نارضایتی اصلی معلمان:<br>«حقوق پایین، اضطراب، کاهش منزلت اجتماعی»
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبهدر بیانیهای که چند روز پیش از سوی "دبیرخانه شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان ایران" منتشر شد بار دیگر از خواستهای معوقه جامعه معلمان کشور سخن به میان آمد و از معلمان خواسته شد که در روز معلم امسال دست به اعتصاب غذا بزنند.
در این بیانیه آمده است: «جامعهی عظیم فرهنگیان کشور به هیچ روی تحمل احکام [صادر شده برای فعالان صنفی معلمان] را ندارد و شکی نیست که اجرای چنین احکامی جامعه و آموزش وپرورش را بیش از پیش ملتهب کرده و روی هرگونه آرامشی را از عرصه فرهنگ خواهد گرفت.»
همچنین در این بیانیه در هفت محور خواست معلمان کشور شرح داده شده که میتوان از آن میان به "رفع فضای امنیتی از مدارس و ادارات آموزش وپرورش و تأمین امنیت شغلی فرهنگیان" و همچنین " آزادی سریع و بی قید و شرط همهی فرهنگیان در بند و صدور منع تعقیب قضایی و لغو کلیه ی احکام اداری و قضایی صادره برای فرهنگیان منتقد" اشاره کرد.
آنچه در پی میآید گفتوگویی است با دکتر سعید پیوندی، جامعهشناس، استاد دانشگاه و صاحب نظر در امور آموزشی، درباره خواستهای اصلی معلمان ایران و نوع نگاه حاکمیت به فعالیتهای صنفی آنان.
دویچه وله: آقای پیوندی سالهاست که در ایران با این شعار مشهور از طرف حاکمیت روبهرو هستیم که «معلمی شغل انبیاست». یعنی به نوعی تأکید بر احترامی دارد که حاکمیت در ایران ادعا دارد که برای معلمان قائل است. ولی از سوی دیگر شاهد اعتراضات جامعهی معلمان هستیم. لطفاً درباره وضعیت واقعی معلمان در ایران به رغم شعارهایی که وجود دارد، توضیح دهید.
سعید پیوندی: همان طور که اشاره کردید از اول انقلاب گفته میشد که معلمی شغل انبیاست. ولی همزمان در طول سی سال گذشته به طور منظم کسانی که این شغل را دارند، درگیر مشکلات و مسائلی بودند که منجر شده است که در مجموع، نه تنها منزلت اجتماعیشان کاهش پیدا کند، بلکه وضعیت زندگیشان هم روز به روز بدتر شود. یعنی اگر نگاه کنیم به سی سالی که گذشت و نگاه کنیم به مطالبات معلمان در این دوره، میتوانیم بگوییم معلمان در سه زمینهی اساسی از کارشان و از شرایط کارشان ناراضی هستند.
مسألهی اول وضعیت معیشتی است. اگر ما بیاییم حقوق یک معلم را در سال ۶۰ در نظر بگیریم، زمانی که خود من هم در تهران در دبیرستان البرز درس میدادم، و اگر قیمتهای آن زمان را با حقوق فعلی معلمان بسنجیم و تحولی که قیمتها پیدا کردهاند، به طور متوسط حقوق یک معلم باید دو برابر آنچه امروز هست باشد تا معلمی که امروز درس میدهد و کارمند رسمی دولت است، بتواند یک زندگی حداقلی و سادهای را داشته باشد که در سال ۱۳۶۰ یک معلم داشت. یعنی سی سال پیش. بنابراین در ایران ما با کاهش قدرت خرید معلمان به طور چشمگیر مواجه هستیم که به طور منظم در این سی سال بدین ترتیب پیش رفته و نتیجهاش این شده که خیلی از معلمان مجبورند در کنار شغل اصلیشان مشاغل و فعالیتهای دیگری هم داشته باشند که بتوانند به وضع معیشتیشان برسند.
نکتهی دوم در مقایسهی تاریخی از اول انقلاب تا کنون، نوع برخوردی بوده که با معلمان در نظام آموزشی صورت گرفته است. یعنی با این که «شغل انبیا» بوده، ولی با آنها طوری رفتار شده که انگار اینها همهشان میتوانند دشمن انقلاب، دشمن این جامعه باشند. برای همین هم شدیداً تحت نظر بودهاند و بارها به خاطر حرفهایی که زدهاند یا عقایدی که داشتهاند، مورد تعقیب یا تحت فشار قرار گرفتهاند. یعنی در فضای آموزشی محیط ترس و وحشتی حاکم بوده که معلم از آن رنج برده است. برای اینکه همیشه این اضطراب را داشته که سر کلاس یا در جاهای دیگر، چه از طریق دانشآموزان چه از طریق معلمان دیگر و یا مسئولان امور پرورشی و غیره در حال کنترل شدن است یا این که دارند جاسوسیاش را میکنند.
سومین مسألهای که در حقیقت بیارتباط با دو مسألهی اول نیست، منزلت اجتماعی عمومی معلم است. یعنی در جامعهی ما در این سی سال نه تنها شاهد افزایش این منزلت نبودهایم، بلکه منزلت اجتماعی معلم به همان دلایلی که پیشتر گفتم کاهش پیدا کرده است. در نتیجه امروز شغل معلمی به هیچ وجه یک شغل افتخارآمیز برخلاف آنچه گفته میشود نیست. شغلی است که نه تنها درآمدی ندارد، بلکه در افکار عمومی هم به عنوان یک شغل والا یا یک شغل ارزشمند، شغلی با ارزشهای بزرگ انسانی، آنگونه که در خیلی از جوامع دیگر است، متاسفانه قلمداد نمیشود. بنابراین میشود گفت که این شعار به یک شعار تو خالی تبدیل شده است که با زندگی واقعی روانی و مادی معلمان امروز ما ارتباط چندانی ندارد.
در چند سال اخیر، بخصوص در دولت نهم و دهم آقای احمدینژاد، به نوعی اعتراضات معلمان یا سیاسی تلقی میشود و یا به هرحال سیاسی شده است. بفرمایید چه عواملی در سیاسی شدن یا سیاسی تلقی شدن خواستهای معلمان نقش داشته است و این سیاسی تلقی شدن چه تبعاتی میتواند بر پیگیری خواستهای صنفی معلمان داشته باشد؟
معلمان از حدود ۱۰ سال پیش به خاطر مشکلاتی که داشتند، مشکلات مادی و معیشتی و مشکلات کاریشان، دست به اعتراض زدند و جنبش مطالباتی خیلی وسیعی را هم در نقاط مختلف ایران بوجود آوردند و برخی از تشکلهای معلمان هم البته خیلی فعالتر بودند. به خصوص آنهایی که از گفتمان حاکمیت دورتر بودند یا استقلال بیشتری داشتند، توانستند حرفهای معلمان را مطرح کنند یا امکانی را بوجود آورند که این معلمان بتوانند در قالب تشکلها یا جنبش اعتراضی و تظاهرات و یا به اشکال دیگر حرف های خودشان را به گوش جامعه و مسئولان برسانند.
منتهی مشکل ما در ایران این است که مسئولان به هر حرکتی، یک حرکت ساده و صنفی که در همهجای دنیا به رسمیت شناخته میشود و مشروعیت دارد، بلافاصله مهر سیاسی میزنند و از طریق برخوردهای امنیتی این حرکت را عملاً به یک مسیر سیاسی هدایت میکنند. این کاری بوده که در این ۶ـ ۵ سال اخیر به نظر من انجام شده است. یعنی معلمان اگر توانستند در دورهی هشت سالهی آقای خاتمی کم و بیش انسجامی پیدا کنند و تشکلهایشان رونقی بیابند و یکسری مسائلی طرح شود، بلافاصله در دورهی آقای احمدینژاد شاهد نوعی محدودیت و یا حتی سرکوب اینها هستیم. در سالهای گذشته معلمهایی به خاطر مسائلی که مربوط میشده فقط به اعتراضات صنفیشان حتی سر کلاس درسشان دستگیر شدهاند.
این رفتار حاکمیت است که به نظر من به حرکات صنفی در جامعهی ما، ازجمله حرکات معلمان، رنگ و بوی سیاسی میدهد. در حالی که اگر در جامعهآن حداقلآزادیهای مشروع و قانونی وجود داشته باشد، همان طور که در کشورهای دیگر شاهدش هستیم، هیچ دلیلی ندارد که یک حرکت صنفی ساده، یک حرکت مطالباتی که برای افزایش حقوق یا امکانات بهتر کار یا اعتراض به این یا آن تصمیم آموزشی یا اداری انجام میگیرد، شکل سیاسی پیدا کند. برای این که این حق در جامعه باید وجود داشته باشد که فرد نسبت به سرنوشت خودش بتواند اعتراض کند، نسبت به اتفاقاتی که میافتد اعتراض کند، بدون این که به هیچ وجه کل نظام سیاسی یا مشروعیت سیاسی حکومت را زیر سوال ببرد.
با توجه به گسترش اینترنت در میان جوانان به نوعی سطح سواد معلمان بخصوص از نظر دانش کامپیوتری و اینترنت از دانشآموزان خودشان پائینتر است. چقدر میتواند این موضوع روی سیستم آموزشی ایران تأثیر بگذارد و خلائی که وجود دارد به پای چه کسی میتواند نوشته شود، به پای معلمان یا به پای وزارت آموزش پرورش که برنامهای برای این موضوع ندارد؟
یکی از جنبههای اعتراضی معلمان در سالهای گذشته هم در حقیقت کمبود امکانات و بدی وضعیت مدارس ایران بوده، ازجمله در زمینهی تجهیزات و اینکه معلمان بتوانند چه از نظر آموزش و چه از نظر دسترسی به امکانات فنآوری جدید از دانشآموزانشان عقب نمانند، حتی اگر به اندازهی آنان ندانند. ما اکنون در دنیایی زندگی میکنیم که برای اولین بار در تاریخ انسان نسل جوان گاهی بیشتر از نسلهای بزرگسال خودش میداند و تواناییهایی دارد که نسل بزرگسال خودش گاهی وقتها ندارد.
این یک واقعیت خیلی مهم است که اگر در نظام آموزشی به آن توجه نشود، همان طور که در سطح خانواده بین پدر و مادر و بچهها هم در حقیقت همین حالت را دارد پیدا میکند، عملاً رابطهی معلم و دانشآموز، معلم به عنوان کسی که باید دانشآموز را هدایت کند به سوی دانش، دچار آسیبی جدی میشود، چرا که به اعتبار و منزلت معلم در نزد دانشآموز لطمه میخورد. دانشآموزی که میداند معلمش آن حداقلهای سواد فنآوری را ندارد، عملا در زمینههای دیگر هم میتواند کاملا به معلمش به چشم دیگری نگاه کند.
این آن چیزی است که فقط باید از چشم نظام آموزشی دید. چون در همهی دنیا نظامهای آموزشی از طریق آموزش مداوم تلاش میکنند که این عقبماندگیها یا مسائلی را که معلمان در ارتباط با پیشرفتهای علمی و فنی نمیدانند، جبران و معلمان را به روز کنند که اینها بتوانند سر کلاس در واقع یک معلم تمام عیار باشند. چیزی که در نظام آموزشی ایران متاسفانه هیچ جایی فعلاً و در شرایط کنونی ندارد.
چندین بار در طول صحبتهایتان به تجربهی کشورهای دیگر، بخصوص در زمینهی اعتراضات صنفی معلمان، اشاره کردید. مقایسهای بفرمایید بین وضعیت کشورهایی که خود شاهد بودهاید، از نظر سیستم آموزشی و همچنین برخوردی که با تشکلهای صنفی معلمان انجام میگیرد، و وضعیتی که در ایران حاکم است.
در کشورهایی که من شاهد بودهام، یعنی کشورهای اروپایی و بخصوص فرانسه که در آن زندگی میکنم، تشکلهای صنفی نه تنها مجاز هستند و قانونی فعالیت میکنند، بلکه یکی از بازیگران اصلی نظام آموزشی نیز به شمار میروند. یعنی همه اصلاحات نظام آموزشی، همه تحولات نظام آموزشی، عملا با مشارکت سندیکاها و تشکلهای معلمان انجام میگیرد. برای اینکه شریک دولت و دستگاههای عمومی برای بهبود وضعیت آموزشی و بهترکردن آموزش محسوب میشوند.
یعنی در کشورهای اروپایی نه تنها سندیکاها و تشکلهای عمومی معلمان فعالانه برای بهبود وضع معلمان مشارکت میکنند، بلکه یک شریک واقعی در پیشبرد و بهبود وضعیت آموزشی هستند و در واقع همین باعث میشود که هم نفوذ زیادی در جامعه داشته باشند، هم نفوذ زیادی در میان معلمان داشته باشند و هم این که خیلی آگاهانه به عنوان یک ضد قدرت در داخل جامعه نقش ناظر بر حرکات دولت را بازی کنند. و آنجا که دولت از نظر آنان به خطا میرود یا به اندازهی کافی توجه نمیکند، به میدان بیایند و اعتراض کنند و دولت را هوشیار کنند.
این چیزی است که در ایران به هیچ وجه نه در گذشتههای دورتر و نه در گذشتههای نزدیک به آن توجه شده است. این بخشی از جامعه مدنی است که مسئولین کشور ما متأسفانه به آن فقط در بُعد امنیتیـ سیاسی نگاه میکنند و هیچ وقت نخواستند این موضوع را متوجه شوند که یک تشکل صنفی پیش از هر چیز صدای زندهی جامعه است که میتواند مسئولان را بیدار کند و جامعه را نسبت به خطاهای خودش آگاه کند.
مصاحبهگر: مریم میرزا
تحریریه: بابک بهمنش