1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

جوانان ایران − خط قرمزها و بندبازی‌ها

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

تب انتخابات ایران مرز جغرافیایی نمی‌شناسد. به یمن وجود اینترنت، این تب به خارج از کشور هم سرایت کرده است. در رسانه‌های آلمانی زبان روزی نیست که خبری از ایران، به چشم نخورد. جوانان ایران از موضوع‌های دائمی رسانه‌ها هستند.

https://p.dw.com/p/I6hT
یک تظاهرات دانشجویی
یک تظاهرات دانشجوییعکس: AP

وارد کردن یک واژه مربوط به انتخابات در گوگل کافی است تا صدها هزار صفحه‌ی اینترنتی روی صفحه‌ی کامپیوتر تیتروار لیست شوند، از بازتاب مناظره‌ای کاندیداهای ریاست جمهوری گرفته تا نامه‌ی آقای رفسنجانی به آیت‌الله خامنه‌ای. اما انتخابات بهانه‌ای شده برای خواست سرک کشیدن به متن جامعه‌ی ایران. در این میان توجه به جوانان و رفتار انتخاباتی آنها نیز مقاله‌های بی‌شماری را به خود اختصاص می‌دهد.

یکی از گزارش‌هایی که روز چهارشنبه ۱۰ ژوئن در روزنانه‌ی "فرانکفورتر روندشاو" (Frankfurter Rundschau) به همین بهانه چاپ شده است، نوشته‌ی روزنامه‌نگاری آلمانی است که تلاش کرده، "۷۵ درصد جمعیت جوان ایران" را در جامعه‌ای که میان سنت و مدرنیته مردد است، به خواننده‌ی آلمانی معرفی کند. گزارش‌‌های تلویزیونی و نوشتاری در رسانه‌های آلمانی که به موضوع جوانان ایرانی پرداخته‌اند، گاهی یک‌جانبه‌اند. تصاویر یا شدیداً مدرن‌اند یا شدیداً مذهبی. نویسنده‌ی این مقاله اما سعی کرده است بدون این‌که پای انتخابات را وسط بکشد، به توصیف جوانانی از قشرهای گوناگون در ایران بپردازد؛ جوانان ایرانی چگونه زندگی می‌کنند؟ چه فکر می‌کنند؟ سرگرمی‌شان چیست؟ و ...

سفر او به متن جامعه‌ی ایرانی از یک پارتی آغاز می‌شود. شیشه‌های ودکا، صدای موزیک، جوانی گیتار در دست، دو رقصنده با پیکرهایی که رنگ آبی روی پوست و دو تکه پارچه تنها تن‌پوش آنهاست...

این صحنه‌ها شاید برای خواننده‌ی آلمانی غریبه نباشند ولی این صحنه‌ها وقتی برای خواننده عجیب می‌شوند که یکی از میهمانان به نویسنده می‌گوید:« بیرون این درها نیروهای انتظامی ظاهر و رفتار ما را کنترل می‌کنند. اما این تو، می‌توانیم هر کاری که دلمان می‌خواهد بکنیم». سفر از همان ابتدا با تناقض رودروست. با "واقعیت‌های درون و برون که موازی هم در جریان‌اند».

نویسنده در ادامه‌ی سفر خود که از "بالا شهر تهران" آغاز شده به خیابان می‌رود. به ونک می‌رسد و سیلی خوردن جوانی را که در ابروی خود نقشی تراشیده به تصویر می‌کشد. به نوشته‌ی او خیابان‌ها و اتوبان‌های تهران محلی هستند برای "لاس زدن دخترها و پسرهایی که در ملأ عام جایی برای لاس زدن ندارند.» آدم‌هایی " که از سر بی‌حوصلگی شب‌ها خلاف جهت حرکت در اتوبان رانندگی می‌کنند، آن‌قدر با شتاب تا آن‌جا که بتوانند و تازه با چراغ‌های خاموش." این توصیفی است که رضای ۲۱ ساله از تعقیب و گریز‌های جوانان ماشین سوار در خیابانن‌های تهران دارد. «این که چه ماشینی سواری و چطور رانندگی می‌کنی مهم است.»

Iran - Frauen im Fußballstadion
حضور زنان در استادیوم‌های فوتبال به عنوان تماشاچی؛ آرزویی که هنوز به واقعیت نپیوستهعکس: picture-alliance/dpa

در ادامه‌ی گزارش خواننده با جوانی ۲۴ ساله آشنا می‌شود، جوانی با یک تکه چسب روی دماغ که "این چنین صحنه‌هایی در تهران کم نیستند". محمد روی تخت بیمارستان دراز کشیده. این‌بار اما نه برای جراحی پلاستیک که برای ترک اعتیاد. اعتیادی که "چون هیچ تفریح دیگری" نداشته‌اند به سراغش رفته‌اند. شاید آنچه که در ذهن خواننده پس از روایت این صحنه در ذهن می‌ماند، تنها این یک جمله باشد: «ایران کشوری است با بیشترین درصد معتادان در جهان».

جوانانی که از "خط قرمز" نمی‌گذرند

ایستگاه بعدی خیابان‌های شلوغ و پردود و خسته‌ی تهران‌اند و آدم‌هایی که در پی جستجوی کار به هر دری می‌زنند. کیوان ۲۶ ساله یکی از این آدم‌هاست که نویسنده روی آن زوم می‌کند که روزها دیش ماهواره نصب می‌کند و شب‌ها تاکسی‌رانی. او از رئیس‌جمهور وقت "متنفر" است، و هیچ آینده‌ای برای خود در ایران نمی‌تواند تصور کند. به اعتقاد او درایران برای گریز از هر "ممنوعیتی"، راه پیدا می‌شود، اما «این راه‌ها تنها برای طبقه‌ی مرفه جامعه بازند و بقیه یا یاد می‌گیرند با این یأس زندگی کنند یا خود را با مذهب ارضا می‌کنند».

"خط قرمز" و ضرورت گذر نکردن از آن برای زنده ماندن، موضوعی است، که نویسنده چندین بار با آن برخورد می‌کند. "خط قرمزی" که اگر کشیده نشده باشد، گاهی خود جوانان برای خود آن را می‌کشند.

می‌دوند . در بسیاری از عرصه‌ها از مردان جلو زده‌اند
می‌دوند . در بسیاری از عرصه‌ها از مردان جلو زده‌اندعکس: picture-alliance/ dpa

تیپ دیگری از جوانان ایرانی که خواننده‌ی آلمانی با آن در این گزارش آشنا می‌شود، زینب است که احمدی‌نژاد را "باجرأت و مقاوم" توصیف می‌کند. زینب از نماز جمعه برمی‌گردد. در همان خیابان مهدی ۲۴ ساله، از دانشگاه بیرون آمده. روی کیف او نشانه‌ای توی چشم می‌زند. علامت هم‌جنس‌گرایان در کشوری که همجنس‌گرا بودن مساوی با حکم اعدام است. مهدی وبلاگ می‌نویسد. وبلاگ را کشف کرده تا یک گوشه‌ی دنجی داشته باشد برای نوشتن از تمایلات جنسی خود و از خود.

خودسانسوری و بندبازی

نویسنده‌ی یک نشریه دانشجویی، شخصیت بعدی این گزارش است. نوشتن برای او "تبادل ایده و نظر" است با دیگر دانشجویان. حامد ۲۱ ساله اما در نوشتن حواسش به "خط قرمزها" هست. می‌گوید فشار بر فعالان دانشجویی چنان بالاست که دیگر در کمتر مکانی می‌توانند دانشجویان در مورد سیاست صحبت کنند. او اما می‌خواهد همچنان بنویسد. پس خودش خودش را سانسور می‌کند؛ «ما این را از کودکی یاد گرفته‌ایم».

نسلی که ۳۰ سال از انقلاب فاصله دارد؛ سهند می‌گوید اگر ۳۰ سال پیش به دنیا آمده بود، او هم برای انقلاب کردن به خیابان می‌رفت
نسلی که ۳۰ سال از انقلاب فاصله دارد؛ سهند می‌گوید اگر ۳۰ سال پیش به دنیا آمده بود، او هم برای انقلاب کردن به خیابان می‌رفتعکس: DW Foto: dpa

حامد اما تنها جوانی نیست که خودسانسوری را چاره‌ی بقا می‌داند، سهند، خواننده‌ی رپ هم معتقد است برای آنکه حرفش را، آنچه را که می‌خواهد به گوش هم‌سن و سالانش برساند، از "خط قرمزها" گذر نمی‌کند. "خط قرمزها" تنها حکومتی نیستند، عرف هم به اعتقاد سهند، "خطر قرمز" تعیین کرده. سهند می‌گوید: «حتی اگر حکومت هم برایمان مرزی تعیین نکند، پدر بزرگم این کار را خواهد کرد»

خواننده‌ی جوان رپ مسجد هم می‌رود. سهند حاضر است جان خود را برای کشورش فدا کند "اگر همین فردا جنگی در بگیرد."

گزارشی که از "بالا شهر تهران" شروع شده بود، در "پایین شهر" به پایان می‌رسد. خواننده‌ی آلمانی در پایان می‌داند: «سهند فرزند روزگاری است در ایران که در آن زندگی بین سنت و مدرنیته، راه رفتن به روی طناب آکروبات را می‌ماند.» و این‌که شاید وجه تشابه همه‌ی ۷۵ درصد جمعیت جوان ایران، که یک‌جور فکر نمی‌کند در این است که همه "خط قرمزها" را می‌شناسند.

AH/ RN

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه