایت از کودک را فراهم نکرده است، بلکه خود از اولین ناقضان حقوق کودک به شمار میرود: « بهعنوان نمونه فعالان حقوق کودک در جامعه در زندان بهسر میبرند. نسرین ستوده یکی از این افراد است که از فعالان حقوق کودک و جزو انجمن کودکان است و سالها در این زمینه فعالیت کرده است. ولی میبینیم که ایشان در گوشهی زندان بهسر میبرد. متأسفانه نهادهای مردمی هم در این زمینه توانایی رشد و بالندگی و اثرگذاری در جامعه را پیدا نکردهاند.»
نقد دیدگاه حاکم نسبت به کودک و کودکی
حامی واعظ تقوی، استاد دانشگاه و سخنگوی سابق انجمن مستقل معلمان، میگوید، از دولتی که «چوب به سر و پای معلمش میزند چه انتظاری میتوان داشت؟» به نظر او مشکل، حکومت ایران و قانون اساسی است که محور آن نه انسان که الهیات است: «ایدئولوژیای که الان حاکم است، ایدئولوژی مطلقگراست. یکسری الگوها تعریف میکنند که الگوهای مطلق هستند، الگوهایی مثل ائمه و شیعه، و انتظار دارند که یک بچه، یک نوجوان یا یک جوان بتواند مثل آن عمل کند. اینها میتوانند الگو باشند یا تعاریفی از آن بدهند، ولی این انتظار را نمیشود داشت که یک کودک بتواند همان طور عمل کند.»
علی طایفی در مورد دیدگاه دولت در ایران نسبت به کودک و کودکی چنین میگوید: «اساساً دولت پایههای قوانین و اندیشه و ایدئولوژی خودش را پایههای شرعی و مبانی شرعی گذاشته است. آنچه در مبانی شرعی وجود دارد، نگاه بیولوژیک به وجود کودک است. نگاه سنتی به وجود کودک است. اصلاً کودکی در مفهوم شرعی به یک معنایی نوعی جرم است. یک نوع بیعقلی و بیخردی است و حتماً باید چوب تری باشد، در واقع بهعنوان چوب الف، که او را بتواند تربیت کند. چنین نگاهی به کودک نگاهیست که اساساً محصول دنیای پیش از مدرن است و تنها منحصر به جامعه ایران نیست، بلکه در جوامع دیگر هم این نگاه وجود داشته و بهشدت مورد نقد قرار گرفته است. این دید همچنان در اندیشهی اسلامی وجود دارد.»
«کلاسهای پر، درسهای بیمحتوا»
ایران بیش از ۲۴ میلیون دانشآموز دارد. در سه دهه پس از انقلاب سال به سال بر تعداد دانشآموزان در ایران افزوده شده است، ولی از گسترش فضاهای آموزشی متناسب با این افزایش جمعیت خبری نیست. ساختمان بسیاری از مدارس، حتی در پایتخت، کهنه و غیرقابل استفاده است. سقف بسیاری از کلاسها در حال فروریختن است؛ صندلیها پر، شاگردان ناآرام، مطالب درسی کهنه و معلمان خستهاند.
به عقیده حامی واعظ تقوی، فضاهای آموزشی در ایران برای آموزش ساخته نشدهاند: نیمکتها ناراحتند، امکانات ورزشی در مدارس کم است، معلمان مجبورند برنامهی خشک درسی را پی گیرند، از روشهای قدیمی سخنرانی در برابر شاگردان استفاده میکنند و از مواد کمک آموزشی بهره نمیگیرند. به نظر او همه اینها دست به دست هم میدهند و زمینهساز پیشامدهای فجیعی در مدارس میشوند.
وی میگوید: « من ۲۱ سال در سیستم آموزش و پرورش و در سیستم آموزشی کشور در شکلهای مختلف فعالیت داشتم و تدریس کردم و شاهد اتفاقاتی بودم که بعضی اوقات باورکردنی نیست. ناظم مدرسه یا دبیرستانی که زنجیر را از شلنگ عبور داده و وقتی که زنگ میخورد، برای فرستادن بچهها سر کلاس، از آن استفاده میکند. در کجا؟ در منطقهی پنج تهران، در شمال غربی تهران، در مرکز کشور!»
«چهار میلیون کودک محروم از فضای آموزشی»
علی طایفی، پژوهشگر مسایل اجتماعی، اشاره میکند به اینکه رقم بالای ۲۴ میلیون نفر، یعنی جمعیتی حدود سه برابر جمعیت کشور سوئد؛ جمعیتی که بایست برای آن برنامه داشت: «ما در فضای سربازی یک تعریف از کودکی داریم، در سیستم تأمین اجتماعی یک تعریف داریم، در قوانین استخدامی کشور که بورکراسی و ماشین دولت را تشکیل میدهد یک تعریف از کودک داریم و در قانون کار یک تعریف دیگر از کودک داریم. امروز ما شاهد هستیم که دولت بهعنوان مسئول برگزاری نظام آموزشی رایگان برای کودکان بسیار ضعیف عمل کرده است. بهطوری که قریب به چهارمیلیون و شاید بیشتر - چون به آمار رسمی نمیشود اعتماد کرد - کودک هستند که در فضای آموزشی نیستند.»
طایفی ندادن امکان آموزش را اولین خشونتی میداند که دولت نسبت به کودکان اعمال میکند. ولی به نظر او این همه مشکل نیست: «در همین سیستم آموزشی که بهصورت ناقص وجود دارد، متأسفانه نظارت و سیستمهای پایش و کنترل دقیقی بر کودکان وجود ندارد. دولت موظف است اقشار مختلف اجتماعی را که به خاطر مشکلات اقتصادی مختلف و دلایل فرهنگی متفاوت در مدارس رفتارهای خشونتآمیز علیه کودکان نشان میدهند، پایش کند. ولی ما متأسفانه چنین سیستمی را در نهادهای آموزشی نداریم.»
شش کانال دولتی، هزار کانال ماهوارهای؛ تفاوت معلم و دانشآموز
حامی واعظ تقوی، سخنگوی سابق انجمن مستقل معلمان، وجود فاصله ذهنی میان معلم و کودک را عاملی برای افزایش امکان برخورد خشونتبار با دانشآموزان میداند؛ فاصلهای که به گفته او، روز به روز زیادتر شده است: «متأسفانه این فاصله همیشه بوده است، چه آن زمانی که خودمان دانشآموز بودیم، چه زمانی که پدران و پدربزرگان ما دانشآموز بودند. این فاصله روز به روز زیادتر میشود. تفاوت است میان معلمی که از شش کانال رسمی دولتی تلویزیون جمهوری اسلامی استفاده میکند و دانشآموزی که هزار و دویست کانال تلویزیونی زیر دستش است و از اینترنت به طور آزاد استفاده میکند.»
واعظ تقوی میگوید، اینکه معلمان جوانتر نیز بهکار گرفته میشوند باز مشکلی را حل نمیکند: «معلمان جوان البته سال به سال جایگزین میشوند، اما مسئلهی ما این است که در گذشته افرادی که جذب سیستم آموزش و پرورش ما میشدند، افرادی بودند که از لحاظ سطح فرهنگ و سواد و ضریب هوشی از جایگاه بالاتری برخوردار بودند.» او میافزاید که شغل معلمی از سکه افتاده است، ارج و قربی ندارد، جایگاه اجتماعی و معیشتی خوبی هم ندارد و نسبت به شغلهای دیگر در درجات پایینتری قرار میگیرد و در نتیجه « طبیعی است بچههای باهوشتر، افراد با فرهنگتر، افرادی که کارآمدی بیشتری دارند، خودبهخود جذب این شغل نمیشوند. بنابراین فقط جایگزین کردن نیروهای جوان نمیتواند در حل مسائل آموزش و پرورش و پرکردن این شکاف راهگشای ما باشد.»
هر دو کارشناس در مصاحبه با دویچه وله بر لزوم شکافتن بحث خشونت در مدارس در پهنه همگانی در ایران تاکید میکنند. حامی واعظ تقوی امکان مقابله با اعمال خشونت در مدارس علیه کودکان و نوجوانان را بجز از طریق حرکتی نمی بیند که همه عرصههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را فراگیرد؛ حرکتی که نگرش کنونی به مقوله آموزش و پرورش را به بحث بگذارد و خواهان تغییر آن و نیز تغییر قوانین آموزش و پرورش و قانون اساسی کشور شود.
نیلوفر خسروی
تحریریه: کیواندخت قهاری