چرا ایرانیان مقیم خارج به کشور بازنمیگردند؟
۱۳۹۴ خرداد ۱۳, چهارشنبه«در سفرهای خارجی، ایرانیانی را دیدم که عشقشان به کشور حتی بیشتر از مردم داخل است. ما واقعاً سرمایه انسانی بسیار بزرگی در خارج از کشور داریم. امیدوارم همه آنها بازگردند و کمکشان را از ما دریغ نکنند. اگر به غیر از کمک مالی، کمک علمی و حمایت معنوی نیز داشته باشند باز هم این کشور برای خودشان است.»
اینها بخشی از سخنان حسن روحانی رئیس جمهوری ایران است که به مناسبت صد روزگی ریاست جمهوریاش بیان کرد. او پیشتر نیز چندین بار از ایرانیان مقیم خارج از کشور خواسته بود تا برای انجام کارهای تخصصی و سرمایهگذاری به ایران باز گردند.
در آخرین این اظهارنظرها، هفته گذشته روحانی در جمع روسای دانشگاه آزاد اسلامی از آنها خواست تا از اساتید ایرانی خارج از کشور برای تدریس در این دانشگاه دعوت به عمل آورند.
پس از این سخنان رئیس جمهوری بود که رئیس دانشگاه آزاد واحد یزد از تشکیل ستاد شناسایی و دعوت از نخبگان علمی ایرانی سراسر دنیا در این دانشگاه خبر داد و گفت: «هدف از تشکیل این ستاد، تبادل اطلاعات بین اساتید و دانشجویان و کمک به ارتقاء سطح کیفی دانش است.»
رئیس دانشگاه آزاد لرستان نیز از تشکیل کارگروهی با هدف مشابه خبر داد.
وزیر صنعت، معدن و تجارت نیز هفته پیش در سخنانی گفت: «از ایرانیان خارج از کشور دعوت میکنیم مستقیم و یا با مشارکت واحدهای موجود در داخل کشور سرمایه گذاری کنند و همه کمک کنیم تا تولید و صادرات اولویت اول کشور باشد».
با این همه دعوت و فراخوان، هنوز هیچ آماری از میزان بازگشت ایرانیان مقیم خارج به ایران برای کار یا سرمایهگذاری منتشر نشده است. تعداد محدودی هم که باز گشتهاند از آنجا که سابقه فعالیت سیاسی داشتهاند بلافاصله یا مدتی پس از بازگشت دستگیر و روانه زندان شدهاند.
اما کسانی که در طول اقامتشان در خارج از ایران هیچگونه فعالیت سیاسی نداشته و در طول مدت اقامتشان نیز به ایران رفت و آمد داشتهاند آیا حاضرند برای کار یا سرمایهگذاری به ایران بروند؟
شاید شنیدن سرگذشت یکی از این ایرانیان تا حد زیادی بتواند پاسخ این پرسش را مشخص کند.
رفتن به ایران با سری پر سودا و بازگشت با دستی خالی
محمود تجلی مهر در زمستان سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۹ شمسی) در حالی که ۱۸ سال داشت برای تحصیل به آلمان آمد. او مدرک مهندسی برق و مخابرات را از آلمان دریافت کرد و در حال حاضر در حال گذراندن دوره دکترای مدیریت اقتصادی در لیورپول است.
آقای تجلیمهر در دو بازه زمانی هربار به مدت دوسال به ایران رفت؛ یک بار از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ (۱۳۸۲ تا ۱۳۸۴ شمسی) و بار دیگر از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ (۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸). هردوبار وی برای انجام پروژههای کاری به ایران رفت و بار اول قصد ماندن داشت. خودش میگوید: «در سال ۲۰۰۳ همه اسباب و وسایلم را در آلمان فروختم و در حقیقت برای زندگی و ماندن به ایران نقل مکان کردم اما دو سال بعد با شکست هردو پروژهای که داشتم و بدون ذرهای عایدی به آلمان برگشتم».
دو پروژهای که آقای تجلیمهر برای انجام آنها در سال ۲۰۰۳ به ایران میرود یکی پروژه مخابراتی تلفن ثابت با تاسیس یک شرکت مخابراتی بوده که برای آن امتیاز هم از وزارت مخابرات گرفته بودند و دیگری ایجاد یک شبکه تلویزیون کابلی برای تهران.
به گفته آقای تجلیمهر در آن زمان وزارت مخابرات ایران شروع کرده بود به دادن امتیاز به شرکتهای خصوصی و با توجه به اینکه وی در تاسیس شرکتهای خصوصی مخابرات در آمریکا و اروپا دارای تجربیاتی بوده، برای انتقال تجربیاتش به ایران میرود به این منظور که "تکنولوژی نوین را وارد ایران بکنیم و یک زیرساخت قوی برای اینترنت و سرویسهای مخابراتی ایجاد کنیم".
درباره تاسیس تلویزیون کابلی در تهران تجلیمهر میگوید: «ایده من این بود که در تهران مانند اروپا یک زیرساخت مدرن تلویزیون کابلی ایجاد بکنیم تا از آن طریق بتوانیم به مردم اینترنت، سرویس تلفن تصویری، تعداد بسیار زیادی برنامههای اینترنتی و کانالهای تلویزیونی بدهیم و یکمقدار نگرانیهای مردم در رابطه با ماهواره و اینها هم برطرف شود، چون خیلی از برنامهها را میشود از طریق این شبکه پخش کرد».
تاسیس شبکه تلویزیونی خصوصی در ایران ممنوع است. از تجلیمهر پرسیدم که آیا شکست این پروژه به دلیل منع قانونی آن نبوده؟ او این موضوع را رد کرده و میگوید: «نماینده وقت رهبر در صدا و سیما به من گفت اگر ما بخواهیم یک لایحه میبریم به مجلس، قانونش را هم تصویب میکنیم، مسائل فرهنگی را هم حل میکنیم، کانالهای ماهوارهای را هم آنهایی که خودمان میخواهیم میتوانیم بفرستیم توی این شبکه. یعنی اینها تا این حد دستشان باز است. اینها اگر منافع مالی و منافع شخصیشان تامین بشود، همه چیز را میتوانند راست و ریست کنند. همان طوری که ماهیای را که فلس نداشت فلسدارش کردند، به همان راحتی میتوانند کانالهای ماهوارهای را هم که تا دیروز ممنوع بودند مثل کانالهای ترکی و عربی همه را مجاز کنند و بفرستند توی شبکه. اینها دستشان باز است و حاضر هم بودند.»
پس دلیل شکست این پروژه چه بوده؟ "درخواست سهمی معادل ۳۰ درصد از درآمد برای خودشان"؛ این پاسخی است که محمود تجلیمهر به ما میدهد: «در واقع وقتی که اینها به من پیشنهاد کردند که ما میخواهیم ۳۰ درصد سهم داشته باشیم، من در برابر یک دوراهی قرار گرفتم که آیا این را بپذیرم و آنها را بر خلاف آنچه رسم متدوال در تمام دنیا برای اینگونه پروژههاست سهیم کنم، مثل خیلی از شرکتهای آلمانی که در ایران نمایندگیشان را باز کردهاند و دارند کار میکنند و بسیار هم از نظر اقتصادی موفق هستند یا این پیشنهاد را رد کنم. من میتوانستم همان کار را بکنم، ولی شرطش این بود که یکسری اصول اخلاقی را که در کار برای من اهمیت داشتند و کماکان دارند کنار بگذارم و بشوم مثل خود آنها. یعنی میرفتم توی سیستم فساد. این برای من عملی بود و من میتوانستم این کار را هم بکنم و هیچ مشکلی هم پیش نمیآمد اما نتوانستم و بعد از دوسال دوندگی و بحث و طرح با دست خالی به آلمان برگشتم».
اصل ۵۳ قانون اساسی و خصوصیسازیهای دولتی
آقای تجلیمهر میگوید زمانی که تصمیم میگیرد برای اجرای این طرح به ایران برود، امیدواریاش اصل ۵۳ قانون اساسی بوده که دولت را موظف کرده به سمت خصوصیسازی برود اما او توضیح میدهد که چگونه مقامات دولتی با دادن شناسنامههای همسر، خواهر، برادر و بقیه اقوامشان به او سعی در سهیم شدن در پروژههای خصوصی را داشتند.
او میگوید اشتباه او و تیم همراهش این بوده که خیال میکردند تنها داشتن یک ایده خوب و قابل اجرا برای ایران کافی است در حالی که حالا فهمیده مهمتر از همه اینها شرایط مناسب کاری است که در ایران وجود ندارد.
تجلیمهر در توصیف این شرایط نامناسب میگوید: «در ایران باندهای مافیایی درون و بیرون حکومت وجود دارند. ارگانهای بسیار قدرتمند و اشخاص بسیار بانفوذ که مانع شما میشوند مگراینکه آنها را در کاری که میخواهید انجام بدهید سهیم کنید. بدون تعارف باید رشوه به این و آن بدهید و نرخهایشان هم بسیار بالاست. یعنی مثلا با دو، سه، چهار یا پنج درصد راضی نمیشوند. اینها از همان اول میخواهند با ۳۵ یا ۴۰ درصد از درآمد شما وارد پروژه بشوند».
"از روحانی کاری ساخته نیست"
از محمود تجلیمهر میپرسم، آیا سخنان روحانی که مدام ایرانیان متخصص را دعوت به بازگشت میکند برای او جذبکننده نیستند؟
پاسخ او یک "نه"ی قاطع است. او توضیح میدهد که در زمان تغییر دولت از خاتمی به احمدینژاد هم تغییری حس نکرده و سیاست غالب همان بوده است. در مورد روحانی هم معتقد است که قابل اطمینان نیست. او میگوید خاتمی برایش بسیار قابل اطمینانتر بود و زمانی که خاتمی به آلمان آمد و شخصا از متخصصان دعوت کرد که به ایران بروند، او تصمیم گرفت برود اما نتوانست کاری از پیش ببرد.
محمود تجلیمهر معتقد است مشکلات ایران ساختاری است و در دست این رئیس جمهور یا آن یکی نیست که بتواند آنها را حل کند. او برای مثال به سادهترین و اولین قدم برای شروع یک کار تجاری اشاره کرده و میگوید: «شما مثلا میخواهید یک شرکت ساده به ثبت برسانید. به خیابان میرداماد تهران، اداره ثبت شرکتها میروید. به قدری مشکلات زیاد است، به قدری این مسیری که شما باید طی بکنید سخت است که اصلا ناامید میشوید. شما در انگلیس میتوانید در عرض نیم ساعت و با هزینه ۸۰ یا ۱۰۰ پوند یک شرکت را به ثبت برسانید و بلافاصله شروع کنید بهکارکردن. در آلمان یکخرده کارش بیشتر است ولی آن هم مثلا در دو سه هفته حل میشود. در ایران ماهها ممکن است طول بکشد.»
او معتقد است شرایط حتی نسبت به زمان احمدینژاد بدتر شده چرا که دولت بزرگتر شده و ارگانهای مافیایی مثل سپاه پاسداران، قرارگاههای خاتمالانبیا و دیگر ارگانهای وابسته به سپاه قویتر شدهاند و حل این مشکلات نیز به عقیده آقای تجلیمهر از توان روحانی خارج است.
در چه شرایطی حاضریم به ایران برویم؟
در کنار محمود تجلیمهر با چند تن دیگر از ایرانیان متخصص مقیم آلمان گفتوگو کردیم و از آنها پرسیدیم در چه شرایطی حاضرند برای کار به ایران باز گردند.
نسرین ۳۱ ساله متخصص برنامهریزی شهری که در حال گذراندن دوره دکتراست میگوید با شرایط زیر حاضر به برگشت به ایران و کار در آنجاست: «داشتن امکان کار در رشته تخصصی خودم، امکان کار در پایهای که متناسب با تحصیلاتم باشد (درجه دکترا)، برخورداری مالی متناسب با سطح تحصیلات، امکان همکاری در پروژههای بینالمللی به منظور به روز رسانی اطلاعات و شرط مهم دیگر این که حقوق کاری و مزایای آن تحت تاثیر جنسیتم قرار نگیرد.»
شهرام ۴۴ ساله متخصص آیتی میگوید: «اگر امنیت شغلی و آزادی اجتماعی داشته باشم و اگر در زمینه کاریام بتوانم با کشورهای دیگر در ارتباط باشم و هروقت خواستم آزادانه برای به روز کردن دانشم در سمینارهای مهم بینالمللی شرکت کنم، حاضرم به ایران برگردم. شرایط مالی هم برایم اهمیتی ندارد. برای من مهم است که در زمینه کاریام ارتباطم با دنیای بیرون قطع نشود و بتوانم به روز باشم».
دکتر امید عباسپور فانی پزشک متخصص ارتوپدی و جراحیهای اورژانس که در اروپا بزرگ شده میگوید: «به شرطی که شرایط زندگی و خانوادگی در ایران مناسب و از امنیت برخوردار باشد، شبیه چیزی که در اروپاست، با کمال میل حاضرم به ایران باز گردم».
آمریکا به عنوان کشوری که بیشترین تعداد مهاجران ایرانی را در خود جای داده حدود ۴۰۰ هزار ایرانی دارد. در آلمان نیز حدود ۱۲۰ هزار ایرانی زندگی میکنند. کانادا با ۱۱۰ هزار نفر، انگلیس با ۸۰ هزار و استرالیا با ۴۰ هزار ایرانی در رتبههای بعدی قرار دارند.
بسیاری از این ایرانیان تحصیلات عالی و شغلهای تخصصی دارند. حتی اگر یک درصد از این تعداد هم حاضر به کار یا سرمایهگذاری در ایران باشند، یعنی سرازیر شدن ۷۵۰۰ نفر نیروی متخصص و اغلب با سرمایه به ایران. آیا جامعه و حکومت ایران پذیرای این نیروی کاردان خواهد بود؟