وبگردی: قربانیان خردسال شکنجه و آزار
۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۰, جمعهمادر باربد ۳ ساله، هراسان و گریهکنان باربد را زیربغل زد و فریادزنان راهی بیمارستان شد. پدر باربد ۳ ساله که به روانگردان «شیشه» اعتیاد دارد، مادر پسرک کوچک را که به دلیل اعتیاد مرد به خانهی والدیناش رفته و قصد جدایی داشت تهدید کرده بود که اگر برنگردد، به باربد آسیب خواهد زد. بالاخره پدر معتاد، وقتی باربد با مادربزرگش در خانه تنها بود با تهدید و زور وارد خانه شد، یک شیشه نوشابه بنزین را روی تن باربد خالی کرد و کبریت کشید. باربد حالا با بیش از ۷۰ درصد سوختگی، در بیمارستان با مرگ دستوپنجه نرم میکند.
فقط چند روز قبلتر، نیمای چهارساله با چشمهایی کبود از کتک پدر و مادر و دستها و آلت تناسلی سوخته به بیمارستان رسانده شده بود. بخشی از پوست سر نیمای کوچک هم کنده شده بود، دادستان تهران دستور بازداشت پدر و مادر کودکآزار را صادر کرد و نیما موقتن به شیرخوارگاه آمنه سپرده شد.
بشنوید: سه مورد کودکآزاری در عرض یک ماه.گفت و گو با سپیده یوسفزاده
اول اردیبهشت ماه، هفده روز قبل از آنکه نیمای ۴ ساله قربانی کودکآزاری در بیمارستان بستری شود، ساکنان یکی از خانههای محلهی «جوادیه» تهران که نالههای هانیههشت سالهرا از خانه میشنیدند، بالاخره به پلیس زنگ زدند و بالاخره مددکاران به خانهای که صدای نالهی دختربچه هشت ساله از آنجا شنیده میشد رفتند. دختربچهی هشت ساله مدتها بود که در معرض کتک و خشونت ناپدری بیکار بود و مادر معتادش هم مانع آزارها نمیشد و دخترک را وادار به تکدیگری میکرد.
سه مورد کودکآزاری در شهر تهران در کمتر از یک ماه، نه فقط تیتر صفحههای بسیاری از نشریات کشور شد و بنا به گفتهی دادستان تهران «خشم افکار عمومی» را موجب شد، که خشم و درد و حیرت و همدلی بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی و وبلاگنویسهای ایرانی را هم برانگیخت.
قربانیان زیر تازیانه
اخبار کودکآزاریهای اخیر تهران در روزهایی رخ میدهد که دعواهای سیاسی میان اصولگرایان و جناح رهبری در برابر ریاستجمهور به اوج رسیده است وحجم وسیعی از اخبار کشور به دعواهای سیاسی و جناحی مربوط است. سمیه توحیدلو، نویسندهی وبلاگ «در ساحل سلامت» با اشاره به این حجم اخبار دعواهای سیاسی نوشته است:«این روزها در میان اخبار گوناگون از سحر و جنگیری و شیطان و امثالهم، گاهی اتفاقاتی برجسته گم میـشوند...به ظاهر نه کسی چاقویی کشیده و نه قتلی کرده، نه کسی شعاری داده و نه محاربهای کرده، تنها و تنها روح و جسم کودکی تنها و ناتوان را زیر غرور خویش، زیر رگبار تازیانهها و در حالت بیخویشی ناشی از هر درد بیدرمانی اعم از اعتیاد یا عصبانیت از بین برده است.»
این وبلاگنویس با ابزار تعجب که چطور والدین کودکآزار بعد این میتوانند در چشم بچههایشان که قربانی کتکها و ازار آنها شدهاند نگاه کنند، از صداوسیما که هیچ تبلیغی بر علیه کودکآزاری و برای فرهنگسازی برای رفتار با کودک در نظر گرفته است پرداخته و نوشته است:« صداوسیمای رسمی که هم تبلیغ پوشک بزرگسالان را میکند و هم تبلیغ برای طولانی شدن مدت عقد آیا باور دارند که اتلاف عمر و روان کودک معصوم از اتلاف هر مدل اثری ارشمندتر است؟ اتفاقی نمیافتد اگر زحمت بکشند و تبلیغی علیه کودکآزاری درست کنند. تبلیغی که هرکسی که میبیند بداند نه خود و نه دیگرانی که در جامعه هستند، حق چنین آزارهایی ندارد.»
شادی، یکی از کاربران «گوگلریدر» هم که خود روان درمانگر است و در کانادا با کودکان قربانی خشونت و آزار کار میکند نوشت:«با پرینتر رنگی عکس نیما را چاپ کردم. بردم توی اتاق جلسه و همهی همکاران را صدا کردم. براشون داستان نیما را گفتم. بعد همه با هم گریه کردیم. گفتند آیا کسی را داره؟ پیش کی زندگی میکنه؟ کمک میخواهند؟ اگر کسی را ندارد، آیا میشود حضانت او را برعهده گرفت؟ دلم میخواست جواب این سوالها را میدانستم، اما نمیدانستم. حالا هی میام گزارش بنویسم، کبودی میبینم... میام تلفن بزنم، ناخن کشیدهشده میبینم،میام تلفن جواب بدم و بوی سوختگی میاد تو دماغم ...دلم میخواست بغلش کنم. بگم اینجا امنی بچه جانم. »
قربانیانی که به شکنجهگر برگردانده میشوند
دادگاه دیروز، ۲۸ اردیبهشت ماه، نیمای چهارساله را که به دست پدر و مادرشکنجه شده و کتک خورده بود و در بهزیستی نگهداری میشد ، باز به پدر و مادر برگرداند. حکمی که تعجب و حیرت و خشم افکار عمومی را برانگیخته که چطور دادگاه قربانی را باز به دست آزاردهندگان سپرده است.
پریسا، یکی از کاربران «فیسبوک» با انتقاد از این که فضای مجازی نسبت به اخبار کودکآزاری کمتر واکنش نشان داده ، در «فیسبوک» نوشت:« عجیب است که وقتی حرف قصاص و اعدام پیش میاد، دفاع از حقوق بشر و نقد قوانین جزایی میشود حرف اول صفحهی فیسبوک همهی کاربران. حالا یک کودک چهارساله توسط سکنجهگرانش پس گرفته شده، کسی حرفی ندارد؟ تنها یک خبر بود؟ خبری کمشهرت و دست چندم که ارزش چانه زدن ندارد؟ صبر کنید تا نیما جنایتکار شود، حکم اعدامش بیاید، آنوقت بیانیه بنویسید و مقاله و گزارش و خواهان آزادی او شوید و نامتان را جاودان کنید!»
بسیاری انتظار داشتند که نیمای چهارساله در بهزیستی بماند و لااقل تا وقتی صلاحیت مجدد پدر و مادر برای نگهداری مجدد او بررسی نشده است، اجازه نگهداری از او را نداشته باشند. یکی از کاربران «گوگلریدر» که خود معلم بهزیستی است در یادداشتی نوشت:« کودکی که هفته پیش در اخبار نشانش داد و تحت شکنجه بود، یکی از هزاران کودکی خواهد شد که در این مراکز نگهداری میشوند. وضعیت رفاهی کودکان، خوراک و پوشاک و رسیدگی به آنها در این مراکز در حد خوب و مطلوبی است. امنیت دارند و کودکی میکنند. اما از هر کدام که بپرسی "مامانت کو؟" در جواب خواهد گفت "فردا میاد." حتی کوچکترینشان هم چشمانتظار مادرش است. دیوار مرکز نردهای است، یک روز یکی از پنج سالهها را که قرار کرده بود از کلاس، در حالی غافلگیر کردم که مات و مبهوت کودکی مانده بود که دستش در دست مادرش بود و از کنار مرکز میگذشت. گریهام گرفت، دلم نیامد برش گرداندم به کلاس...»
یادداشتهای غمگین مادران
اخبار کودکآزاریهای یک ماه اخیر تهران، شاید بیشتر ازهر گروهی، واکنش آن دسته از کاربران فضای مجازی را که خود مادر هستند برانگیخت. نویسندهی وبلاگ «پیادهرو» که خود مادر پسری کوچک است در وبلاگاش نوشت:« پسر کوچولو با آن چشمان کبود، دستت سوخته است. من میدانم دست تو چقدر نرم است. چطور کسی توانسته آن دست نرم را در دست بگیرد و بسوزاند یا ناخنش را بکشد؟ میدانی از چی میترسم؟ حسی به من میگوید که ممکن است الان که روی تخت بیمارستان نشستهای، به مادرت فکر کنی. تو کودکی و مهربان. مادرت را بخشیدهای. شاید اصلن نمیدانی مادر نباید اینطور باشد. شاید دلت برای خانهات تنگ شده است... در خانه کتک میخوری و در بیمارستان غریبی میکنی. من امروز صورت تو از جلوی چشمم نمیرود کنار.انگار کسی مرده است که اشکم بند نمیآید. من نمیدانم چرا اینهمه شرمنده تو هستم پسرک کوچولوی من با چشمان کبود.»
یکی از کاربران «گوگلریدر» هم که مادر دختری کوچک است نوشت:«حالم خوب نیست. شب مثل یک جنازه افتاده است روی شهر. خبرهای کودکآزاری را نمیخوانم. بو میکشم ببینم اگر خبری هست، از روی آن بپرم. از روی عکس ان پسربچهی سوزاندهشده پریدم. چشمام را بستم حتا. مادرشدن چیز مزخرفیه وقتی داری تو دنیایی زندگی میکنی که با بچهها این کارها رو میکنند.»
نیمای چهارساله با حکم دادگاه به پدر و مادر شکنجهگر سپرده شد، باربد ۳ ساله روی تخت بیمارستان زیر سرمها دارد با مرگ کلنجار میرود و هانیهی هشت ساله فعلن به بهزیستی سپرده شده است. سه کودکآزاری در یک شهر و در عرض کمتر از یک ماه، نه اولین موارد کودکآزاری در ایران بودهاند و نه آخرین.
FS/YK