«منشور جنبش سبز نشانگر نوعی دگردیسی در رویکردها است»
۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعهدکتر سهراب رزاقی، مدیر مرکز مطالعات سیاسی وزارت کشور در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی و استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی، با استقبال از مطرح شدن موضوعاتی همچون تقویت و گسترش نهادهای مدنی میگوید باید به تصریح گفته شود که منظور از جامعه مدنی مورد نظر جنبش، جامعه مدنی دموکراتیک و توسعهگرا است. آقای رزاقی معتقد است اگر آقای موسوی و دیگر رهبران جنبش سبز میخواهند خدمتی به جنبش کنند، باید نقش تسهیلگر را داشته باشد و نه نقش رهبری به معنای سنتی آن.
دویچه وله: آقای دکتر رزاقی، بیانیهی هجدهم میرحسین موسوی را که با عنوان «منشور جنبش سبز» منتشر شده است، چه طور ارزیابی میکنید؟
سهراب رزاقی: من فکر میکنم انتشار این بیانیه گام مثبتی در جهت پویایی جنبش سبزاست، چون نسبت به بیانیه های گذشته خیلی صریحتر بر ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشر تأکید میکند و در عین حال تلاش میکند علت نابسامانیهای جامعهی ایران و منشا فسادی که در جامعه وجود دارد را تبیین کند و بر حکمرانی بد و شیوه اداره نامطلوب جامعه تاکید دارد و از سوی دیگر تلاش می کند ریشهها، اهداف، ارزشها و چشمانداز آینده جنبش را ترسیم کند. از این جنبه میتوانیم بگوییم که نقطهی عطفی در فرایند جنبش سبز میتواند محسوب شود. نکتهی مهم دیگری که در این بیانیه وجود دارد که در بیانیههای قبلی نبوده، تأکید بر بحث مذاکره و گفتوگو است.
به نظر شما منظور از مذاکره و گفتوگو در بیانیه دقیقاً گفتوگو با چه کسی است؟ گفتوگوی گروههای مختلف اجتماعی با یکدیگر یا مذاکره گروههای قدرتمند اجتماعی با حاکمیت؟
هر دو مورد را میتوان دید. در این بیانیه از یکسو برای کاستن از تبعات ناخوشایند بحران موجود خواستار مذاکره و گفتوگو میان نمایندگان گروههای مختلف فکری و سیاسی است و از سوی دیگر از هرگونه دعوت از سوی حاکمیت برای مذاکره و گفتوگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال می کند. برای اولین بار چنین رویکردی را در رهبران جنبش سبز ملاحظه می کنیم.
با توجه به تأکیدی که بر گسترش و تعمیق جامعه مدنی و ظرفیتسازی برای نهادهای مدنی در این بیانیه شده است، چه نواقص یا محاسنی را در این بیانیه میبینید؟
ما برای اولین بار میبینیم که به طور مشخص به عنوان تنها راه برای نیل به آزادی، عدالت اجتماعی و تحقق حاکمیت ملی، از جامعه مدنی سخن گفته میشود. از طرف دیگر بر بحث گفتوگوی اجتماعی، گردش آزاد اطلاعات هم تأکید میشود. همهاینها پارامترهایی هستند که در موضوع جامعه مدنی مطرح میشود. از این جهت نکتهی بسیار مثبتی است و تأکید زیادی هم در این بیانیه روی آن شده است. این نکته نشان میدهد که یک نوع دگردیسی در رویکردها بوجود آمده است. ولی در باره اینکه بهدنبال چه نوع جامعه مدنی هستیم، سخنی گفته نمیشود. یعنی در این قسمت قضیه سکوت میکند. من فکر میکنم در عین حالی که به جامعه مدنی توجه میکنیم، بایستی بر خصلتهای دموکراتیک بودن و توسعهگرا بودن جامعه مدنی هم تأکید کنیم. چون صرف وجود جامعه مدنی نمیتواند مشکلی را حل کند. الان اگر شما برنامههای دولت را در سال ۸۹ ببینید، تمرکزش را بر بحث ساختن جامعه مدنی گذاشته است و تلاش می کند جامعه مدنی مورد نظر خود را سامان دهد و جامعه مدنی واقعی را سرکوب کند. مثلا اعلام می کند که میخواهد کانونهای فرهنگی مساجد را به ده هزار گسترش دهد. یا این که وزارت کشور «دولت کودتا» میآید ستاد حمایت از سازمانهای مردم نهاد تشکیل میدهد.
به نظرتان فعالیتهای مدنی در غیاب نهادهای مدنی مستقل و قدرتمند، یا به تعبیر شما توسعهگرا، و در حضور یک دولت و حاکمیت غیرپاسخگو و انحصارگرا اساساً ممکن است، یا چه تأثیری میتواند داشته باشد؟
اساساً جامعه مدنی در نظامهای اقتدارگرا میتواند شکل بگیرد و فعالیت کند و نقش مهمی در مرحلهی گذاربه دموکراسی ایفا کند. تجربهی کشورهای اروپای شرقی بیانگر همین امر است. زمانی که در این جوامع نظامهای توتالیتر حاکم بود، جامعه مدنی در بطن جامعه شکل گرفت و بعداً دیدیم که در مرحلهی گذار هم این جامعه مدنی تا چه اندازه تأثیرگذار بود و در فرایند گسترش موج دموکراسی نقش مهمی ایفا کرد. بنابراین من معتقدم جامعه مدنی در دوران حکومت اقتدارگرایان و نظامهای توتالیتر هم میتواند شکل بگیرد.
آیا آن طور که آقای موسوی گفت، با توجه به وقایع یکسال گذشته ما با توسعهی شبکههای اجتماعی مواجه بودهایم؟ آیا آنطور که در بیانیه تصریح شده توسعهی شبکههای اجتماعی روابط پایدار و قابل اتکایی پدید آورده، و اگر این طور است، این مساله چه کمکی به فرایند دموکراتیزاسیون در ایران خواهد کرد؟
من چندان در این نکته با آقای مهندس موسوی موافق نیستم که شبکههای اجتماعی توسعه پیدا کردهاند، حتی میتوان گفت بسیاری از این شبکههای اجتماعی که در بطن جامعه وجود داشتند، تخریب شدهاند. آنچه وجود دارد بیشتر در حد شبکههای اجتماعی مجازی هستند نه شبکههای اجتماعی واقعی. به همین دلیل ما همان مقدار که به شبکههای اجتماعی مجازی اهمیت میدهیم، باید به شبکههای اجتماعی واقعی هم اهمیت دهیم؛ که در حال حاضر کمتر میبینیم ظهور و بروزش را در جامعهایرانی. شاید یکی از استراتژیهایی که در آینده باید به کار گرفته شود، بحث ترمیم و بازسازی شبکههای اجتماعی واقعی در ایران است. ولی در حال حاضر من چندان به پویایی و شادابی جامعه ایرانی که در بیانیه به آن اشاره میشود، معتقد نیستم. چون اگر وجود داشته باشد، ظهور و بروز خودش را به شکلی باید نشان بدهد که ما متأسفانه این ظهور و بروز را نمیبینیم.
آقای دکتر نسبت به فرایند تدوین منشور که در پیشبرد جنبش میتواند بسیار مؤثر باشد، چه نظری دارید؟
اگرجنبش سبز به دنبال دموکراسی پایدار است - که هست - باید بین اهداف و ابزار دموکراتیک آن هماهنگی وجود داشته باشد. نمی توان از یکسو از دموکراسی سخن گفت اما از سوی دیگر بین این دو هماهنگی وجود نداشته نباشد. همانطور که میدانید نوشتن منشور به مثابه راهنمای عمل، آدابی دارد که مهمترین آن این است که همه گروههایی که ذینفعاند و در کوران پیکار اجتماعی هستند، باید در تدوین منشور مشارکت کنند تا نتیجه نهایی بتواند مبنای عمل و راهنمای عمل تمامی نیروهای فعال در جنبش قرار گیرد.
در این منشوری که آقای موسوی منتشر کردهاند، مشاهده نمیشود که یک فرایند همکاری در نوشتن منشور بین کلیهی گروههای ذینفعصورت گرفته باشد. من فکر میکنم جنبش سبز اگر بخواهد در آینده توانمندتر و پویاتر حرکت کند، باید فرایندی را ایجاد کند که همهی گروههای ذینفع بتوانند در تعیین دستور کارها ، تصمیمگیریها و اجرای تصمیمات مشارکت داشته باشند. وگرنه این رابطهای که الان دارد شکل میگیرد یک رابطه غیر دموکراتیک است، رهبری به مفهوم رهبری سنتی است، که یکی نقش رهبر را دارد و بقیه هم دنبالهرو و پیرو میشوند. من فکر میکنم اگر آقای موسوی و دیگر رهبران جنبش سبز میخواهند خدمتی به جنبش کنند، باید نقش تسهیلگر را داشته باشد و نه نقش رهبری به معنای سنتی آن.
احسان نوروزی
تحریریه: فرید وحیدی