«مصلحت نظام، ابطال انتخابات است»
۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبهمجید محمدی، پژوهشگر اجتماعی در گفتگو با دویچهوله از ظرفیتهای جنبش مردم و لزوم مصلحتاندیشی در مواجهه با شرایط کنونی میگوید.
دویچهوله: این روزها از واژه کودتا، برای توصیف شرایط موجود در ایران استفاده میشود. این عبارت با توجه به مختصات کودتا، دقیق هست؟
مجید محمدی: آری و نه! آری از این جهت که تشکیلات اداره کننده کشور و انتخابات، عمدتا نظامی امنیتی است. وقتی دولتها علیه رقبای خود از این امکانات استفاده میکنند، از این نظر میتوان وضع را تعبیر به کودتا کرد. جواب منفی است، زیرا کودتا، سرنگونی دولت مستقر و قانونی توسط این امکانات است، اما اتفاقی که افتاده، جلوگیری ازآمدن دولت دیگری از طریق تقلب در صندوقهای رای است.
چه توصیفی برای شرایط موجود میتوان ارائه داد؟
جنبشی اجتماعی در ایران شکل گرفته است. خاصیت نخست این جنبش، دمکراسیخواهی و ضدیت با دیکتاتوری است. مردم خواستار احترام به رای خود هستند. این جنبش، مانند جنیشهای اجتماعی دیگر، مجموعهای از اعتراضها و مطالبات است. این جنبش مبتنی است بر تظاهرات، نامهنگاری، نافرمانی عمومی و رفتارهای سمبلیک و گسترده تا آنجا که حتی بازیکنان فوتبال هم مچ بند سبز میبندند. این جنبش زنده و سرسخت است و در لایههای مختلف رسوخ کرده است. ما باید برای تحلیل شرایط موجود به ادبیات مربوط به جنبش اجتماعی متوسل شویم، تا ادبیات سیاسی مربوط به کودتا.
تاکمی پیش از رویدادهای جاری، بسیاری ناظران و جامعهشناسان با احتیاط از واژه جنبش استفاده کرده و ترجیحا از"خرده جنبش" نام میبردند. چه شده که میتوان الان با قطعیت از جنبشی اجتماعی و فراگیر صحبت کرد. ویژگی آن چیست؟
آنچه در زمان آقای خاتمی معروف به جنبش اصلاحات و در بدنه دولتی بود، از بین رفتهاست. آن چه اکنون هست، هیچ اتصالی با بدنهی دولت ندارد و بروز و ظهورش در متن جامعه است. این جنبش دارد در برابر قدرت مطلقه مقاومت میکند. تقلب صورت گرفته، برای این بود که قدرت حاکمیت را مطلقهتر کند. این جنبش مقاومتی است در قبال تلاش برای تبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی یا تحکیم حلقههای سلطانی. این جنبش مقاومتی است در برابر جمع شدن بساط مشارکت سیاسی. این جنبش خواهان تغییر است. مردمی که در این جنبش هستند نسل دوم و سوم هستند و هیچ تصوری از اقای موسوی و سیاستهای او ندارند. شاید اگر نظارت استصوابی نبود، رهبراناش کروبی و موسوی نبودند. این جنبش از هر تغییری استقبال میکند.
تکلیف روحانیت در فرآیند این تقلب و تغییرآرایش نیروهای سیاسی چه خواهد شد؟ از یک طرف آقای خامنهای در راس ماجرا هستند و از طرف دیگر کسانی مانند هاشمی در سایه رفتهاند، مراجع تقلید سکوت کردهاند...
روحانیت با یک پارادوکس مواجه است. روحانیت از یکسو با مردم سروکار دارد و از سوی دیگرارتزاق و ممر حیاتاش وابسته به دولت است. بسیاری مراجع و حتی روحانیون اقتدارگرا و نزدیک به جریان راست، هنوز به اقای احمدینژاد تبریک نگفتهاند. قبل از انتخابات، برای حمایت از احمدینژاد، بین جامعه روحانیون مبارز و جامعه مدرسین شکاف بود. این نشاندهنده این است که روحانیت همچنان با منبع ارتزاق خود و مشروعیت مردمی خود درگیر است.
آقای هاشمی در میانه این پارادوکس ایستاده است. هم مشروعیت مردمی را میخواهد و هم قدرت سیاسی را. آنها هم که با آقای هاشمی هستند، مجبورند کجدار مریز رفتار کنند و منتظر بمانند. به نظر من، اگر این شرایط ادامه پیدا کند، اقلیتی در روحانیت که همیشه با مردم همراه بوده، به مردم میپیوندد.
تناقضی در خواستهای مردم هم هست. آنها از یکسو، خواستار کم شدن اقتدار روحانیت و عدم دخالتآنها در سیاست هستند ولی در بزنگاههایی چون این روزها، باز به روحانیت پناه میبرند و موضعگیری مراجعی چون آیتالله منتظری یا آیتالله صانعی را میطلبند.
من اعتراضهای مردم را بیشتر علیه قدرت مطلقه میبینم تا علیه روحانیت. حتی اگر ایران به یک حکومت سکولار هم تبدیل شود، باز مردم مذهب خود خواهند داشت و با روحانی کار دارند. خواست مردم ایناست که روحانیت سرجای خودش باشد و کارکرد روزمره خود در مسائل مذهبی را داشته باشد. به نظر من، استمداد آنها از مراجع، به منظور تشدید محالفت با قدرت مطلقه است.
به نظر می رسد مقاومت مردم، هم اپوزیسیون و هم طراحان ماجرا را غافلگیر کرده. شما فکر میکنید چه ظرفیتهایی در جامعه ایران بوده و هست که بسیاری آن را ندیده یا دستکم میگرفتند؟
این ظرفیت عمدتا از جامعه جوان میآید که با ایدئولوژی و الگوهای زندگی روحانیت همخوانی ندارد. تعداد دانشجویان ایران زیاد است. حدود دو میلیون دانشجو داریم که خصلتشان تمایل به تغییر است. گسترش رسانههای الکترونیک عامل دیگر است. شوک ناشی از تقلب در انتخابات، ظرفیتهای نهفته این جریان را فعال کرده است. علت توجه نداشتن به این ظرفیت، این است که تاکنون شرایطی به وجود نیامده بود که این ظرفیت خودنمایی کند. چه بسا مردم و جوانان، به همان تغییر کوچک تبدیل احمدینژاد به موسوی قانع میشدند. اما حاکمیت با تقلب گسترده، آنها را شوکه کرد. همین باعث شد یکباره تمام ظرفیتهای ارتباطی، اجتماعی و روانی آنها سرریز کند.
برخی نگراناند که به زودی، موجی از سرکوب شروع شود و مدافعان احمدینژاد و نهادهای حامیآنها به خیابانها و میان مردم معترض بریزند.
حکومت مجبور است در صورت سرسختی جنبش کنونی، به خواست مردم تن دهد. به نظر میرسد طراحان این تقلب، سناریوی کوی دانشگاه را برای خاموش کردن صدای اعتراضها در نظر گرفته بودند، اما توجه نداشتند که موج مقاومت از مخالفتهای دانشجویی بسیار فراتر خواهد رفت. قطعا اگر این جنبش قدرت خود را در عرصه عمومی به نمایش بگذارد، حکومت کوتاه خواهد آمد و انتخابات را باطل میکند.
امیدی به این مصلحتاندیشی هست؟
همانطور که تقلب در انتخابات از سوی آقای خامنهای و حزب پادگانی به عنوان مصلحت نظام انجام شده، ابطال انتخابات هم میتواند در چارچوب مصلحت نظام تلقی شود. ساختار قدرت، ظرفیت کشتارهای چند هزار نفری را ندارد. زدن چند ده نفر شاید انجام شدنی باشد اما در مقیاس بزرگتر، چنین پتانسیلی وجود ندارد و حتما نیروهایی در داخل حکومت ریزش خواهند کرد.
آقای خامنهای به شدت سرسخت است و تاکنون علیرغم فقدان مشروعیت مذهبی، کاریزماتیک و قانونی در قدرت مانده است. کشتار و سرکوب خیلی وسیع، غیرممکن است و رخنهای جدی در قدرت ایشان ایجاد میکند. قطعا اگر سنبه مردم پرزور باشد، ایشان کوتاه خواهد آمد.
از قرار، طراحان این تقلب، مقاومت مردم را محاسبه نکرده بودند و توجه نداشتند که رشته کار از دستشان در میرود. آنها فکر میکردند که آقایان موسوی و کروبی از خود نظام هستند و با برخی توصیهها کنار میکشند و با حمله به مراکز دانشجویی و گرفتن فعالان سیاسی، کار اعتراضها ساخته میشود.
به نظر میرسد واکنشهای آقایان موسوی و کروبی هم عملا متغیری از رفتارهای مردم شده باشد.
کاملا. طراحان این ماجرا، فکر میکردند بازداشت سران گروههای اصلاحطلب، مردم را میترساند. در حالیکه آنها مقاومت مردم را سازماندهی نمیکنند و این مدل در بهترین حالت، مربوط به گذشته است. البته مردم توجه میکنند که مثلا موسوی چه اطلاعیههایی میدهداما خودشان هستند که تصمیم میگیرند. شاید اگر موسوی اراده مردم برای راهپیمایی روز دوشنبه را نمیدید، رفتار کنونی را نداشت. به نظر میرسد مقاومت مردم، موسوی را از فردی کاملا وفادار به ولایت فقیه و نظام، به سمت دفاع از حقوق مردم کشانده است.
به فرض اعلام آقای خامنهای مبنی بر صحت انتخابات و مختومهکردن موضوع تقلب، چه تغییری در جامعه روی خواهد داد؟
تحقق این فرض به معنای اعلام رسمی توتالیتاریزه شدن دولت در ایران است. در سالهای گذشته بحث مفصلی بین جامعه شناسان ایرانی بوده که آیا حکومت ایران، پس از شکست جنبش اصلاحات، حکومتی توتالیتر است یا سلطانی و اقتدارگرا. تاکنون گفته میشد به دلیل سطحی از مشارکت سیاسی، وجود مطبوعاتی نیمبند مانند کارگزاران یا اعتماد ملی و سطحی از بیان تقاضاها و مطالبات، نمیتواند حکومت را تمامیتطلبانه و فاشیستی دانست. اگر آقای خامنهای ماجرا را تمام شده اعلام کند، باید به ایشان به چشم کیم ایل جونگ نگاه کرد و ایران را در ردیف کره شمالی قرار داد.
مردم چه؟ آنها همان مردم قبلی باقی میمانند؟
مردم معمولی به سر کار و زندگی خود بر میگردند اما تصورشان در باب تغییر، رادیکالیزه میشود. نگاهشان نسبت به اینکه باید با حکومت کجدار مریز رفتار کنند و آن را از درون تغییر دهند، عوض میشود. روشنفکرها وگروههای پیشتاز سیاسی به سمت براندازی خواهند رفت. گروهی ممکن است به دامن حکومت پناه برد و همدست او شود. گروهی ممکن است به تسکینهایی چون الکل و افیون متوسل شوند. گروه دیگری به ویژه جوانها و تحصیلکردهها هم معمولا در چنین شرایطی، دست به مهاجرت میزنند.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
تحریریه: فرید وحیدی