دربارهی مفهوم کودتا
۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعهکودتا بر خلاف انقلاب، معمولا هدف درهمشکستن ساختارهای سیاسی و اجتماعی را دنبال نمیکند، بلکه صرفا در پی آن است که در راس هرم قدرت سیاسی، جابهجایی ایجاد کند و در صورت لزوم، خط مشی دولت را تغییر دهد. کودتا غالبا در کشورهای غیردمکراتیک یا نیمهدمکراتیک صورت میگیرد و روشی فراقانونی برای جایگزین کردن رهبری سیاسی است.
کودتاگران غالبا محافلی از نیروهای سیاسی حاکم و بدون پایگاه گستردهی مردمی هستند که با یاری افسران بلندپایهی ارتش یا رهبران سازمانهای شبهنظامی، اقدام خود را عملی میسازند. این مورد زمانی پیش میآید که دولت یا قوهی مجریه، عملا پارلمان یا قوهی قانونگذاری را از کار میاندازد. در پی آن معمولا دولتی نظامی یا شبهنظامی و رژیمی اقتدارگرا بر سر کار میآید.
کودتا واژهای فرانسوی است. در برخی از زبانهای اروپایی مانند فرانسوی و آلمانی، دو مفهوم برای توصیف اقدامات کودتایی مختلف وجود دارد. یکی بیانگر کودتاهایی است که با کمک نیروهایی از درون حکومت صورت میگیرند ( coup d´État = Staatsstreich). و دیگری مفهومی برای کودتاهایی که صرفا بر نیروهای بیرون از حکومت مانند ارتش استوار هستند (le putsch = Der Putsch). این تفکیک مفهومی در زبان فارسی وجود ندارد.
واژهی کودتا معمولا زمانی به کار برده میشود که اقدام کودتایی با موفقیت همراه باشد. در غیر این صورت از «تلاش برای کودتا» سخن گفته میشود.
نقش ارتش در کودتا
ارتشها در جهان از سنت دیرینهتری نسبت به دولتهای ملی برخوردارند. وظیفهی ارتش مدرن، دفاع از حق حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشورها تعریف شده است. ترکیب طبقاتی ارتش میتواند در گرایش آن به سوی دخالت در امور سیاسی نقش بازی کند.
ارتش مدرن از آن جهت که نهادی سازمانیافته، منضبط و دارای ساز و برگ نظامی است، معمولا در کودتاها نقشی درجه اول بازی میکند. بدون شرکت یا پشتیبانی نیروهای نظامی و شبهنظامی، شانس موفقیت کودتاگران برای به چنگ آوردن قدرت سیاسی بسیار کاهش مییابد.
بزرگی و قدرتمندی ارتشها، سنت آنها در اقدامات کودتایی، شکست در جنگها و ناکامی دولتهای غیرنظامی برای چیرگی بر بحرانهای ملی، عواملی هستند که میتوانند ارتشها را به سوی اقدامات کودتایی سوق دهند.
در شماری از کشورها، ارتش پس از کودتا، قدرت را به نیروهای غیرنظامی واگذار و خود از شرکت مستقیم در فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کرده است. ولی نمونههایی هم در نیمهی دوم سدهی بیستم وجود دارد که در آن ارتشها پس از کودتا، تا مدتها اختیارات خود را برای تاثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی حفظ کردهاند، مانند کودتاهای ترکیه و برزیل و شیلی.
پس از جنگ جهانی دوم و ایجاد جهان دوقطبی، در دورهی جنگ سرد، کودتاهایی به کمک افسران جوان ملیگرا یا چپ صورت گرفت که بعدها نام انقلاب بر اقدامات خود گذاشتند، مانند نمونههای مصر، لیبی و افغانستان. این کودتاها از سوی کشورهای بلوک شرق پشتیبانی میشدند.
بر خلاف آن، کودتاهایی نیز برای سرنگون ساختن حکومتهای ملی یا چپگرا به وقوع پیوست که با پشتیبانی کشورهای غربی همراه بود، مانند کودتاهای ایران و شیلی.
نویسنده: بهرام محیی
تحریریه: بهنام باوندپور