پيامد پيامها؛ خطر پوپولیسم ديجيتال
۱۳۹۵ بهمن ۱۴, پنجشنبهنخستين بار در سال ۲۰۱۱ "انديشکده دِموس" Think tank Demos پژوهشها و بررسی خود را از حضور عوامگرايان دست راستی در اروپا منتشر كرد. اين تحقيق دادههای ۱۲ هزار كاربر كه هوادار يا عضو حزبهای دست راستی بودند را بررسی كرد و به اين نتيجه رسيد كه اكثر هواداران حزبها و شخصيتهای عوامگرا و فعال در شبكههای اجتماعی، مردان جوان بيكار هستند و افزون بر حضور در شبكههای مجازی در تظاهرات و اجتماعات عوامگرايان هم شركت میكنند.
با حضور دونالد ترامپ به صحنه سياست از قرار برگ تازهای در استفاده از شبكههای اجتماعی به ويژه تويیتِر برای جذب تودهها گشوده شده است.
فيليپ فِلش Felsch نويسنده مقالات فلسفی برای "مجله فلسفه" چاپ برلين درباره تويیتِر پراكنی دونالد ترامپ و پندار دموكراسی مستقيم از طريق شبكههای اجتماعی، با ناديا اوربيناتی Urbinati گفتوگو كرده است. خانم اوربيناتی استاد علوم سياسی در دانشگاه کلمبیا در نيویورک است و سالهاست كه به پژوهش در زمينه سازوكارهای نوين دموكراسی میپردازد.
فلش: خانم اوربيناتی، رئيس جمهور تازه آمريكا، دونالد ترامپ، نام خود را "ارنِست هِمينگوِی ۱۴۰ حرفی" گذاشته و افكار عمومی بينالمللی را يكپارچه به پيامهای تويیتری خود متوجه ساخته است. معنی و اهميت اين پديده برای دموكراسی در غرب چيست؟
اوربيناتی: اينكه سياستمداری از طريق تويیتر به مردم پيام بفرستد، تازه نيست. آغازگر اين كار باراک اوباما بود كه با دور زدن حزب خود و رسانههای سنتی، با مردم تماس برقرار كرد. اگرچه اين مفهوم جمع اضداد است، ولی من اسم اين را "نمايندگی بیواسطه" میگذارم، چون مقصود از اين كار و پديده، برپايی دموكراسی مستقيم نيست. با اينكه نمايندگان سياسی هنوز به عنوان واسطههای ما عمل میكنند، اما به تازگی تماسی مستقيم ميان ما و ايشان برقرار شده كه گويی هويت نوينی برای ما پديد میآورد و به ما تلقين میكند كه ما در روند تصميمگيریهای مهم نقش و دخالت داريم. با حضور ترامپ اين احساس و گرايش فقط شديدتر شده است.
بیشتر بخوانید: شبح پوپولیسم و بحران دموکراسیهایغربی
فلش: آيا به اين ترتيب ما شاهد دگرديسی بنيادين نهادهای دموكراتيک هستيم؟
اوربيناتی: اين درست است كه اِعمال دموكراسی از سوی نمايندگان به گونهای كه پس از جنگ جهانی دوم پديد آمده، هم اكنون دچار دگرگونی شديدی شده است. البته اين بدان معنا نيست كه عوامگرايان امروزی بر اصل نهادهای تاكنونی بتازند زيرا آنها نيازی به چنين تاخت و تازی نمیبينند.
دگرگونیهايی كه هم اكنون مشاهده میشود، بيشتر در حيطه زبان رخ میدهد. ترامپ برای اين از تويیتر خوشش میآيد كه در اينجا مجبور نيست زياد حرف بزند بلكه از يک شيوه زبانی استفاده میكند كه فرصت ژرفكاوی و سبك سنگين كردن به كاربر نمیدهد و او را مجبور میكند كه بیدرنگ موافق يا مخالف باشد. درست شبيه میدانهای روم باستان كه در آنها مردم موافقت خود را مستقيما با بالا بردن دست نشان میدادند. به اين ترتيب عوامگرايی نوين، ما را به همان روزها و حالات جمهوری روم باستان بازمیگرداند. يعنی همان فريادها يا هو كشيدنها يا همان شور و ولولهای كه رهبران سياسی در مردم ايجاد میكردند.
فلش: نقش و وضعيت كنونی حزبها در اين ميان چیست و چگونه است؟
اوربيناتی: حزبهای سياسی هم اكنون با بحرانهای شديدی دست و پنجه نرم میكنند. نخستين اين بحرانها فسادهای مالی هستند كه جنجال آنها در دهه ۱۹۹۰ در ايتاليا برپا شد. همان دورهای كه سيلويو بِرلوسكونی بر سر كار آمد. ولی امروزه همين تغيير و تحولهای حزبی در فرانسه، انگليس و به ويژه در ايالات متحده هم رخ داده است.
جمهوريخواهان آمريكا به راستی نمیدانند با نامزد خودشان كه از خارج بر سرشان فرود آمده چه رفتاری بايد داشته باشند. ترديد شديد و انشعاب درونی كه در حزبها میبينيم، همه نشان از تحولات بنيادين دارند و اين در حالی است كه هسته اصلی دموكراسیهای ما را حزبها تشكيل میدهند و به اين خاطر ما هم اكنون به سوی آينده ناروشنی پيش میرويم.
رهبران و شخصيتهای برجسته جای حزبها را گرفتهاند و مانند شهرياری كه ماكياولی ترسيم میكرد، میتوانند هواداران خود را بدون هيچ واسطه و ضابطه نهادينی بسيج كنند و به جنب و جوش وادارند. ما هم اكنون شاهد دگرديسی دموكراسی كه بر پايه نمايندگان انتخابی استوار بوده هستيم كه به سوی عوامگرايی پيش میرود.
بیشتر بخوانید: سقوط آمریکا به دسته «دموکراسیهای معیوب» جهان
فلش: چه تحولاتی حزبهای ما را گرفتار اين بحرانهای بنيادين كردهاند؟
اوربيناتی: نخست اينكه حزبها ديگر جذاب نيستند. دوم امكانهای تازه رسانهای هستند كه رهبرانی پر ابهت و جذاب میطلبند و اهميت آنها را برجسته میكنند و حزبها را بيش از پيش دچار بحران و كاهش هوادار میسازند. رهبران عوامگرا هيچ علاقهای به سازمانهای نظارتگر ندارند كه ايشان را مجبور به رعايت اساسنامهها و نظامنامههای دست و پاگير كنند. آنها در واقع حزب شخصی خودشان را میخواهند. بِرلوسكونی به همين خاطر در آن دوره حزب فورتسا ايتاليا را برپا كرد. حالا ترامپ هم تقريبا همين كار را میكند، منتها به همراه گروهی درون حزب جمهوريخواه.
فلش: پس ما به عنوان شهروندان بالغ و نگران، در اين وضعيت پيچيده چه بايد بكنيم؟
اوربيناتی: از آنجا كه تقريبا غيرممكن است بتوان مردم را متقاعد کرد پيامهای ترامپ را نخوانند و ناديده بگيرند، ايراد اول متوجه رسانههای عادی تاكنونی مانند روزنامهها و فرستندههای تلويزيونی است كه نقش بزرگی در پيروزی ترامپ داشتند و دارند. اينها دانه دانه نظرها و پيامهای ترامپ را تشريح و تفسير میكنند و به اين ترتيب برای او تبليغ و او را مطرح میكنند. در صورتی كه به جای توجه به حرفهای ترامپ بايد كارهای او را آشكار كرد و به بحث كشيد. بايد توضيح دهيم او چه میكند و چه تصميمهايی میگيرد. ما بايد ترامپ را كنار بگذاريم و به بررسی مسائل و موضوعهای سياسی بازگرديم. افزون بر اين ما بايد باز به حزبهای سياسی رو كنيم. چالش بزرگ زمان ما اصلاح حزبهای ما است.
حقوقدان اتريشی هانس كِلزِن Hans Kelsen در دهه ۱۹۲۰ به درستی میگفت، آن دموكراسی كه از ميليونها رأی دهنده ولی بدون هيچ حزبی تشكيل شده باشد، به بار نخواهد نشست. اين سخن ربطی به نخبهگرايی ندارد. نخبهگرايی واقعی آن است كه ما نتوانيم آن را كنترل كنيم. درست مانند مورد ترامپ.