آیا نویسندگی آموختنی است؟
۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبهآیا میتوان "نویسندگی" را آموخت؟ نویسندگان و منتقدان ادبی به این پرسش، پاسخهای متفاوت و متضادی دادهاند. برخی تنها روی استعداد ونبوغ نویسنده تکیه میکنند و در نتیجه به این سئوال جواب منفی میدهند و برخی دیگر بر عکس، به مهارت در کاربرد فن نگارش اهمیت میدهند و برای این پرسش، پاسخی مثبت دارند.
در آلمان این تفکر که "استعداد و نبوغ" در امر نویسندگی تعیینکنندهترین عامل است، اکنون دیگر طرفداران اندکی دارد. کمتر کسی پایبند این اندیشه است که نویسنده باید از "روح آفرینندگی" برخوردار باشد تا بتواند به گونهای آثاری متمایز از "تولید تودهای" بیافریند؛ آثاری که قلب جامعه را هدف قرار دهند یا بتوانند آن را فتح کنند.
برخی از منتقدان، سالهای دههی هشتاد را سرآغاز این تغییر دید ارزیابی میکنند؛ دههای که سرانجام مطرح و پذیرفته شد که نویسندگی هم، کاری بس دشوار است و برای خلق یک اثر نباید در انتظار شکوفایی لحظات خلاقانه و الهام گرفتن از این و آن رویداد طبیعی یا غیرطبیعی نشست.
مدارس نگارش
در آمریکا سالهاست که "آموزش نویسندگی" در دورههای دانشگاهی به عنوان رشتهای شناخته شده، تدریس میشود. در آلمان تا کنون میتوان حداقل در دو مدرسهی عالی، چگونگی نوشتن یک اثر ادبی را آموخت: در انستیتوی ادبیات شهر لایپزیک و در رشتهی نگارش خلاقانه و روزنامهنگاری فرهنگی دانشگاه هیلدزهایم واقع در ایالت نیدرزاکزن. برخی از منتقدان که هنوز به اندیشهی "استعداد آفرینندگی" وفادارند، این نهادهای آموزشی نویسندگی را "مدارس نگارش" میخوانند که البته ناخشنودی گردانندگان این نهادها را برمیانگیزد. چون این اصطلاح در نقد ادبی آلمان، طنین و رنگی منفی دارد.
گام اول موفقیت
در هرحال، در اثر تأسیس این نهادهای آموزشی، ماهیت و شکل نویسندگی به عنوان یک شغل بهکلی تغییر کرده است: پیشتر یک نویسنده میبایست خود "یک تنه" با همهی دشواریهای نوشتن و یافتن انتشاراتیای که خطر سرمایهگزاری چاپ اثر او را بهجان بخرد، دست و پنجه نرم کند. ولی حالا فارغالتحصیلان "مدارس" لایپزیک و هیلدزهایم، پیش از دریافت دیپلم خود، خود به خود به عنوان عضو شبکهی نگارش و چاپ سراسری آلمان به ثبت میرسند و از تمام امکانات موجود در این شبکهها بهرهمند میشوند، از جمله تماس و آشنایی با ناشران و بنگاههای نشر و چاپ که خود آنها، به نوبهی خود در رابطه با مدیران صفحات "فرهنگ و ادب" برخی از روزنامهها یا نقدنویسان ادبی هستند. استادان و پرفسورهای این "مدارس"، حلقهی اول این زنجیر رابطه را تشکیل میدهند که خود پیشینهی نویسندگی دارند و اغلب در تدوین برنامههای "کتابهای قابل چاپ" بنگاههای انتشاراتی که در آلمان معمولاً دو بار در سال صورت میگیرد، به مسئولان آنها "یاری فکری" میدهند.
منتقدانی که با تردید به این "مدارس آموزشی" مینگرنند، معتقدند که پیادهکردن چنین روالی، ناگزیر بر استقلال زیباییشناسانه و آفرینندگی دانشجویانی که مایلند بههرحال، آثارشان منتشر و در صحنهی ادبیات مطرح شود، تأثیر میگذارد. چون امکان این که این استادان و پرفسورهای با نفوذ در امر آفرینش "شاگردان" خود اعمال سلیقه و رای کنند، منتفی نیست. این امکان هم منتفی نیست که دستاندرکاران این "شبکه" خود به پاگیری جریانی ادبی دامن بزنند یا اصلاً آن را "زنده" یا "مرده" اعلام کنند.
شیوهی تدریس
شیوهی تدریس و تعیین مواد درسی در دو دانشگاه نویسندهپرور هیلدزهایم و لایپزیک متفاوت است: در حالیکه در هیلدزهایم، بیشتر به تجربهاندوزی و تجربهورزی در زمینهی شعر معاصر آلمان پرداخته میشود، ادبپژوهان در لایپزیک بیشتر وقت خود را صرف مطالعه و تمرین در زمینهی نثر میکنند. در هر دوی این "مدارس" ولی هم مسائل تئوریک و هم عملی (تمرین در نگارش) در برنامهی تدریس قرار دارند.
تاریخ و عشقهای ساده
از جمله نویسندگان جوانی که در حال حاضر در صحنهی ادبی آلمان مطرحاند و در این مدارس تحصیل کردهاند، میتوان به نامهای زیر اشاره کرد: کلمنز مایر، (Clemens Meyer) یولی تسه، (Juli Zeh)، ریکاردا یونگه، (Ricarda Junge)، مارتینا هفتر، (Martina Hefter) یا اشتفن پوپ، (Steffen Popp). موضوعهایی که این نویسندگان، دستمایهی آثار خود قرار میدهند، بسیار متنوع است: تاریخ و زندگی در ایالتهای شرقی آلمان، زمانی که "کشور سوسیالیستی آلمان دموکراتیک" خوانده میشد، انتقاد از روابط اجتماعی ناعادلانه، عشقهای زودگذر یا دیرپا در بستری تاریخی ـ اجتماعی و مسائل نسل جوان...
آزادیهای تازهیافته
کلمنز مایر که ۳۱ سال دارد، از جملهی این نویسندگان است. او در شهر هاله متولد شده و در سال ۲۰۰۶ با رمان "زمانی که ما رویا میدیدیم" به شهرت رسید. مایر در این رمان زندگی جوانان حاشیهنشین شهر لایپزیک را هنگام فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ مطرح کرده است و به ویژه به شیوهی برخورد آنان با آزادیهای تازهیافتهی پس از اتحاد دو آلمان میپردازد.
در ماه فوریهی ۲۰۰۸، دومین کتاب مایر با عنوان "شب و نور" نیز به بازار آمد. این کتاب که مجموعهای از ۱۵داستان کوتاه است، جایزهی ۱۵۰۰۰ یورویی نمایشگاه بینالمللی کتاب لایپزیک را در این سال به خود اختصاص داد. "شب و نور" زندگی انسانهایی در شرق آلمان را به تصویر میکشد که درگیر جدال با مشکلات بزرگ و کوچک زندگیاند و با اینحال از درک و جستجوی خوشبختی خود باز نمیمانند.
مافیای جهانی مواد مخدر
نویسندهی دیگری که در دانشگاه لایپزیک تحصیل کرده، یولی تسه است که ۳۴ سال دارد. او در سال ۲۰۰۱ با انتشار رمان "عقابها و فرشتهها"، توجه منتقدان را به خود جلب کرد. این رمان قطور ۴۰۰ صفحهای به فعالیتهای مافیای جهانی مواد مخدر و مبارزهی جمعی حقوقدان بینالمللی با آنان میپردازد. جدیدترین اثر تسه که فارغالتحصیل رشتهی حقوق قضایی هم هست، "نی" نام دارد. او در این رمان در قالب داستانی جنایی و پرکشش، تجربههای دو فیزیکدان برجسته را با مفاهیمی تجریدی چون زمان و واقعیت، به تصویر میکشد.
گمگشتگی در عصر معاصر
از ریکاردا یونگه که ۲۹ سال دارد و در ویسبادن بهدنیا آمده، تا به حال سه اثر منتشر شده است: "یک داستان زیبا"، "سرزمینی نابیگانه" و "نخ نقرهای". ریکاردو در آثارش اغلب به گمگشتگی در عصر معاصر و تن دادن به روابط اجتماعی ناعادلانه میپردازد.
عشق و جدایی
مارتینا هفتر، ۴۳ سال دارد و در اولین رمان خود با عنوان "سگ جوان" که در سال ۲۰۰۱ به بازار آمد، داستان عشقی دوجانبه را که با کامیابی نیز همراه است، بازگو میکند. در این اثر، بیش از موضوع و شیوهی سادهی پرداخت آن، شهر تاریخی و زیبای لایپزیک است که جلوه می کند؛ شهری که در گوشه و کنار آن، این عشق زمینی به نقطهی اوج خود میرسد. مارتینا هفتر در رمان بعدی خود به نام "بازگشت به سوی سرنوشت" که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد، به روی دیگر مدال عشق، یعنی جدایی میپردازد.
جادوی دوستی
اشتفن پوپ که ۳۰ سال دارد، در دو اثری که تا کنون منتشر کرده، همواره بر قدرت تصویر بیش از منطق روایت ارزش گذاشته است. در مجموعهی شعرش به نام "مثل کوه آلپ" که در سال ۲۰۰۴ به بازار آمد، جادوی تصاویر طبیعی، سحرکننده اند. او در اولین رمانش با عنوان "راهی که به کوه اورنبرگ ختم میشود"، داستان دوستی دو مرد را بازگو میکند. بیشتر منتقدان این کتاب را با نگاهی مثبت به نقد کشیدهاند.
استعدادهای جوان
این هم یکی از جنبههای کارکرد "شبکهای مدارس آموزش نویسندگی" است: این که به هر حال کتاب منتشر شدهی فارغالتحصیلان آن در صفحات ادبی و فرهنگی بیشتر روزنامههای مطرح آلمان به نقد کشیده میشوند. هر چند که این انتقاد، همیشه مثبت نیست. برخی خرده میگیرند که آثار نویسندگان "مدارس نگارش"، بهطور کلی "یکنواخت" و "کسالتبار" شدهاند. برخی دیگر این انتقاد را متوجهی انتشاراتیهایی میدانند که در پی شکار و مطرح کردن "استعدادهای جوان"، کارهای ضعیف و ضعیفتر این فارغالتحصیلان را زیر عنوان "ادبیات معاصر جوان آلمان" منتشر میکنند.
به هر حال، آثاری که زیر این عنوان به چاپ میرسند، گواه یک واقعیت دیگر هم هستند؛ این که آلمان در آینده، از نظر داشتن "نویسندهی جوان" دچار کمبود نخواهد شد.