محمد نوریزاد: نامه چهاردهم، غوغایی از همه نامههای قبلی است
۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه
محمد نوریزاد، روزنامهنگار و کارگردان منتقد حکومت ایران در گفتوگو با دویچه وله به محتوای نامه چهاردهم خطاب به آیتالله خامنهای پرداخته است.
او همچنین با اشاره به تهدید نیروهای امنیتی میگوید: «هر لحظه احتمال میدهم حادثهای پیش آید. هر زنگ خانهی من، نشاندهندهی هول و هراسی است که اهل خانوادهی من با آن مواجه هستند.»
پیش از این آقای نوریزاد در نامه دوازدهم خطاب به آیتالله خامنهای به حادثهای اشاره کرده بود که طی آن از سوی دو نفر تهدید شده بود.
محمد نوریزاد همچنین بازخورد نامههای قبلی خود، بین افرادی که داخل حکومت ایران هستند و همچنین بین افراد عادی جامعه را بسیار گسترده میخواند.
بشنوید: گفتوگو با محمد نوریزاد
دویچه وله: در نامههای قبلی، خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران از افرادی سخن گفتید که سوار ماشین شما شدند و جان شما را تهدید کردند. آیا این تهدیدات ادامه یافته است؟ آیا شما هنوز در معرض تهدید این افراد هستید؟
محمد نوریزاد: بله، هر لحظه. البته بعد از اتفاقی که آن روز افتاد، ادامه پیدا نکرد. ولی من هر لحظه احتمال میدهم که حادثهای پیش آید. یعنی هر زنگ خانهی من، نشاندهندهی هول و هراسی است که بههرحال اهل خانوادهی من با آن مواجه هستند.
این شرایطی است که مردم ما در آن زندگی میکنند. اگر شما در ایران زندگی کنید و بیخاصیت باشید، کسی با شما کاری ندارد. اما بهمحض این که بگویید چرا بردند و خوردند و چرا جفا کردند و چرا خطا کردند، این چراها به جهت اینکه در جامعهی ما از ابتدا به آن بها داده نشده، شما را در معرض خطر قرار میدهد.
بههر شکل ما جزو طایفهی دوم قرار گرفتهایم که میپرسیم و این پرسیدن برای آنها سخت است. تهدید میکنند و چه بسا برای این که ترتیب آدم را بدهند برنامههم داشته باشند. کما اینکه به ما هم همین را گفتند. گفتند «ترتیبات را میدهیم».
ماجرا این نیست. ماجرا این است که متأسفانه مردم ما، آنهایی که فرهیخته و دانشمندند یا اهل اندیشه و فکرند، متاسفانه در یک فضای پر از رعب و وحشت و آسیب و آزار تا این ایام زندگی کردهاند و من نوریزاد غافل بودم از رنج مردم خودم. از رنج مردمانی که در اطرافم بودند. الان آن را با تمام وجودم حس میکنم که چه روزها و شبهای تلخی بر این مردم گذشته است، بدون آن که پناهی داشته باشند.
بههر تقدیر این ایام سپری خواهد شد. اما آنچه ماندنی است، اصالتها است و من امید دارم که بهزودی آن اصالتها پا گیرند و ما را به یک سرانجام خوب هدایت کنند.
نگارش نامههای سرگشادهی شما خطاب به رهبر جمهوری اسلامی سابقهای طولانی دارد. در این مدت چه بازخوردی از نوشتن این نامهها خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران بین افرادی که در حکومت ایران مقامی دارند دیدهاید؟
بخش وسیعی از مخاطبان نامههای من اتفاقا افرادی هستند که داخل سپاه هستند. افرادی هستند که داخل بسیج هستند. افرادی که داخل سیستم هستند. چند وقت پیش تعدادی از نمایندگان مجلس با من دیدار داشتند و میگفتند که بخش وسیعی از نمایندگان مجلس، مخاطب نامههای شما هستند.
متاسفانه نمایندهی مجلس از من میپرسید، «به نظر شما ما چه باید بکنیم؟!» و من بسیار افسوس خوردم و به آنها گفتم در تک تک فاجعههایی که در جامعهی ما دارد رخ میدهد، به خاطر سکوتتان امضای شما وجود دارد. آنها میگفتند «به پای ما قفل بستهاند، به زبان ما قفل بستهاند، به قلم ما قفل بستهاند و یک ترس بزرگ به جان نمایندگان انداختهاند.»
مخاطبین من در داخل هستند، در خارج هستند. بازخوردها در مجموع خوب بوده است. اگرچه بههرحال جمعیتی هم از این نوشته آسیب میبینند و از لحن نوشته یا از مواردی که من در نامهها به آن اشاره میکنم رنج میبرند. ولی ناگزیریم. ما که نمیتوانیم طوری بنویسیم همه لذت ببرند. اگر این طور بود، خب من رمان یا داستان مینوشتم.
ناهنجاریهایی در جامعهی ما وجود دارد که این نامهها وظیفه دارند آنها را برملا کنند و مسئولیت آنها را به سمت شخص اول احاله دهند. طبیعیست که برخی شادمان میشوند و برخی ناراحت میشوند و ما هم ایستادهایم که هزینهی این نامهها و قدمهایی را که برمیداریم بپردازیم.
از آن طرف، در اطراف خودتان، بین انسانهای عادی و کسانی که این نامهها را میخوانند تا تا به حال چه بازخوردی دیدهاید؟
فوقالعاده بوده و من خدا را سپاس میگویم. حتی سرداران سپاه به دیدن من میآیند. انسانهای فرهیخته، فاضل، اندیشمند، مردم عادی، آنهایی که اهل مطالعه هستند به دیدن من میآیند. ممکن است هیچ وقت در بین مخاطبان من روستایی، کاسب یا آنهایی که مثلا اهل مطالعه نیستند و سواد ندارند، نباشند.
ولی به محض اینکه وارد حوزهی مطالعه میشویم، با همین نامهها جمعیت فراوانی مخاطب پیدا میکنم. انگار من به گونهای تقاص سالها قفلی که بر قلم این مردم بسته شده بود را پس میدهم و میستانم.
نمایندهای شدهام برای سالها واستادندن حقی که از قلم مردم، از زبان مردم ضایع شده و طبیعی است که این نمایندگی کردن آسیب و تنگنا دارد و هر آن ممکن است، در شرایطی قرار بگیرم که دیگر نباشم یا خانوادهی من به رنج بیافتد.
چارهای نیست، باید هزینه بدهیم. ما برای اینکه فردا را بسازیم، باید از همین امروز برای فردا فکر کنیم. نمیتوانیم همینطور جلو برویم تا فردا آغوش خودش را به روی ما باز کند.
در نامهی دوازدهم، رهبر جمهوری اسلامی ایران را به نوشیدن «جام زهر» تشویق کردهاید. همینطور در نامهی سیزدهم به عدم موضعگیری آیتاله خامنهای در مورد حمله به سفارت بریتانیا پرداختید. بفرمایید محور نامهی چهاردهم چه چیزی خواهد بود؟
در نامهی چهاردهم به جهان دیگر پرداختهام. به اینکه من و ایشان از دنیا رفتهایم و عملکرد خودمان را در گذشته و در آیندهای که از اعمال ما نشأت گرفته است تماشا میکنیم.
من در حال نشان دادن یک به یک برخی از اعمال ایشان به خود ایشان هستم. میدانید، عالم مردهها عالمی است که پرده از جلوی چشم انسان کنار میرود. آنجا زمان نیست، دیگر ابعاد طول و عرض و ارتفاع در کار نیست. مردگان میتوانند به گذشته سفر کنند گذشته، همینطور آینده را ببینند.
آنجا من و ایشان از دنیا رفتهایم و در کنارهم داریم به گذشته و به آینده نگاه میکنیم. به ایشان میگویم اگر شما درست رفتار کرده بودید، الان ما میتوانستیم اینجا باشیم و حالا که این طور رفتار کردهاید، اینجا هستیم.
یک به یک این صحنهها را به ایشان نشان میدهم. به طریقی ایشان را ترغیب میکنم اگر در این باقیماندهی عمر خوشبین باشند و رفتار درستی از خودشان ابراز کنند، هنوز میتوانند در کنار گاندی و نلسون ماندلا جا بگیرند. وگرنه متاسفانه جای خوبی برای ایشان شاهد نخواهیم بود.
جهان پس از مرگ جهانیست که دست آدمی از این دنیا کوتاه است و دیگر کاری از او برنمیآید. از ایشان خواستهام که در این مدت باقیمانده کاری بکنند. نامهی چهاردهم من غوغاییست از همه نامههای پیشین. یک فریاد است، نعرهای است در سکوت تحمیلی، در قبرستانی که اصرار بر مردهگی است. انگار فریادی بلند میشود و همه را به هوشمندی و هوشیاری فرامیخواند. نامهی چهاردهم من آمیزهای است از همه نامههای گذشتهی من و در نوع خود کار ابتکاری و جذابی از آب درآمده و من به شخصه خیلی خدا را شاکر هستم که به من توفیق داد نامهچهاردهم را بنویسم.
درباره آن دسته از افراد داخل حکومت ایران که احتمالا نامههای شما را نمیپسندند، چه فکر میکنید؟
شاید افرادی باشند که از نامههای من رنج میبرند. شما وقتی به فردی که سیگار میکشد میگویید، «آقا سیگار نکش»، او بدش میآید. او خودش میداند که سیگار کشیدن او را از پا درمیآورد. ولی از اینکه کسی به او بگوید سیگار نکش، رنج میبرد.
خیرخواهی همیشه همینطور است. یعنی با گارد طرف خاطی مواجه میشود. من بهجز خیرخواهی هیچ هدفی ندارم. قصد من خیرخواهی است، قصد من آشفتن نیست. قصد من این نیست که با نگارش این نامهها به کسی بیحرمتی کنم. قصد من این است که بگویم فرصت بسیار اندک است و ما سرمایههای گرانقدری را از دست دادهایم و در این فرصت باقیمانده هنوز امکان اصلاح وجود دارد. قصد من دعوت به شورش نیست. قصد من آشفتن فضای جامعه نیست.
میگویم در این جامعه استعدادهایی وجود دارند که ما میتوانیم با کمی هوشمندی به این استعدادها دست پیدا کنیم. من میگویم وقتی در دنیا پذیرفته شده که اعتراض حق مردم است و این اعتراض حتما منجر به سقوط ما نخواهد شد، ما این حق را بفهمیم و این حق را از مردم نستانیم.
این دعوت به شورش نیست، دعوت به احقاق حقوق تباه شدهی مردم است. من دوست دارم این فهمیده شود، و اصرار من برای این است که این خیرخواهی دیده شود که ما قصد آشفتن جامعه را نداریم. قصد داریم، جامعهای که در منجلاب آشفتگیها و ناهنجاریها فرو رفته است، خودش را بازسازی کند، ترمیم شود و مردم نفس بکشند. حقوق فراوانی در این ۳۳ سال از مردم ضایع شده است. قصدمان این است که مردم به حقوقبدیهیخود برسند.
در نامهی چهاردهم به آقای خامنهای گفتهام که، اگر شما جای آقای موسوی بودید، بهتر میتوانستید قضاوت کنید که با شما چه گونه باید رفتار میکردند. به ایشان گفتم، اگر میآمدند شما را یکجایی زندانی میکردند، دوست داشتید چه گونه با شما رفتار کنند؟ دوست داشتید دادگاه منصفانهای باشد، به شما فرصت دفاع دهند. پس چرا چنین چیزی را برای دیگری فراهم نمیکنید؟
اینها احتجاجات منطقی و درستی است که پاسخ آن جز شرمساری نیست. به همین دلیل، اسم این نامهها را نامههای خیرخواهانه میگذارم. نه نامهای که انگار یک نفر اسلحه در یک دست اسحله و میخواهد آدم بکشد و دست دیگر هم حالا قلم و کاغذی برداشته و تلخ مینویسد. نخیر! ما همهی بضاعتمان خیرخواهیست. قصد ما فرابردن جامعهای است که آسیب دیده است. ما میخواهیم این مردم نفس بکشند و به خوشبختی برسند. حقشان است که این مردم آزاد باشند.
حسین کرمانی
تحریریه: فرید وحیدی