«وای بر ملتی که مدرسه دوشیزگان داشته باشد!»
۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبهبیبیخانم استرآبادی، یکی از پیشروترین زنان عصر خویش و مؤسس نخستین مدرسه دخترانه در تهران است. او یازده سال قبل از اعلام مشروطه، در پاسخ به زن ستیزی و نوشتهای تحقیرآمیز به نام "تأدیبالنسوان"، مقالهای با عنوان "معایبالرجال" نوشت. بسیاری پژوهشگران، این نوشته را نخستین بیانیه فمینیستی در ایران مینامند.
بیبیخانم استرآبادی، فرزند ملاباجی (معلم) دربار ناصرالدین شاه بود. او به یمن داشتن چنین مادری، هم درس خواند و هم امکان رفت و آمد بین حرمسرا و جامعه را پیدا کرد. عموم زنان این دوران، قربانی تاریکاندیشی و فاقد هرگونه حقوق بودند. مردان آنها را دسیسهگر، نادان و ضعیفه خطاب میکردند.
نخستین مدیر مدرسه
بیبیخانم استرآبادی بر همین اساس و پس از فراغت از تربیت فرزندانخود در ۵۰ سالگی، در سال ۱۲۸۱شمسی مدرسه دوشیزگان را تاسیس کرد. مه لقا ملاح، رییس موسسه مبارزه با آلودگی محیط زیست و نوهی دختری بیبیخانم به دویچهوله میگوید: « این مدرسه خیلی سر و صدا راه انداخت. امام جماعت مسجد عبدالعظیم پای منبر گفته بود که کلمه دوشیزه شهوتانگیز است، وای بر ملتی که مدرسه دوشیزگان داشته باشد! سایر ملاها نیز علیه مادربزرگم اقدام کردند. آقا سیدعلی شوشتری اعلامیه چاپ کرد و نوشت این مدرسه مال زنی است که مفاسد دینیه دارد. خانهاش محل اجتماع هنرمندان است و در آن تار میزنند.»
صدای تار این خانه از پنجه کلنل علینقیخان وزیری پسر بزرگ بیبی برمیخاست. پسر دیگر او حسنعلی ملاح نقاش بود و دو دخترش افضل و مولود نیز همراه مادر به آموزگاری میپرداختند. خانم افضل وزیری، بعدها از فعالان کشف حجاب و حقوق زنان شد.
مشروطهخواهان محتاط
مدرسه دوشیزگان به دلیل مخالفت سنتگرایان و دینپرستان سرانجام تعطیل شد. بیشتر مشروطهخواهان و نمایندگان مجلس، از بیم تبدیل شدن این مخالفتها به یک بحران سیاسی سکوت پیشه کردند. مخبرالسلطنه هدایت، وزیر معارف وقت در پاسخ به شکایت بیبی گفت: صلاح در این است که مدرسه تعطیل شود.
مدرسه دوشیزگان یکسال تعطیل ماند و با پیگیریهای بیبی و کمک برخی مشروطهخواهان که همراهی او با نهضت آزادیخواهی را دیده بودند، به کار خود ادامه داد.
به گفته مهلقا ملاح، شرط بازگشایی مدرسه این بود که تنها دختران ۴ تا ۶ سال در آن درس بخوانند و دیگر آن که نام دوشیزه از تابلوی آن برداشته شود!
بیبیخانم استرآبادی در سال ۱۳۰۰ شمسی درگذشت. در باره زندگی و کوششهای اجتماعی او کتابها و مقالات زیادی نوشته شدهاند. در این میان میتوان از کتاب "بیبی دلاورِ"، نوشته افسانه نجمآبادی نام برد که در آمریکا منتشر شده است.
فخرعظما ارغون، اولین سردبیر زن
خانم فخرعظما، عضو هیات مدیره جمعیت نسوان وطنخواه و از نخستین روزنامهنگاران زن در زمان خود بود. این بانوی پیشرو و فرهیخته، سردبیر روزنامه آینده ایران، شاعر، آموزگار، مدرس زبان فرانسه، فعال حقوق زنان بوده و در تاسیس چند مدرسه دخترانه در ایران نیز نقشی چشمگیر داشته است. سیمین بهبهانی، شاعر معاصر، فرزند اوست.
فخرعظما ارغون نیز مانند بیبیخانم استرآبادی در خانوادهای با سواد و بامکنت به دنیا آمد. عربی، انگلیسی و فرانسه را مانند زبان فارسی میدانست و علوم جدید را در خانه با معلم خصوصی فراگرفت.
سیمین بهبهانی در گفتگو با دویچهوله، از چگونگی فعالیتهای اجتماعی مادرش میگوید: «مادرم به همراه زنان آگاه آن دوره مانند ملوک اسکندری، فخرآفاق پارسا، مستوره افشار و نورالهدی منگنه، جمعیت نسوان وطنخواه را در سال ۱۳۰۳ راهاندازی کرد. این جمعیت تا سال ۱۳۱۲ سرپا بود و با تشکیل کانون نویسندگان به ریاست خانم صدیقه دولتآبادی، تغییر شکل داد. این جمعیت خیلی خودجوش و مردمی بود و آقایان روشنفکر آن زمان مثل ملکالشعرا بهار، رسید یاسمی، سعید نفیسی یا پورداود با آن همکاری داشتند. در این جمعیت، کلاسهای زیادی برگزار میشد از جمله کلاس سوادآموزی برای خانمهای بزرگسال. جالب اینکه نحوه اداره کلاسها با ابتکار زنانه، پایاپای بوده است. یعنی اگر کسی میتوانسته آشپزی یاد بدهد، در مقابل فرانسه یاد میگرفته است. هفتهای یکبار در این جمعیت، سخنرانی در مورد حقوق زنان بوده و اینها وکیلیهم بهنام آقای احمد مقبل داشتهاند که مسائل حقوقی را تشریح میکرده است.»
آگاهی، شرط شکوفایی
سیمین بهبهانی، از تاثیر قطعی موقعیت خانوادگی مادرش در رشد و آگاهی او میگوید: «پدرش امیرتومان بود که معادل سرلشکر الان است. مادرش هم از خانواده خیلی محترم و از فامیل گیلانشاه بود. اینها سه فرزند بودند که به دلیل داشتن آب و نان و امنیت، در زمانی که مدرسه و دانشگاه در ایران نبود، در خانه تحصیل کردند. علت پرورده شدن مادر من، این بود که از بچگی با علوم و دانش آشنا شد. زمان خردسالی مادرم، خانم و آقایی از سوییس به ایران آمدند و سالهای سال ساکن خانهآنها شدند. مادر من فرانسه را کامل و البته با لهجه سویسی صحبت میکرد. در مدرسه ژاندارک و مدرسه آمریکایی نیز ادامه تحصیل داد. او تار و هفت دستگاه موسیقی را هم نزد خانم محترمی به نام "خانم جان مشاق یهودی" فرا گرفت و گوشههای آوازی را پیش عبدالله دوامی آموخت. من به مادرم افتخار میکنم و همیشه از خودم پرسیدهام او کجا بود، من کجا هستم. البته در روزنامهها به مسخره نوشته بودند که مادر سیمین بهبهانی، تارزن بوده است».
فخرعظما ارغون همواره تاکید میکرده که سرنوشت زن ایرانی تنها با تغییر قوانین، بهبود مییابد. سیمین بهبهانی با تایید نگاه مادر، از ضرورت آگاهی در بین زنان میگوید: « در قدیم به زنان تنها خواندن یاد میدادند و نگران بودند که با فراگرفتن خط، به کسی نامه بنویسد! زن ناآگاه، اسیر و اجیر است. زنان ما به آگاهی نیاز دارند تا حقوق خود را بشناسند و قوانین با شناخت این حقوق میتوانند تغییر کنند.»
فخرعظما ارغون در سال ۱۳۴۵ درسن ۶۸ سالگی در تهران درگذشت. از او بیش از ۱۵۰ غزل، رباعی، قصیده و ترجیعبند و چندین مقاله برجای مانده است.
مهیندخت مصباح
تحریریه: رضا نیکجو