بهروز شیدا: ادبیات خارج از کشور، صحنهی حضور "ناگفتهها" است
۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبهبهروز شیدا*، منتقد و پژوهشگر ادبی، ساکن سوئد است. از بهروز شیدا تا کنون شانزده کتاب منتشر شده است. از میان این کتابها، نُه کتاب در زمینهی نقد و پژوهش ادبی است: "در سوکِ آبیی آبها: مجموعه جستارهای ادبی"، "گم شده در فاصلهی دو اندوه: مجموعه جستارها"، "تراژدیهای ناتمام در قابِ قدرت: خوانشها و پژوهشها"، "مخمل سرخ رویا: یک برگ از هزاران"، "مینویسم: توقف به فرمان نشانهها (از هر دری سخنی)" و "هفت دات کام: یک وبلاگ فرضی"، از جملهی این آثارند.
دویچه وله: پیشینهی نسل نخست نویسندگان معاصری که به هر دلیل ایران را ترک کردند، به سالهای پس از روی کارآمدن رژیم جمهوری اسلامی در ۱۹۷۹ برمیگردد. در این میان از نسل دوم هم یاد میشود. این گروه اغلب، کار خود را در "غربت" آغاز کرده است. به نظر شما این نویسندگان از چه سنت ادبیای بهرهمندند؟
بهروز شیدا: گمان میکنم ادبیات خارج از کشور را بیش از این که بتوان بر مبنای تقسیمبندیی نسلیی نویسندهگان ارزیابی کرد، باید بر مبنای تقسیمبندیی دورههایگوناگونِ خودِ این ادبیات نگریست. چه هم میتوان تفاوتهای بسیاری میان متنهایی یافت که "نویسندهگان نسل نخست" در دورههای گوناگون نوشتهاند، هم تفاوت است میان آثار نویسندهگان یک نسل با یک دیگر.
به عنوان نمونه: تفاوت است میان رمانهای "در حضر" و "در سفر"، نوشتهی مهشید امیرشاهی با کتابهای "مادران و دختران"، نوشتهی همین نویسنده. تفاوت است میان مجموعه داستانهای "سنگسار" و "آواز نان" نوشتهی داریوش کارگر با رمان "پایان یک عمر"، نوشتهی همین نویسنده. تفاوت است میان رمان "قفس طوطی جهان خانم"، نوشتهی نسیم خاکسار با رمان "بادنماها و شلاقها"، نوشتهی همین نویسنده.
به عنوان نمونه: تفاوت است میان رمانِ "خسرو خوبان"، نوشتهی رضا دانشور، رمان "چاه بابل"، نوشتهی رضا قاسمی، رمان "برادرم جادوگر بود"، نوشتهی اکبر سردوزآمی، با یکدیگر و نیز با رمانهای بسیاری دیگر از نویسندهگان "نسل نخست".
بررسی موضوعی ادبیات داستانی نویسندگان نسل نخست، نشان میدهد که دستمایههایی چون گریز از ایران، جستجوی هویت، عشق، جنسیت و زنانگی، گسستن از باورهای گذشته... از جمله موضوعهای اصلیاین کارها بوده است. نویسندگان نسل دوم بیشتر به چه مسائلی میپردازند؟
تکرار میکنم: ادبیات خارج از کشور را بیش از هر چیز میتوان برمبنای تقسیمبندیی دورانهای گوناگون خود این ادبیات نگریست. از اوایل دههی ۱۳۶۰ خورشیدی تا امروز شاید بتوانیم سه دوران در ادبیات خارج از کشور تشخیص دهیم.
دوران نخست، دوران تازهگیی زخم است. موضوعهای عمدهی این دوران را شاید بتوان چنین شماره کرد: زندانهای جمهوریی اسلامی در دههی ۱۳۶۰، اعدام، شکنجه، زندهگیی مخفیی اعضای گروههای سیاسی در ایران، گریز از ایران، غریبهگی در جامعهی میزبان، بحران دو جنس در جامعهی میزبان.
دوران دوم، دوران تعمق در ریشههای فرهنگیی سرزمین ایران است. موضوعهای عمدهی ادبیات خارج از کشور در این دوران را شاید بتوان چنین شماره کرد: تأثیر عناصر گوناگونِ فرهنگِ "ایرانی - اسلامی" بر همهی گفتمانهای سیاسی - اجتماعی از مشروطیت تا "روزگار ما"؛ تقصیرِ مشترک همهی گفتمانهای سیاسی - اجتماعی در وضعیت کنونی؛ واکنش یکسان حاملان همهی گفتمانهای سیاسی - اجتماعی در شرایط مشابه؛ نوعی "شر" همهگانی که خود را پشتِ نوعی فرافکنی پنهان میکند.
دوران سوم، دورانِ تعمق هستیشناسانه است. موضوعهای عمدهی ادبیات خارج از کشور در این دوران را شاید بتوان چنین شماره کرد: جستوجوی ریشههای سرگردانیی نوع انسان، رقابت، تنهایی، مرگ، مدرن، سنت، چپ، راست، تنهایی، زنانهگی، مردانهگی.
پرانتزی نیز البته این جا باید باز کرد: پس از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در ایران، نوعی شعر - اعتراضی - سیاسی - تهییجی، در خارج ازکشور حضور چشمگیری پیدا میکند.
جو سیاسی حاکم بر فضای صحنهی ادبی خارج از کشور با تعبیرها و تفسیرهای خاص خود از "هنر و ادب متعهد"، محدودیتهایی را در امر آفرینش ادبی ایجاد میکرد و در نتیجه به رشد طبیعی ادبیاتی آزاد خدشه وارد میساخت. در واقع فهرست آثار ضالهی وزارت ارشاد ـ با فرض وجود آن ـ تعیینکنندهی چارچوب ادبیات آزاد برونمرز بود. نسل دوم به این مسئله در آثار خود چگونه نگاه میکند؟
در پرسش شما دو عبارت کلیدی وجود دارد: "هنر و ادب متعهد"، آثار ضاله وزارت ارشاد. در میانِ این دو عبارت، عبارت "هنر و ادب متعهد" در گیومه قرار گرفته است. این گیومه را میتوان این گونه خواند: درک ابزاری از ادبیات، حذف ادبیتِ یک متن به نفع یک پیام سیاسیی خاص. عبارتِ ادبیات ضاله را اما میتوان این گونه تأویل کرد: ادبیاتی که در چهارچوب گفتمان سکوت حاکم بر ایران امکان انتشار ندارد. و گفتمان سکوت در ایران هرگز از میان نرفته است؛ هر چند که درک ابزاری از ادبیات در خارج از کشور رنگها باخته است.
گفتمان سکوت یعنی گفتمانی که مرزهای سکوت را تعیین میکند؛ یعنی گفتمانی که مرزهای مجازِ همهی گفتمانها را تعیین میکند. گفتمان سکوت یعنی این که هیچ سخنی جز در چهارچوب گفتمان حاکم امکان بیان ندارد.
گفتمان سکوت در ایران از جمله در مورد مفاهیمی چون تشیع، پدر، انقلاب اسلامی، جنگ ایران و عراق، مأمور امنیتی، قصاص، تاریخ ایران، اروتیسم، تصویر زنان، زندانیی سیاسی، شعائر دینی "حکمها" دارد. بر مبنای گفتمان سکوت خیلی چیزها نباید نوشته شوند؛ خیلی چیزها هم باید "طور دیگری" نوشته شوند.
گفتمان سکوت هم از نخست دلیل تولد بخش بزرگی از ادبیات خارج از کشور بوده است؛ دلیل تولد ادبیات تبعید بوده است. روشن است که از ادبیات تبعید سخن میگوییم نه نویسندهگان تبعیدی؛ که چه بسیار متنهای تبعیدی که نویسندهگانشان در ایران زندهگی کردهاند؛ از آن میان "شاه سیاهپوشان"، منسوب به هوشنگ گلشیری و "تهران، خیابان انقلاب"، نوشتهی امیرحسن چهلتن؛ که ترجمهی آلمانیی آن منتشر شده است.
شکل و ساختار در آثار نویسندگان نسل دوم، اغلب مدرن و نوگرایانه است. میتوان این نمود را ناشی از تاثیرپذیری از ادبیات معاصر کشور محل زیست آنان ارزیابی کرد؟
ویژهگیهای مدرنیستی و پسامدرنیستی در دو حوزهی شعر و ادبیات داستانی در ایران و خارج از کشور به یک اندازه وجود دارند. شاید با دو تفاوت: در قلمرو ادبیات داستانیی داخل کشور رمانهای پاورقیگونه و رمانهای اسلامی به عنوان دو گرایش داستانی حضور دارند؛ در ادبیات خارج از کشور اما از این دو گرایش چندان اثری نیست. در قلمرو شعر در داخل کشور تنوع "مکتبها" و رویکردها بسیار بیشتر به چشم میخورد.
این نکته را البته از یاد نباید برد که در ادبیات داخل کشور، زبان در شعر و ادبیات داستانی، و عناصری چون شخصیتپردازی و طرح و توطئه در ادبیات داستانی تنها در چهارچوب گفتمان سکوت امکانِ تنوع دارند.
بحث بر سر تعریف و شناسههای "ادبیات تبعید و مهاجرت" که با باز شدن نسبی فضای سیاسی دوران اصلاحطلبان در ایران، رفت و آمد برخی از "نویسندگان تبعیدی" به ایران و همچنین گسترش اینترنت همراه بود و پیوندهایی میان جامعهی ایرانی مقیم خارج از کشور و داخل ایران بهوجود آورد، یکی از حادترین بحثهای چند سال گذشته میان دستاندرکاران ادب و هنر درون و برونمرز را میساخت. برخی از منقدان ادبی معتقد بودند که رژیم جمهوری اسلامی، حتی "با طرح و اجرای توطئههای هوشیارانه، مسئله را مخدوش و این دو ادبیات را یکسان میکند". با توجه به روی کار آمدن یکی از نمایندگان اصلاحطلبان در ایران، آیندهی این ادبیات و بحثهای نظری میان داخل و خارج را چگونه میبینید؟
از مسائلی نظیر توطئهی هوشیارانه، که به تمامی خارج از قلمرو ادبیات است، که بگذریم، دو چیز پیدا است: "رابطهی" ادبیات داخل کشور و ادبیات خارج از کشور ادامه پیدا خواهد کرد. عنصر اساسیی این "رابطه" این است که موضوع - سخن - رویکردی که در چهارچوب گفتمان سکوت جاری در داخل کشور نمیگنجد، در ادبیات خارج از کشور امکان انتشار پیدا میکند. این رابطه ادامه پیدا خواهد کرد.
ادبیات خارج از کشور صحنهی حضور "ناگفتهها" است؛ نیمهای که بدون آن از جمله ادبیات داستانی، شعر، نقد ادبی، خاطرات و پژوهش در سرزمینی به نام ایران ناقص خواهد ماند.
* دو پرسشدر این مصاحبهی کتبی با بهروز شیدا (که ملیحه تیرهگل و اسد سیف به آنها جواب دادهاند)، بیپاسخ مانده است.
** این مصاحبه به صورت کتبی انجام گرفته است. به درخواست اکید مصاحبهشونده تحریریه دویچه وله تغییری در رسمالخط متن نداده است.