ماشاالله آجودانی: کودتا در معنایی جدید
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعهتاریخ معاصر ایران دو کودتا را تجربه کرده است. سوم اسفند ۱۲۹۹ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. وقایع اخیر ایران نیز از سوی بسیاری از ناظران و تحلیلگران و نیز بخش بزرگی از مردم، نام کودتا گرفت، هرچند در رخداد اخیر جابجایی قدرت که مشخصه اصلی هر کودتایی است، انجام نشد. شرایط تاریخی و اجتماعی وقوع دو کودتای قبلی نیز با شرایط کنونی ایران بسیار متفاوت است. همچنین دخالت نیروهای خارجی که یکی از پایههای اصلی دو کودتای قبلی بود در وقایع اخیر ایران حداقل به صورت مشهود وجود ندارد. پس چه چیزی عدهای را بر آن داشته تا بر رخداد اخیر ایران نام کودتا بنهند؟
دکتر ماشاالله آجودانی پژوهشگر، مورخ و رئیس کتابخانه مطالعات ایرانیان در لندن یکی از کسانی است که معتقد است آنچه در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در ایران اتفاق افتاد، یک کودتا بود. هرچند او تصریح میکند که این رویداد با مفهوم کلاسیک کودتا تفاوتهایی دارد و معتقد است با وقایع اخیر ایران، یک معنای جدید از واژه کودتا به فرهنگ سیاسی دنیا وارد شد.
وی ریشه اتفاقات اخیر ایران را در انقلاب ۱۳۵۷ میداند، انقلابی که او آن را ’’حاصل جهل ملت ایران و طبقه روشنفکری‘‘ مینامد. به نظر آجودانی ریشه تقلب گسترده در انتخابات اخیر، قانون اساسی جمهوری اسلامی است که حاکمیت را از آن خدا میداند.
به اعتقاد دکتر آجودانی، این کودتا با رشد و بلوغ فکری ملت همراه شد و به همین جهت برعکس دو کودتای قبلی ایران، پایان خوشی بر آن متصور است. وی معتقد است نسل جوان ایران عزمش را جزم کرده تا در مقابله با این کودتا، چراغ ۱۵۰ ساله جنبش دموکراسیخواهی ایران را برای همیشه روشن نگه دارد.
دویچهوله: آقای آجودانی، کودتا در فرهنگ سیاسی به معنای جابجایی قدرت بهکار برده میشود. در حالی که چنین اتفاقی اخیراً در ایران نیفتاد، ولی لفظ کودتا مرتب برای اتفاقات اخیر ایران و تقلب گستردهای که در انتخابات صورت گرفت بهکار برده میشود. به نظر شما آیا این رویداد نشانههای کودتا را داشت؟
دکتر ماشاالله آجودانی: ما نمیتوانیم یک تعریف دیکشنریوار از کودتا ارائه بدهیم. برای این که کودتا یک پدیده سیاسی جابجایی قدرت هست و با زور، اجحاف، بیشتر با نیروی نظامی و گاه هم با زور کمتر و یا به شیوههای دیگر و در شکلهای مختلف در تاریخ معاصر جهان اتفاق افتاده و میافتد. بنابراین اصل اساسیاش که شما به آن اشاره کردید درست است. یعنی مسئلهی جابجایی قدرت و این نکته، نکتهی محوری است.
اما آنچه در ایران اتفاق افتاد: ما با یک پدیده تازهسروکار داریم که ملت ایران دولت موجود را به کودتا متهم میکند و دلایلش هم روشن است. به دلیل این که ملت ایران معتقد است که دولت با استفاده از نیروی نظامی در سیستم رأیگیری مداخله کرد و رأی مردم را از مدار اعتبار خارج کرد و سعی کرد صندوقهای انتخابات را به کمک نیروهای نظامی پر از آرای کاندیدایی بکند که دولت را در دست دارد. مردم ایران از این اتفاق به کودتا تعبیر میکنند و منظورشان هم این است که کودتای بخشی از نظام علیه بخش دیگری از نظام است. این یک پدیده جدید است. چیزیاست که در تاریخ ما وارد دنیای مدرن میشود و شما میبینید، بخشی از قدرت علیه بخش دیگری از قدرت کودتا میکند. یعنی مانع انتقال قدرت واقعی از طریق نهادهای انتخابات یا رأیگیری و به صورت صلحآمیز به بخش دیگری از قدرت میشود. در نتیجه مردم از این کار بهعنوان کودتا حرف میزنند و بازهم اگر دقت کنید، در همین زمینه، موضوع محوری، قدرت است. منتها به جای این که مسئله جابجایی قدرت باشد، جابجایی قدرت در درون خود قدرت است. به اعتقاد من به همین خاطر به آن کودتا میگویند.
در حقیقت گونهای حفظ قدرت است. یعنی از طریق کودتا دولت خواسته قدرت خودش را حفظ کند. آیا میشود این تعبیر را بهکار برد؟
بله، همین است. شما ببینید، از نیروی نظامی استفاده کردند. دولتی که در انتخابات شرکت کرد، یک روز قبل از این که نتیجه را اعلام بکنند، بعدازظهر اعلام میکند که فردا نمایش اقتدار است. نیروی نظامی را به کوچهها و خیابانها میآورند که نمایش اقتدار بدهند. چه اقتداری بالاتر از حق حاکمیت ملت؟
اگر یک دولتی واقعاً از طریق ملت خودش رأی آورده است، آن دولت مقتدر است برای این که مبتنی بر حق حاکمیت ملی است. ولی وقتی چنین چیزی نیست، طبیعی است که نمایش قدرت و اقتدار آن هم با نیروی نظامی شروع میشود. دولت نیروی نظامی را وارد میدانها و خیابانها میکند و علیه مردم بهکار میگیرد. خب این تعبیر میتواند در مفهوم کودتا شناخته بشود. برای این که دولت با قدرت نظامی مانع این میشود که قدرت سیاسی به بخشی از حاکمیت ایران برسد، به بخشی از نیروهایی که با رأی مردم میخواهند قدرت را دست بگیرند، برسد. خب وقتی مانع چنین چیزی میشود، میتوان از آن بهعنوان کودتا حرف زد.
ملت ایران در حافظهو در تاریخ معاصر خودش دو کودتا را به یاد دارد، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. ولی شباهتهایی حداقل ظاهری، بین این دو زمان و زمان فعلی وجود ندارد. کودتای سوم اسفند، سالهای قبل از جنگ جهانی اول بود، نفوذ قدرتهای خارجی زیاد بود، حکومت مرکزی قدرتمند وجود نداشت. و کودتای ۲۸ مرداد، سالهای بیثباتی بعداز جنگ جهانی دوم بود و زخمخوردگی انگلیس در قضیه ملیشدن صنعت نفت و همین طور نافرمانیهای داخلی. الان ظاهرا که ما نگاه میکنیم، هیچ کدام از اینها وجود ندارد. فکر میکنید چه زمینهی تاریخی برای وقوع این کودتایی که الان رخ داده است میشود فرض کرد؟
مفاهیم سیاسی و تاریخی مثل کودتا، مفاهیم شناوری هستند. این مفاهیم با تحولات سیاسی در جهان جابجایی پیدا میکنند. از یک حالت خاص وارد حالت دیگری میشوند.
شما از کودتای سوم اسفند در دورهی رضاشاه گفتید و کودتای ۲۸ مرداد را مثال زدید که در هر دو مورد فرض براین است که نیروهای خارجی در سرنوشت سیاسی مملکت ما نقش داشتند. یعنی آمریکاییها و انگلیسیها در کودتای ۲۸ مرداد سعی کردند در مملکت ما علیه دولت ملی مصدق کودتا بکنند. اسنادش هم مدون است و وجود دارد و مشخص است که قدرت خارجی نقش اساسی دارد.
اما آنچه امروز در ایران اتفاق میافتد، شکل دیگری از کودتاست. درست است که باز موضوع، موضوع قدرت است، منتها این بار نیروی خارجی نیست، بلکه دولتی است که علیه بخشی از نظام خودش در داخل مملکت ما کودتا میکند. بنابراین این متفاوت است با آن چیزی که شما بهعنوان کودتای سوم اسفند و کودتای ۲۸ مرداد میگویید.
اما فراموش نکنید وقتی مردم میگویند این دولت کودتا کرده، در پسزمینهی ذهنشان، باز نقش یک کشور خارجی را در حمایت ازاین دولت کودتا بازسازی میکنند یا میبینند و یا به آن دقیق میشوند. اگر به یادتان بیاورم، در نمازجمعهی تهران که آقای رفسنجانی اقامه میکردند (۲۶ تیر ماه)، بخشی از شرکتکنندگان شعار ’’مرگ بر روسیه‘‘ دادند و در واقع اینجا هم میخواهند بگویند که در کودتای موجود که در ایران توسط دولت و به کمک سپاه علیه بخشی از مردم انجام گرفته، باز روسها هستند که پشت سپاهیان و پشت آقای احمدینژاد و نیروهای حاکمه قرار دارند. اینجا هم بهنوعی اینهمانی ایجاد کردهاند. منتها این ’’اینهمانی‘‘ خیلی قوی نبود. گرچه هنوزهم خیلیها میگویند، من میشنوم یا در نوشتهها میبینم که دولت روسیه ارتباط بسیار نزدیکی با دولت احمدینژاد و سپاه پاسداران دارد و بهر صورت روسیه یکی از دولتهای بزرگی بود که دولت کودتا را به رسمیت شناخت، باز اینجا به شکلی پای عامل خارجی را وارد میکنند. اما من این قضیه را خیلی مهم نمیبینم.
آن چیزی که مهم میبینم این است که ما در قرن بیست و یکم در دوران جدید که تمام مناسبات جهانی عوض شده و عصر دیجیتال است، داریم مفهومی از کودتا را در تاریخمان تجربه میکنیم که این مفهوم با ساختار کلاسیک کودتا متفاوت است. نه تنها متفاوت است، بلکه شکل و محتوایش هم یک چیز دگرگون است و شاید سرآغازی باشد برای نمونههایی از این کودتاها در جوامع شرقی و عمدتاً در خاورمیانه که دولتها و نظامهای سیاسی خودشان علیه خودشان یا بخشی علیه بخش دیگری از نظام دست به کودتا میزند، و این بار علیه ملت ایران. یعنی نقض حاکمیت ملی مردم ایران اسم کودتا را به خودش گرفته است.
در کودتای سوم اسفند، مورخان و تحلیلگران، ضعف یا در حقیقت تضعیفشدن نیروهای مشروطهخواه را عامل اصلی کودتا قلمداد میکنند و در کودتای ۲۸ مرداد ضعف نیروهای روشنفکر و نخبگان سیاسی. این بار شما آیا ضعف عملکردی در روشنفکران ما میبینید؟ بعضیها مستقیما تیر را به سمت دوران اصلاحات نشانه گرفتهاند و این تقلب گستردهی فعلی را که نام کودتا گرفته، نتیجهی ضعف عملکرد اصلاحطلبان میدانند. نظر شما در این مورد چیست؟
مشکلاتی که ما در تاریخ معاصر ایران با آن مواجه شدیم، عظیمتر، ساختاریتر و پیچیدهتر از این مسایل است که بخواهیم ابعاد گستردهی این مشکلات را به ضعف جریان اصلاحطلبی در دورانی که قدرت را در دست داشت و در دورانی که خارج از قدرت بود تقلیل بدهیم. من فکر میکنم این نوع نگاهها بیشتر نگاههایی تقلیلگراست. متاسفانه اغلب مسایل ما با طرح پرسشهای غلط به پاسخهای غلطتر دست پیدا میکند و نیروی ذهنی و فکری ما را به هدر میدهد.
واقعیت این است که اگر دقت بکنیم، خود انقلاب ایران حاصل جهل ملت ایران بود. برای هر انقلاب میتوانند دلایل مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بیاورند. من بهعنوان متخصص کار فرهنگ، معتقدم انقلاب ایران به لحاظ فرهنگی، حاصل جهل ملت ایران و مهمتر از آن حاصل جهل روشنفکری ایران نسبت به تاریخ خودش بود. یعنی اگر روشنفکران ایران، تاریخ بغل گوشششان یعنی دوران مشروطه را درست میشناختند، من فکر نمیکنم به این آسانی دنبال روحانیون و آخوندها راه میافتادند. شما ببینید، دو شعار از سه شعار اصلی انقلاب بهمن ۵۷ آزادی و استقلال بود. شما از چه کسانی آزادی و استقلال خواستید؟ از روحانیون؟ شما اگر تاریخ را بخوانید، میبینید که روحانیون تاریخاً دشمنان آزادی و استقلال مملکت ما بودند! شما نمیتوانستید از آنها آزادی بخواهید. روحانیون چه ربطی به آزادی داشتند؟ و این اتفاق، این که دو انقلاب در ایران اتفاق میافتد، یک انقلاب تجددخواه مشروطه که رهبریش به دست روحانیون میافتد و یک انقلاب بهمن ۵۷ که مثلاً انقلابی ضدامپریالیستی بود و دو شعار اصلیو محوریاش استقلال و آزادی بود، باز رهبریش دست روحانیون میافتد، چگونگی اینها را باید پاسخ داد.
باید پاسخ داد که چرا این دو انقلاب با شعارهای متفاوت، رهبریش سرانجام در دست روحانیون میافتد؟ این ضعف از کجا ناشی میشود؟ چرا جریانهای فکری و سیاااسی ایران آنقدر از تاریخ جامعه خودشان بیاطلاع هستند که تاریخ مشروطیت ایران را نخواندهاند که ببینند روحانیون چه قدرت جهنمی داشتند و آنها بودند که مانند سد سکندر جلوی تجدد و نوآوری ایستادند و اگر جاهایی هم بخشهایی از تجدد و نوآوری توانست وارد جامعه ایران بشود، تا موافقت این جناح را بهدست نمیآوردند، راه هموار نمیشد.
جامعهروشنفکری ایران این هیولای قدرت را ندید و جهل روشنفکری ایران نسبت به تاریخ خودش یکی از دلایل انقلابی بود که در مملکت ما اتفاق افتاد.
بنابراین اگر بخواهیم به مشکلات این جامعه بپردازیم و حتا به آنچه که امروز نقض آشکار حق حاکمیت ملت ایران در پای صندوقهای رأی است، این بر میگردد به قانون اساسیای که بعد از انقلاب اسلامی تدوین شد. در قانون اساسی میگوید حق حاکمیت از آن الله است. چرا حق حاکمیت ازآن الله است؟ برای این که بلافاصله نتیجه میگیرد که روی زمین خاکی، نمایندگان الله، یعنی روحانیون باید حکومت بکنند.
قانون اساسی یک کشور، یعنی قانونی که باید حق حاکمیت ملت را تضمین بکند ولی قانون اساسیما حق حاکمیت ملت ما را تضییع میکند. آنوقت طبیعیاست که این اتفاقات میافتد و در روز روشن جلوی چشم مردم صندوقهای رأی را جابجا میکنند و از توی آن کسی را که میخواهند بیرون میآورند. و بعدهم با وقاحت تمام میگویند که چون ولی فقیه او را تنفیذ کرد، حرف احمدینژاد مثل حرف خداست و شما باید او را نمایندهی خدا بدانید. این حرفیاست که آقای مصباح یزدی زده. اینها نقض آشکار حق حاکمیت ملت ایران است. و این امروز یا در انتخابات دورهی دهم اتفاق نیفتاد، بلکه با تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی اتفاق افتاد و تضییع حق حاکمیت ملت ما هر روز به صورت تاریخی تدوین پیدا کرد. اما یک جا دیگر به آگاهی درآمد. با این اتفاقی که افتاد، جنبش مدنی ایران، این بحران سی ساله را به آگاهی درآورد، با وجدان خودش به نقد و بررسی گرفت و این را عامل بدبختی و انحطاط مملکت ایران دانست. و همین جا سر بلند کرد تا با دولت کودتا مقابله بکند و با صدای بلند از حق حاکمیت ملت ایران دفاع بکند.
و این سر بلند کردن ملت ایران به گفتهی شما و این پایداری که الان در برابر این کودتا نشان دادهاند، چیزی است که در دو کودتای قبلی اتفاق نیفتاد، این سطح از مقاومت وجود نداشت. بنابراین فکر میکنید ممکن است این کودتا برعکس دو کودتای قبلی که حاصلش حکومت طولانی خفقان و سانسور بود، آزادی و حاکمیت مردم را به همراه بیاورد؟
بله، چون این جنبش، جنبشی است که ویژگی اصلیاش خودآگاهی به سرنوشت تاریخی خودش است و به صدوپنجاه سال مطالبات تاریخی ملت ایران در مبارزات قانونیاش برای دستیافتن به حق حاکمیت ملی ایران، آگاهی دارد و به توانمندیها و به ضعفهای خودش آشناست، به همین دلیل من فکر میکنم این جنبش مدنی، ما را به جاهایی خواهد رساند. یعنی در این مبارزاتی که به شکل مدنی و صلحآمیز دارد انجام میدهد، یک رسالت خاص را برای خودش قائل است و آن رسالت این است که چراغ مطالبات صدوپنجاه سالهی ملت ایران در راه ایجاد حق حاکمیت ملی را دوباره روشن کرد و این بار نمیخواهد تحت هیچ شرایطی اجازه بدهد که این چراغ خاموش بشود. به قولی، چراغ صاعقهی این شهاب روشن باد!
و نکتهی دیگر این که نسل جوانی که جلودار این جنبش است و نیرو و جان و سرمایهو توان فکری و جسمیاش را برای این جنبش گذاشته، در پی آن است که اشتباهات پدران خودش را تصحیح بکند. این هم بخش دیگری از رسالت آگاهانهی این جنبش است، یعنی تصحیح اشتباه پدرانشان از یکطرف، و از طرف دیگر برافروختن چراغ مطالبات صدوپنجاه سالهی ملت ایران برای دستیافتن به حق حاکمیت ملی.
مصاحبهگر: میترا شجاعی
تحریریه: رضا نیکجو