ایرانیان آلمان؛ تجربههایی از آیین کریسمس
۱۳۹۷ دی ۳, دوشنبهیکی از ویژگیهای مثبت مهاجرت، آشنایی با فرهنگی تازه و آیین و رسوم آن است. این تجربهای است که شاید برای برخی ایرانیان به یک چالش هم تبدیل شود؛ و آن یافتن معنا در آیینی است که فرهنگ میزبان، این نورسیدگان را به خود دعوت میکند.
در این میان شاید عدهای باشند که اعتقاد دارند فقط آیینی که با آن بزرگ شدهاند و ریشه در تاریخ یا مذهب آباء و اجدادشان دارد، زیبا و شادیآور و شایسته بهجای آوردن است. عدهای هستند که آغوش خود را به روی سنتهای یک فرهنگ جدید میگشایند و معتقدند وقتی در کشوری جدید زندگی میکنند، بهتر است با شناخت بهتر و عینیتر از فرهنگ جدید، آن را محترم بشمارند و با آن همساز شوند.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
دو روز پس از "شب یلدا" و در آستانه جشن کریسمس و سال نوی میلادی بر آن شدم گزارشی در این باره بنویسم که ایرانیان کریسمس را چگونه در آلمان جشن میگیرند و تا چه اندازه این آیین برای آنها جذابیت دارد؟
اولین کریسمس در آلمان
پیش از آن، اولین تجربه خودم از مراسم کریسمس در آلمان را بازگو میکنم که شاید خواندنش خالی از لطف نباشد. مهاجرت من به آلمان در ماه اکتبر اتفاق افتاد، یعنی کمتر از دو ماه مانده به شب کریسمس.
از طرف خانواده همسر خواهرم که آلمانی است، میهمان جشنهای کریسمس آنها شدم. شام شب کریسمس، ۲۴ دسامبر، مفصل و تا حدی چرب بود و شامل مرغابی شکم پر و کلم قرمز پخته بههمراه دورچین سیبزمینی با سس و سالاد سیبزمینی معروف آلمانی.
درخت کاج کریسمس که معمولا با وسواس زیادی انتخاب میشود از مدتی پیش از شب کریسمس، میهمان گوشهای از اتاق نشیمن بود. بخش مهمی از مراسم، شامل تزئین این درخت با گویهای طلایی، نقرهای و رنگی است که معمولا بچهها به همراه بزرگترها انجام میدهند و بعضا اسباببازیها یا شیرینیهایی که بچهها دوست دارند هم به آن آویخته میشود.
پس از برپایی درخت و مزین کردن آن، در شب کریسمس زیر درخت از هدیهها پر میشود و بچهها باید با هیجان خود کنار بیایند و تا پیش از کریسمس هدیههای خود را باز نکنند. راستش نمیتوانم قول بدهم اگر چند ساعت قبل از نوروز پدر و مادر هدیهای در گوشهای از خانه میگذاشتند، دست نخورده باقی میماند.
درخت کریسمس مزین به چراغهایی است که ممکن است چند شب مانده به شب کریسمس با ورود اعضای خانواده به اتاق نشیمن روشن شود و تا وقت خواب خاموش نشود.
برای من نکته جالب این بود که آلمانیها به تزيين پشت پنجره و نمای بیرونی آپارتمان و یا ساختمان خود به اندازه تزیین درون خانه یا آپارتمان اهمیت میدهند. همه چیز به گونهایست که از بیرون حال و هوای کریسمس را به بیننده القا میکند، گویی میان همسایهها برای نمایش حال و هوای کریسمس رقابتی نامحسوس وجود دارد.
هدیههای کریسمس
هدیه دادن که رسم زیبایی در سال نو است برای ما پس از سال تحویل شروع میشود، ولی در آلمان با شبی که به عنوان "شب تولد مسیح" آن را مقدس میدانند، هدیهها رد و بدل میشود.
تجربه نهچندان خوشایند من برای اولین جشن کریسمس در زندگی این بود که به رسم ایران فقط برای اعضای کوچکتر خانواده هدیه تهیه کرده بودم و وقتی متوجه این تفاوت فرهنگی شدم که در آلمان همه اعضای خانواده فارغ از سن و سال به هم هدیه میدهند، دیگر دیر شده بود.
اما خوشبختانه خواهرم آبرویم را خریده بود و روی همه هدیههایی که تهیه کرده بود، کارتی گذاشته بود که اسم من هم رویش نوشته شده بود.
نکته جالب توجه دیگر این بود که برخلاف ایران که هدیه بیشتر نقدی است یا نهایتا هدیهای که از بازار تهیه شده است، من آن شب هدیههایی دریافت کردم که کار دستی بودند و یا کارتهایی که هدیه دهنده با ذوق و سلیقه آنها را درست کرده بود.
مراسم کریسمس در آلمان مانند مراسم سنتی ایرانیان از جمله شب یلدا و نوروز و چهارشنبه سوری بخشی مهم از فرهنگ آلمانیها است و تقریبا همه از مسیحی و غیرمسیحی آن را برگزار میکنند.
آرزوی داشتن درخت کریسمس در خانه
از ساینا ناصری که در شش سالگی به همراه خانوادهاش به شهر کوچکی در غرب آلمان مهاجرت کرده بود، در مورد رابطهاش با مراسم کریسمس پرسیدم. او میگوید تا زمانی که در ایران به سر میبرده، از وجود این مراسم کاملا بیخبر بوده و تازه پس از مهاجرت از طریق مدرسه و همکلاسیهایش که همه آلمانی بودند با کریسمس آشنا شده است: «به عنوان یک بچه وقتی درخت کریسمس و آن همه چراغ و گوی رنگی و هدیههای رنگارنگ را دیدم، واقعا جذبشان شدم. از آنجایی که پدر و مادرم فکر گشودهای داشتند، برای ما توضیح دادند که جشنهای فرهنگهای دیگر و ادیان دیگرهم زیبا هستند.»
ساینا که الان ۲۶ ساله است، میگوید تا پارسال که برادر کوچکترش آرزو کرده در خانه درخت کریسمس داشته باشند، درخت کریسمسی در خانهشان نگذاشتهاند. اما چون برادر کوچکاش از ابتدا در مدرسه با این مفاهیم آشنا شده و دوست داشته چیزی برای تعریف کردن در مدرسه داشته باشد، پدر و مادرشان جشنهای آلمانی را جدیتر گرفتند. «الان برای من جشن کریسمس معنای بیشتری از قبل دارد، چون شریک زندگیام آلمانی کاتولیک است و برایم مهم است کریسمس را در کنار او جشن بگیرم. از طرف دیگر نود درصد دوستان من آلمانی هستند و عاشق کریسمس هستند، برای همین برای من هم جالب است.»
مریم وثوقی نکو، ۲۷ سال پیش به آلمان مهاجرت کرده و میگوید از اوایل مهاجرتش مدتی طول کشیده است تا با مراسم کریسمس آشنا شود. میگوید ایران آن موقعها "بسته تر" بود و به هر چیزی که رنگ و بوی غرب میداد، اجازه نمیدادند به کشور ما راه پیدا کند. به همین دلیل او معتقد است ایرانیها شانسی پیدا نمیکردند با فرهنگ و آیین و رسوم غرب آشنا شوند.
مریم میگوید کمکم و توسط همکاران آلمانیاش از آیین و رسوم ایام کریسمس و سال نوی میلادی باخبر شده است.
مریم پس از آشنایی با همسرش که آلمانی و کاتولیک است، پیشینه مذهبی سنتهای مربوط به کریسمس را شناخت. وی میگوید پس از بچهدار شدن، سنتهای آلمانی که در ارتباط با بچهها هستند، برایش اهمیت پیدا کرد و سعی میکند آنها را برای فرزندانش به جا آورد.
مریم در مورد ارتباطی که با مراسم کریسمس برقرار کرده میگوید: «آلمان زمستانی سرد و تاریک دارد. چراغها و تزئینات کریسمس زمستان بیروح اینجا را زنده میکند. سنتهایی مثل پختن کیک و شیرینی، هم برای خودم و بچههایم شادیآفرین هستند.»
سنتهای ایرانی، سنتهای آلمانی
مریم که مدت زیادی را در آلمان زندگی کرده، میگوید با "کمال میل" آلمان را برای زندگی انتخاب کرده است و در مورد وزنی که سنتهای ایرانی در مقایسه با سنتهای آلمانی برایش دارد، میگوید: «نمیتوانم بین سنتهای این کشور و ایران، یکی را به دیگری ترجیح دهم. آن یکی ریشه در خاطراتم دارد و با آنها به هویت خودم برمیگردم و با هیچ سنتی نمیتوان آنها را جایگزین کرد. از طرفی الان فرهنگم با آشنایی با یک فرهنگ دیگر غنیتر شده است و از اینکه حق انتخاب دارم تا از دو فرهنگ غنی لذت ببرم، خوشحالم.»
درباره اهمیت جشنهای سنتی ایرانی، ساینا میگوید: «کریسمس برای من مثل نوروز نیست. نوروز در واقع جشن من است و با آن پیوند بیشتری دارم و خود جشن نوروز را فیالنفسه زیباتر میدانم. اینکه نوروز با آغاز بهار همراه است این جشن را برای من زیباتر و معنادارتر میکند. اما سال نو برای من همان سال نوی میلادی است چون در آلمان زندگی میکنم.»
در حالیکه خیلیها معتقدند با گذشت زمان فرهنگ کشور آباء و اجدادی برای مهاجر کمرنگتر میشود، مریم معتقد است هر چه سن او بالاتر میرود "ریشههای ایرانیاش" برایش ارزشمندتر میشود.
برای مریم به جا آوردن آیین ایرانی هم مهم است. او در شهری که زندگی میکند، شهر اسن، اغلب مسئولیت برگزاری برخی از مراسم ایرانی را به عهده میگیرد: «شب یلدای پارسال را با خانوادههای ایرانی در رستورانی جشن گرفتیم. من لباس سنتی به تن کرده بودم و در گوشه دنجی از رستوران با یک دایره سرودهای کودکانه فارسی را برای بچهها میخواندم. بچهها همه دور من روی زمین نشسته بودند و با علاقه گوش میدادند.»
سنتها و آیین ایرانی و آلمانی بی شک تفاوتها و شباهتهای زیادی با هم دارند، اما به نظر میرسد ویژگی بارز هر دو، شادیآفرین بودن و اهمیت خانواده و لذت با هم بودن است.