ظرفیت و آرمان خرده رسانه • مصاحبه با مهدی جامی
۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبهمیرحسین موسوی در بیانیه خود به ظرفیتهای بالقوه جمعهای خویشاوندان و دوستان، همسایگان، هیئتهای مذهبی، جلسات قرآن، تشکلهای فرهنگی یا انجمنها در خبررسانی اشاره کرده است. او کوشیده با برجسته کردن نقش خردهگروهها و خردهرسانهها، جانشینی برای تکصدایی حاکم در جامعه ایران پیدا کند. مهدی جامی، مدیر سابق رادیو زمانه و کارشناس رسانه، در گفتوگو با دویچهوله، از ظرفیتها و کارکرد خردهرسانهها در شرایط کنونی ایران میگوید.
دویچه وله: مبادله خبر یا گزارش وقایع از طریق خردهگروهها و خردهرسانهها چگونه و با چه افزاری میتواند عملی شود؟
مهدی جامی: آقای موسوی از شکل طبیعی انتقال خبر حرف زده است. راست هم این است که پس از انتخابات، اکثر خبرها به همین صورت طبیعی منتقل شدند. ستادها و جوانها و شاهدان، آنچه را به طور طبیعی در موبایل، دوربین یا هندیکم خود در اختیار داشتند، به جامعه منتقل کردند. بدیهی است که همهی آنها روزنامهنگار حرفهای نیستند. آنها در نقش "روزنامهنگار شهروند" یا "شهروند روزنامهنگار" خود را نشان داده و با ساده ترین شیوهها مشاهدات خود را ثبت و ضبط کردهاند.
توجه کنید که بسیاری صحنهها و رویدادهای اساسی را در این مدت عابران یا همسایهها ثبت کردهاند. بسیاری از آنچه الان در سایتهای اینترتنی هست، از میان یک پنجره فیلمبرداری شدهاند. یعنی مردم به سادهترین شکل، آنچه را شاهد بودهاند، ثبت کردهاند. البته تکرار خبرها در مثلا "بیبیسی" یا "سیانان"، شدت و عمق آن را بیشتر میکند. وقتی به کرات، پیامهای کوتاه یکی دو دقیقهای راببینیم و آنها را کنار هم بگذاریم، آنگاه متوجه اتفاق بزرگی میشویم که در ایران جریان دارد.
اشارات شما بیشتر مبتنی است بر گزارشها و اخبار تصویری. اگر کسی بخواهد خبری را تنها به صورت کلامی روایت کند، چه؟ چگونه میتوان گزارش شفاهی و غیرتصویری را مستند و موثق کرد؟
نوشتههای وبلاگی در این زمینه کمک بزرگی هستند و معمولا در مورد رویدادها، تنها یک نفر نیست که چیزی مینویسد. از تکرار پیام و خبر میتوان نتیجه گرفت که چقدر مستند و موثق است. بهطور نمونه روایتهای مشابهی از اجتماع بهارستان نوشته شد و این نشان میداد که میتوان به گفته راوی اعتماد کرد. جالب اینجاست که بسیاری از وبلاگ نویسانی که الان در مورد مسائل سیاسی مینویسند، قبلا درگیر ادبیات، مسائل هنری یا فنی بودهاند. اما پس از ۲۲ خرداد، یکباره احساس کردهاند که مشاهدات خود از حوادث را باید به دیگران خبر دهند.
ما در روزهایی که تجمعهایی برگزار میشد، حتی دیدیم که در شبکه فیسبوک، همه از هم می پرسیدند چه خبر؟ اعضا از همدیگر میخواستند هر کس چیزی میداند بنویسد. این نگرانی و کنجکاوی به بسیاری سرایت کرد و به تدریج نهضتی در خبررسانی ایجاد شد. توجه کنید که این نوع گزارشگری را کسی کنترل نمیکند. در حالی که مثلا ممکن بود خبرنگار الجزیره اجازه نداشته باشد از دفتر خود بیرون بیاید. این از جمله امکاناتی است که خردهرسانه، برنده است و دستاش به نسبت رسانه رسمی بازتر است.
همکاران رسانههای رسمی آموزش دیدهاند و احتیاط میکنند در تخمین زدن، آمار دادن یا شخصی نکردن روایت. اتکا به روایتهای شاهدان آموزشندیده میتواند جلوهای غیرحرفهای به موضوع بدهد؟ ممکن نیست خبرگزاری یا تحلیلگری که به این منابع استناد میکند، دچار خطاهای جدی شود؟
اهمیت موضوع در حضور شاهد عینی در صحنه است. باید به او گفت گزارش را چگونه بازگو کند تا زندهتر و قابل استنادتر باشد. طبیعی است که همه این افراد سواد رسانهای و آموزش کافی برای روایت دیدههای خود را ندارند. باید با احتیاط با گفتههایشان برخورد کنیم، اما در همین مسیر است که میتوان بهترین شهروندان روزنامهنگار را پیدا و تربیت کرد تا دستکم، سطحی نیمهحرفهای پیدا کنند. تا رسیدن به این مرحله باید بیشتر با دیدهها و تاثرات آنها سر و کار داشته باشیم تا آمارهایشان. باید البته مواظب بود که ضد خبر هم تولید نکنیم. چه بسا کسانی عمدا ضد خبر و گزارش نادرست را وارد گزارش درست شاهدان عینی کنند. طبعا روزنامهنگاران حرفهای باید دقت کنند و این دقت را به شاهدان عینی نیز انتقال بدهند تا آنها به مرحله بالاتری از سواد رسانهای برسند.
خردهرسانه به تدریج قواعد خود را تولید میکند و در عین حال قواعد قبلی را نیز تحت تاثیر قرار میدهد. دانش ما در باره رسانه به معنای رایج آن باید تغییر کند. الان عرصه تازهای باز شده و ما باید قواعد جدیدی وضع کنیم. مثلا چگونه تصویر بگیریم که ثابت کند این تصویر امروز است و مال ماه قبل نیست، تصویری مربوط به تهران است و مال گوشهای در عراق نیست و غیره. به عقیده من، ما باید راههایی برای آموزش عمومی همکاران خردهرسانهها پیدا کنیم. بر عهده حرفهایترها است که به نهضت و شاهدان عینی کمک کنند و آنها را آموزش دهند. رسانههای بزرگتر مانند دویچهوله باید برای تعمیق سواد رسانهای، الگوسازی کنند.
به نظر میرسد فعالیت شبکهای خرده رسانهها در حال حاضر، بدون کمک رسانههای رسمی خارج از کشور میسر نیست. چاره کار برای آینده آنها چیست؟
بله نکته دقیقی است، اما باید توجه کرد که این رسانه به تدریج راه خود را پیدا میکند. مهم آن است که خردهرسانهها بتوانند در آینده ظرفیتهای خود را به خصوص از نظر مالکیت متحول کنند. الان که زیرساخت کافی برای خردهرسانهها وجود ندارد، حمایت امثال "دویچهوله" یا "بی بی سی" یا "صدای آمریکا" تا حدی لازم است. اما این رسانهها هر کدام ساختار و قواعد حرفهای ویژه خود را دارند و حمایتشان نیز کاملا محدود است.
آینده خردهرسانهها در گرو مشارکت مردم در مالکیت رسانه است. مهم این است که مردم هم در تولید و هم در مالکیت رسانه سهیم باشند. در کانادا و آمریکا و استرالیا بیشتر از ۴۰ سال است که چنین پدیدهای وجود دارد. تلویزیونهای "کامیونیتی"ها یا "باهمستان"ها وجود دارند و تامین مالی آنها از داخل همین جماعت میآید. افراد مختلفی با هم کار میکنند و برای تامین مالی رسانه هماهنگ میشوند. باید همانطور که مردم ایران مخارج یک هیئت سینهزنی را تقبل میکنند، تامین مالی یک رسانه نیز تبدیل به یک فرهنگ در ایران شود.
آقای موسوی از توافق اهل خردهرسانه حول آرمان بزرگ نیز یاد کرده. منظور از آرمان بزرگ، همکاری برای فرايند دمکراسی است؟
بله، آرمان یعنی اینکه ما هم میخواهیم به حساب بیاییم. این که مردم میگویند رای من کو، یعنی من کجا هستم؟ ما کجا به حساب میآییم؟ میخواهند به متصدیان کار بگویند، شما حق ندارید من یا ما را کنار بگذارید. جامعه ایران در مسیری است که همه میخواهند احترام و هویت داشته باشند. سخن دخترها و پسرهای جوان در وبلاگها این است که ما باید همینجور که هستیم به حساب بیاییم، نه اینکه چون مخالف ایدئولوژی شما هستیم، به حساب نیاییم یا شکنجه و محکوم و سرکوب شویم. این آرمان بزرگ است، اما در کنار این، دهها شرط دیگر هست تا تحقق خردهرسانهها به شکل نهایی خود برسد.
شما نوشتهاید جنبش رسانه خود را میخواهد و جنبش همان رسانه است. یعنی وزن رسانه از وزن نظری جنبش والاتر است؟
تصور من این است که جنبش، همان رسانهی جنبش است. برگردید به دوره مشروطه. تمام حیثیت مشروطه از طریق رسانهی جدید که همان روزنامه باشد، بیان شد و از طریق همان باقی ماند و گسترش یافت. در انقلاب ۵۷، جای روزنامه را کتاب گرفت. حالا در سی سال پس از انقلاب، رسانههای کوچک و خودمانی مانند وبلاگ و موبایل و شبکههای اجتماعی و اس ام اس و این قبیل، کار خود را میکنند. روزنامه وقتی وارد جامعه ایران شد که مردم داشتند اهمیت پیدا میکردند. جالب آن است که در عصر مشروطیت اکثر مردم سواد نداشتند، اما آن که داشت، روزنامه را برای دیگران میخواند. در فاصله روزنامه تا کتاب در سال ۵۷ به جایی رسیدیم که گروه نخبه و روشنفکر با کتاب و ایدههای جدید، رهبری گروه باسواد جامعه را عهده دار شد. الان رسیدهایم به مرحلهای که مردم وبلاگ مینویسند. ما وارد عصری شدهایم که نتیجهی سواد عمومی است. دیگر بیش از ۷۰ درصد جامعه سواد دارد و میخواهد تولید کند.
یعنی مردم مشارکت بیشتری میکنند، زیرا در تولید بخشی از آنچه مصرف میکنند، سهیم بودهاند؟
دقیقا. اصل مطلب همین است. جنبش ۲۲ خرداد ناشی از دوسویه شدن رسانه است. روزنامهی دوران مشروطه و کتاب دوره انقلاب، هنوز دو سویه نبود، اما رسانههای مردمی امروزی مانند وبلاگ و تویتر و فیس بوک و... دو سویهاند. شما هم مینویسید و هم میخوانید. هم مصرف میکنید و هم تولید. ما در زمانه، مخاطب را به تولیدکننده تبدیل کردیم. دیگر مخاطب تنها شنونده منفعلی نبود که فقط گوش دهد، بلکه فعالانه وارد بحث میشد. نتیجه این بود که انتظارش نیز از بحث نوع دیگری بود.
حوزه رسوخ خردهرسانهها تا کجا خواهد بود؟ افزارهای مدرن که مستلزم این شبکه هستند، در همه شهرها و نقاط دور افتاده ایران که رخنه نکرده اند...
نفوذ زمانه و رسوخ ایده آن را من در گفتار خود موسوی دیدم. شعارهای ایشان که هر نفر باید یک رسانه باشد، چیزی است که ما سه سال پیش با زمانه شروع کردیم و کمتر کسی متوجه میشد که معنایش چیست. مهم این نیست که رسانه همه را پوشش میدهد یا نه. مهم این است که رسانه در درجه نخست، گروههای پرتکاپوی اجتماعی و پیشرو را تحت تاثیر بگیرد. این گروهها بعدا از طریق همان روابط طبیعی مورد نظر آقای موسوی، خود را گسترش میدهند.
چگونگی این گسترش البته در اختیار و اراده ما نیست. تنها به تجربه میدانیم که اگر روزنامهی عهد مشروطه توانست از هند بیاید و در ایران موثر باشد، طبعا رسانهی نوین مانند وبلاگ و فیسبوک هم روی مردم تاثیر میگذارد. من گاهی متحیر میشوم که میبینیم مردم ایران چقدر به پیامک مسلط هستند، چقدر زیاد از موبایلشان استفاده میکنند، عکس میگیرند یا آیتمهای شنیداری و دیداری رد و بدل میکنند. این آموزش که از صدا و سیما و ارگانهای رسمی به مردم یاد داده نشده. فراموش نکنیم که ایرانیها روشهای غیررسمی برای آموزش خود دارند. ما دیدیم که ویدئو قدغن بود، اما همه خانهها را فتح کرد. ماهواره همینطور. این قبیل پدیدهها در همان روابط طبیعی خانوادگی و همسایگی و خویشاوندی ترویج شدهاند.
با این همه تاکید بر اهمیت خردهرسانه، لازم است سمینارهایی برای بررسی این رهنمود تشکیل شوند؟
بله، دقیقا. جنبش تازه است و روی بسیاری جنبههای آن بحث نشده است. نیازها و قواعد آن تنطیم نشدهاند. پیشنهاد من این است که رسانههای بزرگی مانند دویچهوله، سمینار و نشستهایی برای بررسی مسائل رسانهای جنبش تشکیل دهند. باید در این نشستها، در باره ابهامها و پرسشها، تبادلنظر و تجربه کرد. امیدوارم توجه شما و دوستان شما در دویچهوله موجب آن شود که نوعی همکاری و تبادل نظر در این عرصه انجام شود.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
تحریریه: بابک بهمنش