راهبرد چین در خاورمیانه و آسیای میانه و مسئلهی ایران
۱۳۸۶ مهر ۲۹, یکشنبهدر این رابطه با مینگ شی، عضو هیأت تحریریهی بخش چینی دویچه وله و کارشناس مسائل سیاسی چین به گفت وگو نشستیم.
دویچه وله: آقای مینگ شی، میتوانید برای ما کمی در مورد سند راهبردی موسوم به "بِیجینگ" بگویید. اهمیت این سند در چه حد است؟
مینگ شی: این سندی است که حدود دو هفتهی پیش انتشار یافت که در آغاز یک سند درونی بود. بخشهایی از این سند در آستانهی برگزاری کنگرهی حزب کمونیست چین در شبکهی اینترنت انتشار یافت. این سند در واقع تدوین یک راهبرد عمومی در رابطه با یک ارزیابی از سیاست جهانی در کل خود و نیز در ارتباط با سیاستهای چین است. آنچه که در این سند از اهمیت برخوردار است، جایگاه چین در خاورمیانه و خاور نزدیک است. سندهایی از این دست که بر مناطق خاصی تکیه کند، تاکنون بی سابقه بوده است.
چین میکوشد در کنار ایالات متحدهی آمریکا و روسیه جایگاه سیاسی و قدرت خود در صحنهی جهانی را تضمین کند. در این سند چه مناطقی از جهان برای چین از اهمیت برخوردار هستند؟
سیاست خارجی چین، این کشور را در وهلهی نخست یک ابرقدرت در خاوردور ارزیابی میکند. در این رابطه چیزی تغییر نکرده است. ولی تفاوت این سند این است که گرانیگاه آن بر تأمین انرژی و منابع طبیعی قرار دارد. این بدان معناست که چین در این دو عرصه به طور جهانی عمل میکند و سیاست خارجی چین نیز بر اصل قرار گرفته است. به همین دلیل، چنانکه گفتم، این سند بر دو منطقهی خاورمیانه و خاور نزدیک تمرکز دارد. البته اگر سیاست چین را در رابطه با آفریقا بنگریم، میبینیم که آنجا نیز بر روی مسئلهی انرژی و تأمین منابع طبیعی تمرکز دارد، مثلا پروژههایی مستقل، یا مشترک با کشورهای آمریکای لاتین، بویژه با کشورهایی که خصلت ضدآمریکایی دارند، کشورهایی مانند ونزوئلا و دیگران. البته باید در اینجا بگویم که همهی این پروژهها و مناسبات در خدمت تأمین انرژی و منابع است.
در این سند سیاست خارجی چین در مورد ایران چه جایگاهی دارد و بر اساس چه محاسباتی این سیاست اتخاذ شده است؟
محاسبهی اول کاملا روشن است. ایالات متحدهی آمریکا، اتحادیهی اروپا، کشورهای صنعتی و روسیه، همهی آنها بدنبال تأمین و تضمین منابع انرژی هستند، حتا به بهای کاربرد قهر. در برابر این رویکرد، چین باید واکنش نشان دهد و به عبارت دیگر باید وارد عمل شود. چنانکه گفتم رویکرد جدید و "تهاجمی" چین در آفریقا نیز که در اوایل سال ۲۰۰۷ اتخاذ شد، جزئی از همین دیپلماسی بود. این سند دوم میتواند دومین گام در این جهت باشد.
در این سند راهبردی روشن میشود که ایران در استراتژی تأمین انرژی چین به طور فزایندهای نقشآفرین شده است. البته جزئیات آن را مطرح نکرده، ولی با تمام هشدارهایی که کارشناسان دادهاند که چین نباید وارد این آشوب حاکم بر خاورمیانه و خاور نزدیک شود، با این حال تأکید شده که منافع چین در عرصهی تأمین انرژی و منابع طبیعی به هر بهایی که شده باید تضمین شود. پیش از اینها تلاشهایی با ایران صورت گرفته بود برای استخراج نفت یکی از حوزههای نفتی خلیج فارس. ولی اینها تحقق نمییابند. برای عراق نیز موارد مشابهی وجود دارد.
سیاست چین در مورد ایران را باید این گونه تصور کرد که پکن در یک مخمصه گیر کرده است. پکن نمیخواهد وارد مناقشات شود، ولی از این مناقشات نیز نمیتواند بگریزد، زیرا که هدف اصلی پکن تأمین منابع انرژی است.
شما میدانید که شورای امنیت سازمان ملل و آژانس بینالمللی انرژی هسته ای به ایران فرصت معینی داده اند تا برنامهی اتمی خود را شفافتر سازد. حال کارشناسان تردید دارند که ایران پاسخهای قانعکنندهای بدهد و یا آن گونه که شورای امنیت خواسته دست به تعلیق غنیسازی اورانیوم بزند. فکر میکنید در چنین صورتی چین در نشست بعدی شورای امنیت در این خصوص چگونه موضع خواهد گرفت؟
من قضیه را این گونه میبینم که در ارتباط با همین سند راهبردی است. چین ایران را بیشتر به عنوان یک مهرهی شطرنج عرضه میکند، آنهم به غرب، به آمریکا، به کشورهای فرانسه و بریتانیا و غیره که به دنبال تحریم علیه ایران هستند. ولی این بار بیشتر مهره را به روسها، بگوییم پوتین عرضه میکند. برای مثال چین در آستانهی مسافرت پوتین به تهران، شرکت در کنفرانس برلین را لغو کرد تا به طور بسیار واضح از مواضع پوتین در تهران پشتیبانی کند. ولی بهایی که پکن در برابر آن از پوتین انتظار دارد، اصلا ربطی به ایران ندارد، بلکه کشورهای آسیای مرکزی در کانون دید پکن قرار دارد، آنجا که پکن در سازمان همیاری شانگهای میکوشد مناسبات محکمی برقرار سازد، مثلا این که شاهراه بزرگ نفت قزاقستان به سمت چین جریان دارد و نیز خط لولههای نفتی دیگر در جریان هستند. اینکه تهران در آیندهی نزدیک به بمب اتمی دست یابد یا نه، اصلا برای پکن اهمیت ندارد، زیرا که متحدان و مخالفان پکن، یعنی هند و پاکستان، هر دو قدرتهای اتمی هستند. کرهی شمالی که متحد نزدیک چین است و یک دیکتاتور دیوانهای دارد، سلاح اتمی در اختیار دارد. در ژاپن نیز آمریکاییها دارای سلاح اتمی هستند. بنابراین در این ملغمهای از کشورهای دارای سلاح اتمی، دیگر برای پکن مهم نیست که ایران نیز به سلاح اتمی دست یابد یا نه. در این میان در واقع پکن میخواهد که روسیه را در رویارویی با آمریکا جلو بیاندازد، ولی از روسها میخواهد که آنها باید بهای آن را به چین بپردازند.
من فکر میکنم که از نگاه تاکتیکی پکن، اگر آمریکا در موردی به استقبال چین بیاید، مثلا در مورد خاور دور، مانند تایوان و دریای چین، آنگاه چینیها میتوانند به روسها نشان دهند و بگویند، اگر به من امتیاز بیشتری بدهی، آنگاه از مواضع تو در شورای امنیت دفاع خواهم کرد، در غیراینصورت تو را رها خواهم کرد. یا اگر روسها به استقبال چین بروند و مثلا بگویند که ما هند را از حوزهی آسیای مرکزی بیرون خواهیم راند، چیزی که چینیها را بسیار خشنود خواهد ساخت، آنگاه چینیها به آمریکاییها خواهند گفت، ببین که مسکو چه پیشنهادی به من داده است، و اگر تو هم به من چنین پیشنهادی بدهی، آنگاه از تو حمایت خواهم کرد و در غیراینصورت نه! این است جایگاهِ بگوییم "دلالمنشانه" چین به همه سو.
حال در کنار آسیای میانه، به عنوان یک منطقهی راهبردی برای چین، منطقهی خاورمیانه برای چین چگونه است. مطمئنا چینیها نیز میکوشند در آنجا جای پای خود را محکم کنند. آیا چنین امکانی دارند؟ آیا اصلا پایگاهی در این منطقه دارند؟
تاکنون چینیها پایگاهی در این منطقه نداشتهاند، ولی به شدت در این جهت کار میکنند. مثلا چین با عربستان پروژهها و قراردادهای بسیار اساسی دارد که در حال اجرا هستند. ازجمله دو پالایشگاه عربستان سعودی در مناطق جنوبی چین با واردات تضمینی مواد خام از عربستان سعودی، و این یک پروژهی بسیار وسیع است. اگر این را در تناسب با حمایت بیچون و چرای چین از پاکستان در نظر بگیریم، یعنی برقراری رابطه در خطهی سنیها، آنگاه میتوانیم بگوییم که این نیز پایگاهی است که چین میرود تا آن را برای خود تضمین کند.
این قابل قیاس با پایگاههای روسیه نیست، ولی این خود آغازی است. البته پیشنهادی نیز به اسرائیل شده که مثلا میگویند، اگر شما چیزهایی را به ما بفروشید که آمریکاییها و اروپایی ها امتناع از فروش آن دارند ، مانند سیستمهای هشداردهنده و غیره، آنگاه میتوانیم در عرصههای نظامی و فنآوری با یکدیگر همکاری کنیم و یا آنگاه میتوانیم کمی هم فلسطینیها را فراموش کنیم. بنابراین میخواهم بگویم که در اینجا نیز کارهایی دارد صورت میگیرد، ولی هنوز روشن نیست که چینیها مثلا در این خطه چگونه میخواهند مثلا خود را وارد "نقشهی راه" صلح خاورمیانه کنند. البته این برای پکن بسیار دشوار خواهد بود، ولی باید راهبرد پکن در خاورمیانه و نزدیک را بسیار جدی گرفت. باید بگویم که چین منافع بسیار اساسی را دارد پی میگیرد.
مصاحبهگر: داود خدابخش / رادیو دویچه وله