«جنبش سبز از ابتدا مرزها را درنوردیده بود»
۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبهمیرحسین موسوی در تازهترین دیدار خود با جمعی از فرزندان خانوادههای ایثارگران به بیان دستاوردهای جنبش سبز و "تفرقهافکنی"های طرفداران دولت پرداخته است. اوبا نقد سیاست "نفرت پراکنی" و "شقهشقه" کردن مردم توسط صدا و سیما، دوستی و وحدت مردم از فرهنگها و قومیتهای گوناگون را یکی از برکتهای جنبش سبز دانستهاست.
سعید رضوی فقیه، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی در گفتگو با دویچهوله تاکید میکند که جنبش سبز از همان آغاز از مرز خودی و غیرخودی عبور کرده اما گسترش چنین رویکردی در گرو تکیه بر خواستهای غیررادیکال، حداقلی و قانونمند است.
دویچه وله: به نظر میرسد آقای موسوی با تاکید بر عبور جنبش سبز از مرز خودی و غیرخودی، یکی از اساسیترین ارکان هویتی و ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی را مورد اشاره قرار داده باشد. خود شما چه تصویری از موقعیت جنبش سبز در مدارا و تعامل با دیگران دارید؟
سعید رضوی فقیه:
من گمان میکنم جنبش سبز از آغاز از این مرزها عبور کرده بود. ما در ترکیب نیروهای هوادار دو کاندیدای اصلاحطلب میتوانستیم طیفهای متنوعی را مشاهدهکنیم که با عقیدهها وسلیقههای سیاسی متفاوت گردهم آمده بودند تا مطالبات مشترک حداقلی خود را پیگیری کنند.پس از انتخابات تمایل این نیروها به همگرایی بیشتر شد و سرکوب متعرضان باعث شد انگیزه بیشتری برای همکاری و همفکری و گفتگو با هم پیدا کنند. تاکید آقای موسوی بر همین است که قبلا هم موجود بوده است.
آقای موسوی تاکید کرده که جنبش سبز زمینه آشتی ملی، دوستی و وحدت بیش از همیشه بین فرهنگهای گوناگون، قومیتها، شیعه و سنی و همه اقشار فراهم کرده است. این وحدت و تفاهم قابل مشاهده هست اما به نظر شما چقدر پایدار و قابل تعمیق خواهد بود؟
اساسا پیروزی انقلاب و تاسیس جمهوریت برای این بود که مردم بتوانند دریک فرآیند مشترک از طریق رفتارهای دمکراتیک، سرنوشت خود را بسازند. متاسفانه اتفاقاتی که در کشور افتاد ما را از این مسیر منحرف کرد تا جنبش اصلاحات که مجددا یک گفتمان فراگیر ملی در کشور ایجاد شد برای اینکه ایران را خانه مشترک همه تلقی کنیم. امروز هم زمینه همگرایی و همبستگی و آشتی ملی و فرا رفتن از مرزهای قومی و مذهبی و فرهنگی مرهون جنبش سبز است و همراهی مردم در ماههای گذشته با آن نشانی از پایدار بودن آن است.
آقای موسوی آزادی، عدالت و حقوق ملت را سه معیار برای همگرایی و نزدیکی گروههای سیاسی خواندهاست. اما در میان محافل و سایتهایی که خود را به ایشان نزدیک میدانند، نشانههای آشکاری از عدم تحمل یا ندیده گرفتن دیگران به چشم میخورد.
ما باید سرمشقها و الگوهای کلان جنبش سبز را که توسط رهبران رسمی آن اعلام میشود از موضعگیریهای فردی و سایتها جدا کنیم. گاهی اوقات در بسیاری از سایتها و رسانهها اظهارنظرهایی منتشر میشود که نه تنها به تفاهم کمک نمیکند، بلکه زمینه قهر و شکاف بین بدنه جنبش سبز فراهم میکند. البته این را هم باید گفت که تحمل دیگری به معنای چشمپوشی از هویت فردی خود نیست.
آنچه بارز است اینکه با نیروهای چپ آزادیخواه و عدالت طلب به ویژه در خارج از کشور با تنگنظری برخورد میشود. در حالیکه همین نیروها حسن نیت بیشتری نسبت به اصلاحطلبان و اپوزیسیون شکل گرفته در یکسال اخیر دارند.
من فکر میکنم هنوز زمینه برای ارتباط عینی و ملموس نیروهای داخل و خارج ایران پیش نیامده و در نتیجه نمیتوانم قضاوتی در این مورد بکنم. به نظر من اگر نیروهای طرفین در مسیر یک دیالوگ و گفتگوی عقلانی گام بردارند و از طریق مقاله یا مصاحبههای خود ثابت کنند که برای مواضع و تصمیمگیریهای یکدیگر احترام قائل هستند یا نه، در این صورت میتوان داوری کرد که تمایل یا حسن نیت جدی در کار هست یا نه.
به نظر من رهبران اصلی جنبش این حسن نیت را از خود نشان دادهاند اما برخی نیروهای خارج از کشور به محض هر اعلام نظر آنها، موجی از انتقاد ایجاد میکنند و به نوعی آنها را در مورد گذشته خود مورد استنطاق قرار میدهند یا به آنها تحکم میکنند که با گذشته خود خداحافظی کنند. باید پذیرفت که هرکس هویت مستقل سیاسی دارد و همکاریهای امروز به دلیل منافع مشترک ملی است. بهنظر من باید تسویهحسابهای سیاسی و ایدئولوژیک را به مورخان و محققان حوادث تاریخ معاصر ایران واگذار کنیم.
بیشتر گلایهها از آقایان کروبی و موسوی در مورد عدم مرزبندی آنها با حاکمیت در باره گذشته است. مثلا اینکه چرا در مورد مسائل دهه شصت یا جنگ با احتیاط حرف میزنند یا اصلا نمیزنند. این اشارهها به معنای نفی و تخریب آنها نیست.
ما باید شرایط داخل کشور را در نظر بگیریم. اولویتبندیها در داخل کشور بر اساس شرایط عینی و موجود است و لزوما شبیه آنچیزی نیست که دوستان خارج از کشور میخواهند. نکته دیگر اینکه بررسی مسائل تاریخی باید در فضایی آرام و آکادمیک مورد بحث و مطالعه قرار گیرد. در مورد رویدادهای دهه شصت من اعتقاد دارم که بهتر است مجموعهای افراد مطلع و تحلیلگر با اطلاعات کافی و مستند داوری کنند. از این رو من تحت فشار گذاشتن رهبران جنبش سبز را برای اینکه موضعگیری قاطع و روشنی در این زمینه داشته باشند، چندان مناسب نمیدانم
از طرف دیگر به نظر میرسد به همان اندازه که در طیف مخالفان استبداد زمینه همگرایی وجود دارد، در صفوف نیروهای وابسته به حاکمیت اختلاف و آشفتگی ایجاد میشود. شما فکر میکنید جنبش سبز در مواجهه هوشمندانه با این واقعیت چه باید بکند؟
من فکر میکنم تاکید روی مطالبات مشترک حداقلی، اجرای قانون اساسی و بازگشت به آرای مردم میتواند زمینهای باشد که بخشی از نیروهای راست و اصولگرا هم در حمایت خود از تندروها دچار تزلزل شوند و در مورد همکاری و حتی ائتلاف با نیروهای منتقد و معترض تامل کنند.
طرح مسائل رادیکال، ریزش بدنه اجتماعی جنبش سبز را در پی خواهد داشت. باید بر قانونمند بودن جنبش سبز و خواستهای مشترک و حداقلی آن تاکید کنیم. تنها دراینصورت است که میتوان جنبش را گسترش داد و شکاف در جبهه مقابل را تشدید کرد.
مهیندخت مصباح
تحریریه: فرید وحیدی