1. پرش به گزارش
  2. پرش به منوی اصلی
  3. پرش به دیگر صفحات دویچه وله

پرستو فروهر: علیه سکوت، دروغ و تحریف

۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

بیش از ۱۴ سال از قتل داریوش و پروانه‌ فروهر می‌گذرد. در طی این سال‌ها پرستو فروهر ‌همواره کوشیده است که این‌ "جنایت سیاسی" به دست فراموشی سپرده نشود. تازه‌ترین کتاب او به زبان فارسی، تلاشی موفق در این راستا ست.

https://p.dw.com/p/14dzo
روی جلد کتاب "بخوان به نام ایران"عکس: Parastou Foruhar

کتاب "بخوان، به نام ایران"، روایت پرستو فروهر از زندگی و فعالیت‌های سیاسی پدر و مادر خود، با یادی پریشان‌کننده از واکنش‌های این دو پس از شنیدن خبر مرگ دکتر مصدق آغاز می‌شود. این روشن‌ترین تصویری است که فضای سیاسی حاکم بر خانه‌ی فروهرها را در ذهن او بازمی‌تاباند؛ تصویری که با وحشت و نگرانی دیدن اندوه عمیق مادر و بی‌تابی غیرعادی پدر همراه است. برای پرستوی ۴ ساله که معنا و ژرفای این فاجعه‌ی سیاسی عظیم را برای پدر و مادر خود درک نمی‌کند، این واکنش‌ها فراموش نشدنی‌اند. تازه هنگامی که پرستو "بزرگ" می‌شود و خود به فعالیت سیاسی دست می‌زند، اهمیت فاجعه‌ی نبود "پیر احمدآباد" در صحنه‌ی سیاسی ایران بر او روشن می‌شود.

خاطرات سیاسی و خانوادگی

پرستو فروهر، در کتاب خود علاوه بر پرداختن به رویدادهای تاریخی و سیاسی تاریخ معاصر ایران، از خاطرات "خصوصی و روابط بین افراد فامیل" نیز یاد می‌کند. در این خاطرات شلوغ فروهرها دائم در حال رفت و آمد و دید و بازدید و بحث و گفت‌وگو در باره‌ی مسائل مختلف اجتماعی ـ سیاسی روز هستند. با این‌حال، حس تنهایی و غیبت همیشگی پدر و مادر در یادهایی که او از دوران کودکی با خود دارد، موج می‌زند. اولین و روشن‌ترین تصویری که پرستو در این رابطه از پروانه‌ فروهر دارد، بسیار گویاست: مادری که آراسته و پیراسته با بوی عطری خوش، هر روز جلوی او که روی زمین نشسته، زانو می‌زند و بعداز آن که بارها به او اطمینان می‌دهد که "خیلی دوستش دارد"، گونه‌هایش را می‌بوسد و پس از مکثی کوتاه او و خانه را ترک می‌کند.

پرستو فروهر با تصاویری گویا و رنگارنگ این لحظات سرشار از عشق و حس را در متن دگرگونی‌های سیاسی ـ اجتماعی روز که با لحن خشک اعلامیه‌ها و اطلاعیه‌های رسمی بیان می‌شود، می‌گنجاند و به این ترتیب از دید خود تصویری کامل از زندگی این پیروان راه مصدق را به‌دست می‌دهد. کتاب "بخوان، به نام ایران"، که با مرگ مصدق آغاز می‌شود، با قتل فروهرها در نوامبر ۱۹۹۸ پایان می‌یابد.

ادامه‌ی راه

شاید بتوان کتاب "بخوان، به نام ایران" را از نظر توالی رویدادها، به مثابه جلد نخست کتاب افشاگرانه‌ی "سرزمینی که پدر و مادرم در آن به قتل رسیدند ـ ابراز عشقی به ایران" خواند. این کتاب ۲۰۰ صفحه‌ای که پرستو فروهر آن را به زبان آلمانی نوشته، در ماه اکتبر سال پیش در انتشارات "هردر" منتشر شد.

فروهر در این کتاب سفرهای متعدد خود به ایران را روایت می‌کند که هر ساله برای برگزاری مراسم ممنوعه‌ی یادبود فروهرها و پیگیری پرونده‌ی قتل آنان در ۱۴ سال گذشته انجام داده است. او با بازگویی ماجراهای این سفرها، خواننده را با سیستم تودرتوی فشار، تهدید، خفقان و ارعاب دستگاه‌های دولتی جمهوری اسلامی آشنا می‌سازد.

پرستو فروهر در کار‌های هنری خود نیز (فیلم‌های ویدئویی، چیده‌مان‌های گوناگون، خوش‌نویسی و...) همواره این "جنایت سیاسی" را به عنوان حلقه‌‌ی آغازین "قتل‌های زنجیره‌ای" دستمایه قرار داده است. انگیزه‌ی او در این پرداخت‌های هنری ـ ادبی، آن‌طور که خود می‌گوید، مبارزه با "قلب تاریخ و مقابله با سکوت و دروغ و تحریف مأموران حکومتی" بوده است. تلاشی که این بار هم به ثمر نشسته است.

دویچه‌وله با این هنرمند و نویسنده‌ی ساکن آلمان در باره‌ی کتاب او "بخوان، به نام ایران" به گفت‌وگو نشسته است:

دویچه وله: کتاب "بخوان به نام ایران"، برخلاف رسم معمول "کتاب‌های خاطرات" با پیشگفتاری که دلیل و انگیزه نگارش این گونه "زندگینامه‌ها" را با خواننده در میان می‌گذارد، شروع نمی‌شود. البته در کتاب اشاره شده که دوستی بسته‌ای از پدرتان حاوی نامه‌های دکتر مصدق به والدینتان را به شما داده و نیز در اعلام انتشار کتاب نوشته‌اید که با استناد به "یادگارها"یی که به مرور پیدا کرده‌اید، روایت خود را از زندگی و فعالیت‌های سیاسی پروانه و داریوش فروهر نقل کرده‌اید. انگیزه شما برای نوشتن کتاب، ادای دین به آن‌ها بود یا پر کردن گوشه خالی‌ای از تاریخ معاصر ایران یا گردآوری اسناد و مدارکی برای تاریخ نویسان یا خداحافظی‌ای درونی از عزیزترین کسانی که از دست داده‌اید یا …

پرستو فروهر: من در نوشتن این روایت خودم را پایبند بسیاری از چارچوب‌هایی که رسوم معمول می‌سازند، نکردم. مقدمه ننوشتم تا خواننده را یکباره به درون دنیایی که قصد تصویرش را داشتم ببرم٬ به درون خانه کودکی‌ام٬ توصیف شخصیت‌های ساکن آن و رابطه‌شان با یکدیگر. در توصیف این آدم‌ها از سه نسل پیاپی: مادربزرگ پدرم٬ مادربزرگم٬ مادرم و پدرم٬ و با اشاره‌هایی به نوع حضور اجتماعی آن‌ها سعی کردم کلیتی از فضای اجتماعی که آن‌ها را دربرگرفته بود٬ ترسیم کنم. می‌خواستم با فضایی قصه گونه شروع کنم تا خواننده امکان همراهی حسی و بازیابی خود را در این فضا پیدا کند.

در عین حال کتاب با یک تاریخ مشخص آغاز می‌شود٬ با روز مرگ دکتر مصدق که پدرومادرم حضور سیاسی خود را با او تعریف می‌کردند. همین آغاز کتاب می‌تواند به نوعی بیانگر انگیزه من باشد: گشودن دریچه‌ای به فضای درونی زندگی سیاسی پدرومادرم در بستر تحولات اجتماعی آن سه دهه و اندی٬ که من به همراه آن‌ها زندگی کرده‌ام. این کتاب اگرچه حاوی اطلاعات تاریخی‌ست اما بیش از آن بازگو کننده فضاهای حسی و اندیشه‌ای در خانه دو مخالف سیاسی است. متن یک اعلامیه اگرچه بیانگر مواضع سیاسی آن‌ها‌ست اما بیانگر چالش‌های انسانی آنان نیست. روبرویی با تهدید و ناامنی و تحمیل انزوا٬ کلنجارهای ذهنی و موقعیتی در مواجهه با سرکوب یا رخوت اجتماعی٬ بستری پنهان برای هر کنش سیاسی ساخته‌اند٬ که قصد من ترسیم آن بستر پنهان بوده است. در جامعه استبدادزده ما که قدرت حاکم در دوره‌های پیاپی مخالفان سیاسی را از حق حضور محروم کرده٬ وظیفه ما بازپس‌گیری این حق است. من امیدوارم با بازگویی صادقانه آنچه شاهدش بوده‌ام در غنای حافظه جمعی قدمی برداشته باشم.



نمی‌دانم ‌که آیا یادآوری به خداحافظی درونی می‌انجامد یا نه. فکر می‌کنم خداحافظی یا خاکسپاری هنگامی اتفاق می‌افتد که بتوان دادخواهی جنایتی که آنها قربانی‌اش شدند، را به سرانجامی عادلانه رساند. تنها آنوقت می‌شود مرگ آنها را به گذشته سپرد و به تاریخ اعتماد کرد که راوی عادلی برای سرگذشت‌شان باشد.

شما عنوان کتاب خود را از سوره "علق" که نگاهی فرازمینی و لحنی پر تحکم دارد، وام گرفته‌اید. چرا این قالب مذهبی را برای عنوان کتاب انتخاب کردید؟

وام گرفتن همیشه به معنای پذیرش نیست، بلکه حتی می‌تواند با ساختن ترکیب‌های جدید٬ داده‌های فرهنگی را از چارچوب‌های خشک سنتی و معمولشان رها کند. من در حرفه‌ام به عنوان هنرمند همواره از این شیوه استفاده کرده‌ام و این‌گونه تداعی و بدعت را در رابطه‌ای متقابل با یکدیگر قرار داده‌ام. درضمن عنوان کتاب تنها وام گرفته از این سوره نیست، بلکه یادآور تعبیر زیبای "بخوان به نام گل سرخ" سروده شفیعی کدکنی هم هست. با انتخاب این عنوان می‌خواستم واژه ایران را به عنوان مفهومی کلیدی برای درک ذهنیت و چگونگی حضور سیاسی پدرومادرم در ترکیبی شاعرانه و در عین حال تعهدساز بنشانم.

در کتاب مفهوم "ایران"، به طور کلی با برداشت‌های تجریدی و شخصی شما و برخوردها و موضع‌گیری‌های حزب ملت ایران در کنار هم قرار گرفته، یعنی اغلب رویدادهای تاریخ معاصر ایران از این زاویه بازنمایی می‌شود. به این ترتیب آیا عنوان "بخوان به نام ایران" بر کتاب سنگینی نمی‌کند؟

به نظرم این سؤال از این رویکرد ناشی می‌شود که بافت کلی متن من را به ساختارهایی مجزا از هم تجزیه ‌می‌کند. من تلاش کرده‌ام با گشودن زوایای متفاوت، خواننده را به درون پیچیدگی‌های فکری و موقعیتی‌ای ببرم٬ که مسیر زندگی سیاسی پدرومادرم را ساخته‌اند. همزمانی چالش انسانی و کنشگری سیاسی را در رابطه‌ متقابلشان با یکدیگر نشان بدهم. تعلقات حسی و اندیشه‌ای آن‌ها، اگرچه در برخورد با وقایع سیاسی در قالب اعلامیه‌ها و مصاحبه‌ها، بیانی سیاسی پیدا کرده اند که طبیعتا از زبان سازمانی که عضو آن بوده‌اند بیان شده‌اند٬ اما محدود به این اسناد نیستند. به اعتقاد من برای دریافت عمق چالش سیاسی و انسانی مخالفان سیاسی باید رابطه متقابل تجرید و عینیت را در نزد آن‌ها حفظ کرد. کشیدن مرز میان برداشت‌های تجریدی و موضع‌گیری‌های سیاسی تنها به یکسویه‌نگری می‌انجامد٬ که من تلاشی پروسواس برای حذر از آن کرده‌ام. این‌که تا چه حد موفق بوده‌ام را نمی‌دانم، اما قصدم پرهیز از این‌گونه نگاه یک بعدی بوده که متأسفانه رویکرد غالب در بررسی کارنامه سیاسی افراد در فرهنگ سیاسی ما شده است.

در این کتاب چند خط روایتی در چند لایه به موازات هم دنبال می شود: خاطرات و یادهای کودکی شما در رابطه با مادر و پدرتان، فعالیت‌‌های اعتراضی آنان از اواخر دهه‌ی چهل تا انقلاب، دنیای درونی و رشد ذهنی و سیاسی شما، جایگاه و نظرات و وضعیت خانوادگی فروهرها، دگرگونی‌های سیاسی ـ اجتماعی پس از انقلاب تا زمان قتل پروانه و داریوش فروهر ... شما ماهرانه همه این بندها را به هم می بافید و به هر رشته‌ای از جایگاه امروز نگاه می‌کنید. چرا این بافت پیچیده را برای این کتاب در نظر گرفتید؟

من در ابتدا بافتی برای این روایت انتخاب نکردم. بلکه در مسیر نوشتن و در جریان بازگویی٬ این رشته‌ها به هم بافته شد. در ابتدا سعی کردم خودم را به حرکت سیال ذهن در بستر یادآوری بسپرم. از تصویری یا جمله‌ای که در حافظه داشتم شروع کردم و سعی کردم به فضای فکری و حسی‌ای که این خاطره را در برگرفته بود٬ بازگردم و بازگویش کنم. یعنی فضاهایی از تجربه زیست شده بازکنم. این بازگشت طبیعتاً از منظر زمان حال و ذهنیت امروز من اتفاق افتاده.

در امتداد این یادآوری٬ آن فضاهایی را که در ارتباط تنگاتنگ با تحرکات سیاسی پدرومادرم ساخته شده‌اند٬ با نقل قول‌هایی از اسناد زندگی سیاسی آنها همراه کرده‌ام تا خواننده خود امکان شناخت و نقد پیدا کند. برای مثال آنجا که صحنه بازداشت پدرم را در سال ۱۳۴۹ به تفصیل بازسازی می‌کنم، نقل قولی از اعلامیه‌ای را که دلیل این بازداشت بوده آورده‌ام٬ تا به خواننده امکان درک واقعی‌تری از آن را بدهم. یا آنجا که در ماه‌های اول انقلاب از کلنجارهای حسی مادرم در برخورد با تحمیل‌های اجتماعی به زنان می‌گویم، نقل‌قولی از مقاله‌اش را که بازگوکننده چگونگی برخورد سیاسی او با این کلنجار است٬ هم آورده‌ام.

Flash-Galerie Iran Veranstaltung Zwischen den Zeilen
پرستو فروهر: «در جامعه استبدادزده ما که قدرت حاکم در دوره‌های پیاپی مخالفان سیاسی را از حق حضور محروم کرده٬ وظیفه ما بازپس گیری این حق است.»عکس: DW/Shahryar Ahadi



لحن پر احساس شما وقتی به نقل روابط عاطفی خود با فروهرها که سرشار از عشق و امید و حسرت و درد است، می‌پردازید با لحن خشک و رسمی زمانی که برخوردها و برداشت‌های آنان را از مسایل سیاسی بررسی می‌کنید، بسیار متفاوت است. خواننده با علاقه سیر در این دو دنیای متضاد را دنبال می‌کند که از مهارت شما در پرداخت و شرح و بسط این فضاها خبر می‌دهد. با این حال گاهی اجبار ترک این دنیا و پاگذاشتن به دنیای دیگر آزاردهنده می‌شود. چرا این شیوه پرداخت را انتخاب کردید؟

من در بیان فضاها سعی کرده‌ام خواننده را با تلاطم‌های درونی شخصیت‌های کتاب همراه کنم اما آنجا که به نقل قول از موضع گیری‌های سیاسی آن‌ها پرداخته‌ام، سعی کرده‌ام امکان خواننده برای تفاوت دیدگاه حفظ شود. کتاب در چالشی ممتد در ایجاد نزدیکی و احترام به فاصله نوشته شده است. این به شیوه فکر کردن و کار کردن من برمی‌گردد که در این روایت هم دیده می‌شود.

Buchcover Das Land, in dem meine Eltern umgebracht wurden von Parastou Forouhar
روی جلد کتاب "سرزمینی که پدر و مادرم در آن به قتل رسیدند..." به زبان آلمانیعکس: HERDER


شما در بررسی رویدادهای سیاسی ـ اجتماعی پس از انقلاب با احتیاط از سر مواضع و برخوردهای نیروهای دیگر گذشتید و با برجسته کردن برداشت‌های حزب ملت ایران و پدر و مادرتان از انتقاد مشخص به رویکردهای این نیروها پرهیز کردید. به نظر شما این شیوه به همه سویه بودن بررسی شما خدشه وارد نمی‌کند؟

من نه قصد و نه توان بازگویی همه‌سویه تحولات سیاسی و چگونگی حضور نیروهای سیاسی گوناگون را داشته‌ام. آنچه که در برهه‌های متوالی در طول کتاب همواره بیان می‌شود چگونگی موضع و برخورد پدرومادرم در برابر قدرت حاکم است. حضور آن جریان‌های سیاسی که به صورت کوتاه یا درازمدت با آن‌ها همراه یا در تماس‌هایی بوده‌اند هم جابه‌جا در طول روایت هست٬ اما حتی در این مورد نیز الزاماً به همه آن‌ها نپرداخته‌ام. همانطور که گفتم من از مبدأ خاطراتم حرکت کرده‌ام و سعی نکرده‌ام نمای کاملی از وقایع بدهم. بلکه دریچه‌هایی باز کرده‌ام و سعی کرده‌ام از این دریچه‌ها خواننده را به عمق فضای درونی ببرم. اما در فاصله این دریچه‌ها، بسیاری وقایع و سرنوشت‌های ناگفته وجود دارند. شاید روزی در آینده‌ای نه چندان نزدیک دوباره به سراغ حافظه‌ام بروم و بتوانم دریچه‌های دیگری را هم پیدا و باز کنم. اما حتی آن موقع هم به دنبال بیانی همه سویه نخواهم بود. به نظر من اصولاً همه‌سویگی ادعای ناممکنی است.

اگر روایت های کتاب ۳۹۵ صفحه‌ای شما را که در چهار فصل نوشته شده مبنا قرار بدهیم، پروانه فروهر در مقطع انقلاب به قول معروف شم سیاسی تیزتری داشته و زمانی که پدرتان در اوایل جمهوری اسلامی هنوز به "ظرفیت انقلابی" جامعه و امکان پیشبرد اهداف آن از درون حاکمیت باور داشته، این موضوع را زیر سوال می‌برده (امری که، به نقل از شما در کتاب، به ایجاد کدورت بین آنان و سرد‌شدن رابطه‌شان هم انجامیده). از سوی دیگر او مسایل اجتماعی را نه تنها از زاویه سیاسی، بلکه از جنبه فلسفی و هستی‌شناسانه هم بررسی می‌کرده (مثل متن سخنرانی او در کنفرانس سیاتل). گذشته از آن اشعار زیبای بسیاری هم از او بجا مانده... چرا از این خصوصیات بارز پروانه فروهر کمتر یاد می‌شود؟

آنچه که شما به حق در مورد خصوصیات بارز مادرم ذکر می‌کنید همگی برگرفته از متن کتاب است.
اما در این پرسش چند نکته نیاز به توضیح دارد. اول آن‌که در باور به انقلاب، هر دوی آنها همداستان بودند. منتها هریک در موقعیت‌ متفاوتی قرار گرفت که چالش‌های ویژه خود را در پی داشت. من به تفصیل به آن‌ها پرداخته‌ام و سعی کرده‌ام به روی خواننده امکانی به دریافت پیچیدگی‌های آن برهه زمانی باز کنم٬ بدون آن‌که امکان داوری فردی را از خواننده بگیرم.

دوم آن‌که آنچه به سردی رابطه و دورافتادگی پدرومادرم از یکدیگر انجامید، تجربه شکست سنگین انقلاب بود. آنچه که پدر و مادرم "به کج راهه افتادن انقلاب" می‌نامیدند٬ و به‌ویژه درپی سرکوب خونین و بی‌رحمانه دگراندیشان از خرداد ۱۳۶۰ قطعیت یافت. زیر بار این شکست، هریک از آن‌ دو به کلنجاری تلخ و تنها محکوم شده بود. انگار دیگر توان تقسیم بار سرنوشت با یکدیگر را نداشتند. من سعی کرده‌ام انزوای درونی و تنگنای هریک از آنان را میان سرخوردگی و عصیان نشان بدهم٬ که تجربه‌ای مشترک میان بسیاری از مخالفان سیاسی با دیدگاه‌های متفاوت بود. در کتاب از واکنش‌های متفاوت آن دو نوشته‌ام و از روند دشواری که طی کردند تا دوباره در تلاش مشترک سیاسی٬ پیوند خود را بازیافتند.

نکته آخر این‌که پدرومادرم در رقابت با یکدیگر زندگی و مبارزه نمی‌کردند. به همین دلیل شاید من هم در بازگویی زندگی آن‌ها با آن‌که اختلاف عقیده‌ها و سلیقه‌ها یا حتی تفاوت عادت‌ها و منش‌هایشان را بازگوکرده‌ام، دلیلی برای بارز کردن یکی در برابر دیگری نداشته‌ام.



قطعا یادآوری و نوشتن این خاطرات با تنش‌های روحی ـ روانی هم همراه بوده. رد آن‌ها جا به جا در فصل‌های مختلف کتاب دیده می‌شود. چطور با این دشواری‌ها کنار آمدید؟ چه مدت برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتید؟

شاید به طور کلی بتوانم بگویم که بزرگترین مزیت من در کلنجار با دشواری‌هایی که سرنوشت برایم رقم زده٬ تربیتم و سپس نیز حرفه‌ام بوده است. من از پدرومادرم و هم‌چنین به واسطه هنر، آموخته‌ام که در رویارویی با بغرنجی‌های زندگی به عمق آن‌ها نگاه کنم و درپی التیام‌های دروغین و پاسخ‌های سطحی نگردم. اندیشیدن و کارکردن با این بغرنجی‌ها امکان خلاصی از تحمل مفعولانۀ‌ آن‌ها را به روی من باز می‌کند. در ضمن این که من خودم را به روند پرچالش یادآوری سپردم، تنها تلخ نبوده، بلکه بازیابی خاطرات پرارزشی را برای من به همراه داشته٬ و به من این باور شیرین را داده که علی‌رغم سلطه استبداد و تحمیل بی‌امانش برای قلب تاریخ، می‌توان گذشته را بازیافت و به استمرار تلاش انسانی برای رهایی از سلطه دل بست.

نوشتن این کتاب را بیش از سه سال پیش آغاز کردم. اما پرداختن ذهنی به آن از مدت‌ها پیش آغاز شده بود. از همان هنگام که با زندگی غارت‌شده پدرومادرم روبروشدم و در پیگیری پروندۀ‌ قتل آن‌ها با سکوت و دروغ و تحریف مأموران حکومتی در برابر سرنوشت عزیزانم روبرو شدم. انگار قدرت حاکم، قصد محو آن‌ها از صحنه حیات و حافظه را کرده بود.

Parvaneh und Daryoush Foruhar
پروانه و داریوش فروهر از نخستین قربانیان "قتل‌های زنجیره‌ای" بودندعکس: DW

در همان سال‌های نخست پس از قتل پدرومادرم دوستی در تهران قصد انتشار یادنامه‌ای را برای آن‌ها داشت. من هم یادهایی از کودکی‌ام را برای این یادنامه نوشتم که بعدها در نوشتن کتابم از آن‌ها استفاده کردم. اما آن یادنامه اگرچه مطالبش چندبار سانسور شد٬ سرانجام هم اجازه چاپ نیافت. سال ۱۳۷۹ بود. حالا فکر می‌کنم خوب شد که درنیامد. حق نبود که درباره پدر و مادرم که هیچ‌گاه زیر بار سانسور و خودسانسوری نرفته بودند و سرانجام هم به این جرم آن چنان وحشیانه به قتل رسیدند٬ کتابی سانسور شده منتشر بشود که انتقاداتی را که بر سرش جانشان را گذاشتند٬ دربرنداشته باشد، یا کمرنگ کرده باشد.

بهجت امید
تحریریه: شهرام اسلامی

پرش از قسمت در همین زمینه

در همین زمینه