"نسل دوم" قلمبدستان در خارج از کشور
۱۳۹۲ شهریور ۱۱, دوشنبهچندی است که در گسترهی نشر و چاپ آثار نویسندگان ایرانی یا ایرانیتبار در برونمرز، فصل تازهای آغاز شده است؛ فصلی که دستکم از تنوع و گونهگونی بیشتر دیدگاهها و دستمایهها خبر میدهد. دیگر بازار کتاب، تنها به نشر کارهای دست بهقلمانی که در آستانه یا پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، به اجبار یا به دلخواه، "ترک وطن" کردند، اختصاص ندارد؛ در کنار این آثار، آفریدههای نسلی نیز منتشر میشود که در محیط و شرایط "غیروطنی" نشو و نما کرده است و تجربهها و دیدههای خود را از اینگونه زندگی با خواننده در میان میگذارد. در کنار این گروه، نویسندگانی نیز هستند که دستکم تا دو یا سه دهه از عمر خود را در "وطن" گذرانده و سپس، از سر جبر یا اختیار ترک دیار کردهاند.
رابطهی درون و برون مرز
در این میان نشر آثار نویسندگانی که در درونمرز زندگی میکنند، در برونمرز نیز آغاز شد و بر عکس، برخی از کارهای قلمبهدستان مقیم خارج، در داخل به چاپ رسید. دامنهی انتشار تولیدات داخلیای که هنوز به زبان فارسی منتشر نشده بودند، به زبانهای دیگر، به ویژه آلمانی، هم رسید و از جمله رمانهای محمود دولتآبادی (کلنل) و امیر حسن چهلتن (تهران، خیابان انقلاب) که اجازهی نشر در ایران را بهدست نیاورده بودند، به همت بهمن نیرومند و سوزان باغستانی، به زبان آلمانی به چاپ رسیدند. در این میان سهم بنگاههای نشر آلمانی و کمکهای مالی حامیان ترویج این گونه آثار در این کشور نیز اندک نبود.
ادامهی بحثها
آغاز فصل نشر این آثار متنوع ولی به معنای پایان بحث و جدل در بارهی ردهبندی کارهایی که در درون و برون مرز منتشر میشد، یا در کشوی میز سانسورچیان دولتی خاک میخورد، نبود. کشاکش نظری در خصوص نامگذاری و تعریف این گونه ادبیات همچنان ادامه داشت. عنوانهایی مانند "تبعید"، "مهاجرت"، "برون مرزی"، "خارج از کشور"، "آوارگی"، "غربت" و "دیاسپورا"، با شناسههای ویژهی خود، مطرح و پیشنهاد و رد و قبول میشدند. برخی، حتی این گونههای ادبی را پیش از شکوفایی آنها، "جوانمرگشده" اعلام میکردند.
با ورود آثار نسل جدید نویسندگانی که در خارج و داخل "وطن" روییده و بالیده بودند به بازار کتاب، دامنهی بحثها گستردهتر و به همان اندازه هم مخدوشتر شد. به عنوان مثال، علی نگهبان، شاعر و منتقد ادبی در این باره مینویسد: «با نفوذ زیادی که نسل جدید مهاجران در فضای فرهنگی خارج از کشور یافتند، به ویژه با سیطرهی برخی از اصلاحخواهان رانده از حکومت بر رسانههای فارسیزبان اروپا و آمریکا، برآمدن ادبیات مهاجرت و به پستو رانده شدن ادبیات تبعید، گریزناپذیر مینمود. این وضعیت را میتوان سانسور سپید نامید.»
این منتقد همچنین معتقد است که ادبیات تبعید "از همان آغاز بد شناخته و بد شناسانده شد". او میگوید: «نسل اول تبعیدیان ما که کمتر تبعیدی فرهنگی و بیشتر تبعیدی سیاسی بودند و وابستگیهای تشکیلاتی نیز داشتند، ادبیات تبعید را با ویژگیهای هستیشناسیک آن تعریف نکردند. بر عکس، آن ادبیات را ابزار، دستمایه یا اسلحهای در خدمت فعالیتهای سیاسی خود میخواستند و تنها دلیل وجودی آن را مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی و گاهی نیز تصفیه حسابهای بینااپوزیسیونی میدانستند.»
دویچه وله برای آشنایی با دیدگاههای دیگر منتقدان ادبی، از جمله در بارهی شناسههای این گونههای ادبی و نقش نسل دوم نویسندگانی که خارج از ایران مینویسند، با سه تن از تحلیلگران ادبی مصاحبهای کتبی انجام داده است: ملیحه تیرهگل، بهروز شیدا و اسد سیف در این مصاحبه نظرات خود را مطرح کردهاند.
ملیحه تیره گل: شورش بر "سنت ادبیِ" پیشینیان، دغدغه نسل دوم نویسندگان
بهروز شیدا: ادبیات خارج از کشور، صحنهی حضور "ناگفتهها" است