گرسنگی یک مشکل سیاسی است
۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبهروز دو شنبه، 31 اکتوبر، در فلیپین کودکی به دنیا آمد که به طور نمادین هفت ملیاردمین انسان روی زمین خوانده می شود. درست دو دقیقه از نیمه شب نگذشته بود که "دنیکا کاماچو" دیده به جهان گشود. در این وقت در سالون شفاخانه ای در مانیلا که این کودک به دنیا آمد، نماینده سازمان ملل متحد نیز حضور داشت. همچنان "لوریسه گویفارا"، شش ملیاردمین کودک جهان که اکنون دوازده ساله است نیز در آنجا حضور داشت. این کودک یک بورسیه برای تحصیلات نهایی دریافت کرده است و مادر و پدرش کمک مالی جهت به راه انداختن مغازه ای به دست آورده اند. این کودک یکی از چندین کودک جهان است که به صورت نمادین به نام هفت ملیاردمین کودک جهان یاد می شوند. اما رابطه فقر با این جمعیت فزاینده جهان از چه قرار است؟
اوته شیفر، کارشناس دویچه وله به این باور است که هرچند بیشتر از میزان کافی غذا برای جمعیت رو به افزایش جهان وجود دارد، اما نظام اقتصادی ای که به سود کشورهای صنعتی است، منجر به فقر در کشورهای رو به توسعه می شود. او در مورد فقر، چنین تبصره می کند:
جهانی بدون گرسنگی که در آن هفت ملیارد انسان بتوانند غذا داشته باشند، واقعاً قابل دسترسی است. سیاره زمین مقدار کافی غذا تولید می کند. گرسنگی مشکلی نیست که صرفاً در اثر بحران های طبیعی به وجود آید. این چیزی است که قبول شده است، اما با توجه به آن مسایل مهم تری وجود دارند. به طور مثال خواست های مصرف کنندگان و کشاورزان اروپایی از وزنه بیشتری برخوردار است. هرگاه همه حرف ها زیبایی را که در مورد همبستگی گفته می شوند جدی بگیریم، در آن صورت یارانه ها لغو خواهند شد، مناسبات تجارتی دستخوش انقلاب می گردند و قیمت مواد غذایی افزایش خواهد یافت.
فریاد گرسنگان وزنه کمتری دارد، زیرا آن ها "لابی" یعنی کسی را ندارند که این فریاد را برحکومت ها بقبولاند. بنابراین در همه مناطق زراعتی که مواد غذایی تولید می شود، دهقانان خرده پا و مردم غافلانه به طرف فقر می روند. این مردم کسی را ندارند تا از آنها در نهادهای چندین جانبه بین المللی نمایندگی کند.
هنگامی که توافقنامه های تجارت آزاد مورد مذاکره قرار می گیرد، با وجودی که فقیران جهان پرشمار اند، کسی صدای شان را نمی شنود. این در حالی است که کمتر از نصف جمعیت جهان یا مستقیماً و یا به صورت غیرمستقیم از راه زراعت زندگی می کنند. یک اکثریت بزرگ و غیر قابل تخمین در کشورهای رو به توسعه بهای نظام اقتصادی غرب را می پردازند. یک ملیارد انسان گرسنه و دچار کمبود مواد غذایی اند.
سیاستمداران اروپایی همواره چنان وانمود کرده اند که از قناعت دادن رای دهندگان شان برای تغییر ساختار مالیات به سود فقیرترین مردم جهان، ناتوان هستند. این کاری است که چندان دشوار نخواهد بود. مقام های انتخابی صرفاً نیاز دارند تا به مناطفی که از آنجاها رای می گیرند، به مردم بفهمانند که مبارزه با گرسنگی به سود رفاه خود شان می باشد. اروپا با 150 ملیون مهاجر بالقوه ای که در سال 2020 از ترس گرسنگی از صحرای سفلی افریقا به عزم قاره اروپا فرار خواهند کرد، چه می کند؟
سیاستمداران باید به رای دهندگان روشن سازند که نبایست آنها دو برابر مالیه بپردازند. هرگاه ما به یارانه های عبثی که هزینهء سکتور زراعتی ناپایدار در نیم کره شمالی می شود نپردازیم، آنچه ما با کمک ها و پروژه های توسعه یی مان انجام می دهیم، خود مان با سیاست های اقتصادی مان نظم تجارتی جهانی را برهم می زنیم. آنچه در فرجام به وجود می آوریم چیزی نیست جز وابستگی بین جهان رو به توسعه و جهان توسعه یافته.
از پیامدهای رقت انگیز انسانی گرسنگی غالباً گزارش داده می شود، اما از این که چه کسی بیشتر از این گرسنگی سود می برد، به مردم چیزی گفته نمی شود. باید با شفافیت گفته شود که کسانی وجود دارند که از نظام فقرآفرین کنونی سود می برند.
ما مصرف کنندگان هم از این نظام سود می بریم. ما به تناسب بیست سال پیشتر پول کمتری برای غذا می پردازیم. ما یک قرص نان را یک یورو و یک کیلو شیر را هفت سنت می خریم. صد سال پیش در آلمان دو سوم درآمد مصرف کنندگان برای غذا هزینه می شد. امروز بیست درصد درآمد صرف غذا می شود.
کشاورزان اروپایی نیز در جمله کسانی اند که سود می برند. آنها بنا بر یارانه های بلند اقتصادی و حمایت های وسیع سیاسی تضمین شده، بیشتر از ضرورت بازار، تولید می کنند. دهقانان در کشورهای رو به توسعه تنها خواب چنین چیزی را می بینند. مجتمع بزرگ کشاروزی - تجارتی که سیلاب تخم های بذری و کود کیمیاوی را در بازارها سرازیر می کنند، از شمار سود برندگان می باشند.
این امر به سود نخبگان در جنوب هم می باشد که تصمیم های سیاسی شان برای مباشران خاص و رای دهندگان در شهرها گرفته می شود. این ها تصمیم می گیرند که چه مقدار کمک های توسعه یی در مناطق روستایی توزیع گردند. در عین زمان همین ها فکر می کنند کار عقب مانده یی می باشد که برای توسعه روستاها و زراعت سرمایه گذاری شود. آن کشورهایی که برای تامین معیشت شان 80 درصد متکی به زراعت اند، معتقد اند که به تدوین مشی سیاسی در بخش زراعت نیاز ندارند. بدترین نمونه آن را در موزامبیک، یکی از حاصل خیزترین کشورهای افریقای جنوبی، می بینیم که با وجود داشتن توانایی صدور محصولات زراعتی، صرف به دلیل آن که نخبگان سیاسی علاقمند این کار نیستند، مردم وابسته به واردات مواد غذایی به قیمت های بسیار گران می باشند.
این موردی است که ایجاب می کند تا کارهای زیاد اقناعی صورت گیرد که کشورها طرز عمل و فکر شان را در مذاکرات و کنفرانس های بین المللی تغییر دهند. کشورهای صنعتی هنگامی می توانند به این کار موفق شوند که که به کشورهای رو به توسعه توضح بدهند که از ناحیه محصولات زراعتی چه اندازه درآمد خواهند داشت، نسبت به امروز فرصت های بیشتری برای صادرات آن ها در چشمرس قرار دهند، امکان دسترسی بیشتر به بازارهای اروپایی به آنها بدهند و برای تولیدات زراعتی آنها قیمت منصفانه یی در بازار جهانی تعیین کنند.
در بازار مواد غذایی کسانی وجود دارند که دست به احتکار می زنند. در نیمه دوم سال 2010 قیمت مواد غذایی اصلی 30 درصد بلند رفت. این یک اهرم تجارتی برای سرمایه گذاران و محتکران است. اما با چنین افزایش قیمت ها، این مردم "پورت او پرنس"، " داکه" و "اگا دیز" بودند که در دام افتادند و از عهده پرداختن قیمت مواد غذایی بر نمی آمدند.
بگذار به دروغ جامعهء سخاوتگر ما پایان دهیم. قحطی ها فقط قسماً بر اثر جنگ ها و فاجعه های طبیعی به وجود می آید و نادراً مشکل فقرای شهری است. گرسنگی نتیجه محرومیت اجتماعی بخش های بزرگ جمعیت است که از لحاظ سیاسی تحمل می گردد. کسانی که سود می برند نیازها و مصایب آنها را به کناری می گذارند و فراموش می کنند.
در دهه هشتاد، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، کشورهای افریقایی را بعد از ده ها سال وابستگی و استثمار توسط قدرت های استعماری، مجبور می گردانید تا تغییرات ساختاری در اقتصاد شان به وجود آورند. شعار آن ها "آزاد سازی"، "خصوصی سازی" و "قانون زدایی" در کشورهایی بود که زیرساخت های اقتصادی، دانش فنی، اقتصاد کارساز و سرمایه گذاران داخلی نداشتند. نتیجه این کار نه تنها برای زراعت، بلکه همچنان برای تعلیم و تربیت و مراقبت های صحی نیز فاجعه بار بود.
جامعه جهانی به بی علاقگی و نادیده گرفتن افتضاح فقر در قرن بیست و یکم ادامه می دهد. این یک اشتباه ویرانگر است، البته نه تنها به دلایل اخلاقی. ما نباید قدرت انفجار گرسنگی را کم بها دهیم. قبلاً در سال 2008 با بلند رفتن قیمت مواد غذایی، شورش های ناشی از گرسنگی از کامرون تا مصر دیده شد. برنامه های امدادی در دهه آینده سر به ملیاردها دالر می کشند. گرسنگی هم در کشورهای رو به توسعه وهم اروپا به عین ترتیب، ثبات سیاسی را از میان می برد.
وقتی که شما به بستر جهانی گرسنگی پی بردید، پس از آن باید به این نتیجه برسید که به یک تغییر سیاسی ریشه یی نیاز است.
هیچ پروژه ساختمانی، هیچ بسته عاجل امدادی و هیچ وعدهء دو دلانه در کنفرانس های سران دولت ها که به زودی فراموش می گردند، نمی تواند جلو آن انحطاط اجتماعی و اقتصادی را بگیرند که بر اثر گرسنگی و فقر به وجود می آید.
همان طوری که کشاروز نیم کره جنوبی به قوانینی در مورد تجارت مساوی و قیمت ها در نیم کره شمالی وابسته است، جوامع ثروتمند در نیم کره شمالی نیز وابسته به ثبات سیاسی و اقتصادی در کشورهای سریعاً روبه رشد جنوب می باشند. ما باید از علایق زودگذر مان برای رشد و رفاه بیشتر به ترتیبی درگذریم که دیگر کسی از گرسنگی نمیرد.
قریب 40 سال پیش بود که هنری کیسنجر، وزیر خارجه ایالات متحده امریکا در کنفرانس غذایی جهان وعدهء بلندپروازنه یی داد که «تا ده سال دیگر طفلی گرسنه به بستر نخواهد رفت». اکنون این هدف بیشتر از هر وقت دیگر دورترشده است.
اوته شیفر/ رسول رحیم
ویراستار: عارف فرهمند