زندگیهای کوچک در حاشیه جامعه بزرگ، نقدی بر فیلم سینمایی "ماکوندو"
۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعهقهرمان اصلی فیلم پسرکی ۱۱ ساله به نام رمضان است که به همراه مادر و دو خواهر کوچکترش از چچن به اتریش آمده و در محله ویژهی پناهجویان زندگی میکند. در اقامتگاهی به نام «ماکوندو» در نزدیکی وین،میان فرودگاه و کرانهی رودخانه دانوب، حدود ۳ هزار پناهجو از ۲۲ کشور سکونت دارند،که بیشتر آنها وضعیتی نابسامان دارند و در بلاتکلیفی به سر میبرند.
پدر رمضان در کشمکشهای داخلی چچن در جنگ با روسها به قتل رسیده و مادر ۴ سال پیش بچهها را با خود به اتریش آورده و تقاضای پناهندگی کرده است،هرچند که نمیتواند به مقامات امور پناهندگی سندی دال بر قتل پدر ارائه دهد.
در غیاب پدر و بنا به مناسبات سنتی که به عقاید اسلامی آمیخته است، رمضان با این که سن چندانی ندارد، به شکلی طبیعی سرپرستی مادر و دو خواهر خود را به عهده گرفته است. او در مدرسه آلمانی یاد گرفته، عملا مترجم مادر شده، خرید و کارهای دیگر خانه را به عهده دارد.
زندگی این خانوادهی کوچک در سکون و آرامش ادامه دارد تا روزی که عیسا، مردی از چچن وارد محله میشود و در همسایگی آنها اقامت میگزیند. او دوست همرزم پدر رمضان بوده و در درگیریها زخمی شده است. عیسا از پدر رمضان عکسی به خانوادهی او تحویل میدهد، و ساعتی که رمضان به عنوان ارث پدری به مچ میبندد.
عیسا میکوشد برای خانواده سودمند باشد. او با رمضان رابطهای دوستانه برقرار کند و به مادر او، که نخست در صداقت او تردید دارد، نزدیک شود.
در واقع عیسا، که جوانی درستکار به نظر میرسد، میتواند جایگزینی مناسب برای پدر رمضان باشد، اما رمضان با او رابطهای خصمانه در پیش میگیرد. بهانه داستانی نمایش این خصومت یک دزدی کوچک است که رمضان در آن شرکت داشته، اما گناه را به گردن عیسا میاندازد.
تربیت سنتی رمضان که با اعتقادات و تعصباتی مانند «غیرت» شکل گرفته، مانع از آن است که او بتواند رابطهای دوستانه با عیسا در پیش گیرد یا نزدیکی او را به مادرش تحمل کند.
چندی بعد به دلیلی که چندان روشن نیست و شاید میانجیگری دیگران در آن دخیل باشد، رمضان در رفتار خود با عیسا تجدیدنظر میکند و با احتیاط به عیسا نزدیک میشود. بریدن از دنیای کودکی که با دفن ساعت یادگاری پدر در زیر خاک جلوهای نمادین دارد، تغییر رفتار رمضان را تا حدی توجیه میکند.
آخرین صحنه فیلم آشتی رمضان را با عیسا القا میکند. این صحنه در هماهنگی کامل با لحن موجز و بیان کنایی فیلم، به سادگی فیلم را به پایان میبرد.
رویه مستند و بیان واقعی
وجه نیرومند فیلم «ماکوندو» بیان مستندگون آن است. تصاویری زنده و گویا از اقامتگاه پناهندگان و جریان زندگی واقعی؛ دوربین چابک و کاونده که به گوشه و کنار اقامتگاه سر میکشد و زندگی روزمره را در صحنههای رنگین معاشرت و گفتوگوی زنان پناهجو، نماز و عبادت مردان، بازی بچهها یا کشمکش جوانان محله ثبت میکند.
جدا از این لحن واقعگرا، یعنی صداقت فیلم در نمایش زندگی پررنج پناهجویان و نگاه انسانی و همدلانه به آنها، فیلم در معرفی شخصیتها و پرداخت رویدادهایی که ما را به احساسات و دنیای روحی آنها نزدیک کند، چیز زیادی ندارد و حرف تازهای نمیزند. میتوان گفت که اگر برخی از صحنههای زندگی واقعی را کنار بگذاریم، فیلم به سادگی به یک «فیلم کودکان» تبدیل میشود.
محیط داستانی فیلم، نمایش زندگی عادی پناهندگان و مهاجران در حاشیه جوامع بزرگ، در دهها فیلم داستانی و مستند به نمایش در آمده است؛ همچنان که محور داستانی فیلم، یعنی غیبت پدر و مخالفت پسر ارشد خانواده با ورود مادر به یک رابطهی تازه، نیز در فیلمهای بیشماری، از جمله در چندین فیلم ایرانی، چه بسا بهتر و دقیقتر تصویر شده است.
خانم مرتضایی در کنفرانس مطبوعاتی پس از نمایش فیلم «ماکوندو» گفت که هدف او طرح تفصیلی مسائل پناهندگی یا بررسی وضعیت و شرایط خارجیان نبوده، بلکه تلاش کرده در فیلمی کوچک و ساده گوشهای از زندگی یک خانوادهی پناهنده را نشان دهد.
در این چارچوب بیتردید میتوان فیلم «ماکوندو» را به عنوان اولین فیلم سینمایی یک کارگردان، کاری سنجیده و موفق ارزیابی کرد. فیلمی که مرزهای خود را به خوبی میشناسد و میکوشد با تکیه بر فیلمنامهای دقیق و متمرکز، با تماشاگر خود رابطهای سالم و سازنده برقرار کند.