نامه سروش به خامنهای: زندانیان استبداد را آزاد و استبداد را زندانی کنید
۱۳۹۰ دی ۲, جمعه
نامهی آقای سروش به آیتالله خامنهای پاسخ او به دعوت محمد نوریزاد است که «از اصحاب قلم و اجتهاد خواسته است تا دعوت او را لبیک گویند و به نوبه خود ادای تکلیف و امر به معروف کنند و دفتر انتقاد را کلانتر سازند».
سروش در آغاز نامهاش به آقای خامنهای نوشته است: «صاحب این قلم چند بار با شما با عتاب و درشتی سخن گفته و مذمّتها و ملامتها بر شما باریده و قلم را بر سیاهیها و تباهیها گریانده است اما اینک بر آن است تا خشم خود را فرو خورد و قلم را به جانب دیگر بگرداند و از در ارشاد و نصیحت و انذار و موعظت در آید.»
آقای سروش پایان "دولت سحرمدت" آیتالله خامنهای را نزدیک میبیند و گفته که با این نامهاش میخواهد، راه نکونامی و نیک سر انجامی را به آقای خامنهای نشان دهد تا او از خدا و خلق آمرزش و پوزش بطلبد و بند از پای عدالت و آزادی بردارد و زندانیان استبداد را آزاد و استبداد را زندانی کند.
دولتی که باکی از ویرانی خاک ایران ندارد
نویسنده نامه در توصیف دولت محمود احمدینژاد که از حمایت بیدریغ آیتالله خامنهای برخوردار بود نوشته است: «دولتمردی بیتدبیر و دولتی خرافهگستر و سفاهتپرور که از چاههای نفت بر میدارد و در چاههای جمکران میریزد و قایق خرد خیالات خام خود را با پاروی تائیدات رهبری در دریای مخاطرات بینالمللی به یمین و یسار میراند و به توهم "ظهوری" و فتحالفتوحی قریبالوقوع، انگشت تحریک در چشم خونریز جهانخواران جنگطلب میکند و باکی از ویرانی خاک ایران ندارد.»
سروش سپس از رهبر جمهوری اسلامی پرسیده است: «آیا از ضعف بصیرت و سوء سیاست نبود که با دروغزنی کمخرد و فریبکار چون محمود احمدینژاد ابتدا به مغازله پرداختید و دولت او را فخر امت و شرف سیاست وانمودید و حاشیهنشینان درگاه رهبری هم امام زمان را دعا خوان و پشتیبان او دانستند، لکن همینکه رفتار او را حمل به نافرمانی کردید فرمان حمله به او را صادر کردید؟»
سروش نوشته است، جمعی از بهترین فرزندان این آب و خاک اکنون در سیاه چال و زنداناند و رنجه و شکنجه میشوند و تاوان نیکخواهیها و حقطلبیهای خود را میدهند و نجاست و خباثت سفلگان و سفاکان را به جان میکشند تا ردای ریاست و هاله قداست شما آسیب نبیند.
مثلث زر و زور و تزویر بردارید
نویسنده نامه در ادامه به جنبههایی از عملکرد آیتالله خامنهای در مقام رهبر جمهوری اسلامی اشاره کرده و نوشته است: «در انتخابات دخالت و تقلب میکنید، مجلس را در رایزنیهای مهم سر جای خود مینشانید، اجازۀ تظاهرات آزاد به هیچ گروهی و حزبی نمیدهید، بنام دفع تهاجم فرهنگی بهروزنامهها تهاجم میکنید، قوّۀ قضائیه را معلّق میگذارید و بیالتفات به آن، مخالفان را مجازات و در حصروحبس میکنید. سپاهیان را به عرصه سیاست و اقتصاد میکشید، صدا و سیما را مهار میزنید، فرهنگ و دانشگاه را امنیتی نظامی میکنید، حوزههای علمیه دینی و مساجد و منابر را حکومتی میکنید، ناقدان را حتی اگر از مراجع باشند فرو میکوبید، زور عریان را به خانهها و خیابانها میبرید و انصار حزب اله را برتر از قانون مینشانید و مصونیت قضائی میبخشید و...»
آقای سروش سپس به فقدان اختیار و استقلال نهادهایی چون مجلس و قوه قضاییه اشاره کرده و به آقای خامنهای توصیه کرده: «مجلس و دستگاه قضا را به خدمت نگیرید و از آنها رأی و حکم بر وفق مزاج خود طلب نکنید. دستگاه قضا باید پنجه در پنجه رهبری بیفکند و او را در سوء معاملاتش مؤاخذه کند. با این مجلس ذلیل و قضای زبون کدام دادگری و کدام مردمسالاری ممکن است؟ و انتخابات چه گرهی از کار ملت خواهد گشود؟»
دکتر سروش همچنین به انتصاب برادران لاریجایی را در راس مجلس و قوه قضایه اشاره کرده و نوشته است: «مثلث زر و زور و تزویر یعنی سه برادران لاریجانی را گماشتهاید تا شما را از شر قضا و قانون و حقوق بشر برهانند؟ خلایق را از نحوست این تثلیث برهانید و بیخطر بر خط راست برانید. چهره قضا و قانون را به آب عزت از غبار ذلت بشویید و از اسب انتخابات فرود آیید و زماماش را بدست مردم بسپارید.»
استبداد را بکشید و خلقی را زنده کنید
آقای سروش در ادامهی نامهاش خطرات تحقیر احزاب و اشخاص و نهادها را یادآوری کرده و نوشته است: «آخر اگر روزی این آب و خاک به مخمصهای و مهلکهای بیفتد و بیگانگان دست طمع درآن دراز کنند از مجلسیان ذلیل، از دانشگاهیان مظلوم، از نویسندگان شکستهدل و شکستهقلم، از عالمان بستهدهان، از احزاب اخته و مرعوب، از سیاست پیشگان بلهقربانگو، از مدیران ناکارآمد، از صداوسیمای دروغگو، از روحانیان خونین دل، از کارگران فقیر، از نوکیسهگان فاسد انتظار چه معجزهای میتوان داشت؟»
سروش به آقای خامنهای توصیه میکند: به نقد تن دهید. استبداد را بکشید و خلقی را زنده کنید. نقد رهبری مقدمه آشتی ملی و نشانه نیرومندی و فروتنی است. آغاز ورود به عرصه مدنیّت و مدرنیّت، و تمرین دلیری و حریّت و نفی غلام پروری و عبودیّت است. چیزی را که چندین برکت در آن است چرا از رعیّت دریغ میدارید؟
سروش در پایان نامهاش خطاب به آیتالله خامنهای آورده است: «مورٌخان آوردهاند که آغا محمدخان قاجار هم موسیقی مینواخت هم زیارت عاشورایش ترک نمیشد هم به دستان نامبارک خود سر میبرید و چشم درمیآورد. چرا رفتار و کردار شما باید یاد آور احوال وی باشد؟»
MM/SI