هفتاد سالگی محمود دولتآبادی؛ "احساس خوش وارستگی"
۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبهدهم مرداد ماه ۱۳۸۹ هفتاد سال از تولد محمود دولتآبادی میگذرد. کودکی و نوجوانی دولتآبادی در روستاهای نزدیک سبزوار و مشهد، به کارهای گوناگون گذشت. مهاجرت به تهران در آستانهی بیست سالگی، سرآغاز دوران تازهای از زندگی محمود دولتآبادی است؛ دورهای که تاتر و نویسندگی جای تمام مشغلههای معاش را میگیرد. اما زادگاه نویسنده و خاطرههای کودکی و نوجوانی دستمایه خلق مهمترین آثار دولتآبادی باقی میماند.
تاتر، عشق رها شده
کار هنری محمود دولتآبادی در دههی چهل خورشیدی با تاتر آغاز میشود. او دوره یکساله تاتر آناهیتا را به عنوان شاگرد ممتاز پشت سر میگذارد و در اجرای آثار نویسندگان مشهور ایرانی و خارجی به عنوان بازیگر همکاری میکند. بهرام بیضایی، اکبر رادی، علی حاتمی، آرتور میلر، داستایوفسکی و برشت از شمار این نویسندگان هستند.
دولتآبادی در همین دوران در "انجمن تاتر" و "گروه هنر ملی" بسیار فعال بود و چند نمایش را نیز خود کارگردانی کرد. همکاری با هنرمندانی که ضمنا در گروههای چپ مارکسیستی فعال بودند، مانند مهین اسکویی، محسن یلفانی و سعید سلطانپور، مصادف شد با آخرین سالهای فعالیتهای تاتری دولت آبادی.
محمود دولتآبادی اواخر سال ۵۳ بازداشت شد و حدود دو سالی را در زندان گذراند. او از آن پس تقریبا کار تاتر را رها کرد. فعالیت در سندیکای تاتر در یکی دو سال نخست پس از انقلاب از معدود فعالیتهای دولتآبادی در این حوزه است. از او چند نمایشنامه نیز منتشر شده. اما با توجه به توان و تمایل دولتآبادی به توصیف دقیق شخصیتها، مکانها و وقایع این گونهی هنری میدان کمتر مناسبی برای نمایش تواناییهای نویسنده بوده است. داستان و رمان از این منظر قالبهای مناسبتری بودهاند.
... تا تولد «کلیدر»
داستاننویسی دولتآبادی در همان دوران بازیگری در تاتر و از ابتدای دههی چهل شروع شد. مجموعه داستان «لایههای بیابانی» و نخستین رمانش «سفر» محصول این دوران هستند. شناخته شدن دولتآبادی به عنوان رماننویس با انتشار «اوسنه بابا سبحان» و «گاوارهبان» شکل میگیرد. نوشتن رمان عظیم «کلیدر» در همین سالها آغاز شد و حدود پانزده سال طول کشید.
«کلیدر» را میتوان به یک معنا محور جایگاه ادبی دولتآبادی فرض کرد. ستایشگران نویسنده همانقدر به این کتاب استناد میکنند که منتقدان او. وصفهای شورانگیز و دقیق این کتاب، البته از سوی بسیاری از منتقدان نیز تحسین شده است. این رمان ده جلدی به لحاظ کثرت شخصیتها و رویدادها و کیفیت زبان توصیفی در ادبیات معاصر بینظیر است. گرچه منتقدان دولتآبادی برای دو اتهام "پرگویی" و "نویسنده روستایی" نیز به همین اثر استناد میکنند.
روایتگر مهاجرتهای بیپایان
اتهام توجه بیش از حد به زندگی روستاییان و محدود بودن در فضای غیر شهری دستکم با انتشار برخی دیگر از رمانهای دولتآبادی، از جمله «سلوک» که بخشی از حوادث آن به مهاجرت "شهرنشینان" به غرب اختصاص دارد، چندان منصفانه نیست. سلوک اوایل دههی هشتاد منتشر شد و به لحاظ فشردگی، زبان و شیوهی روایت رمانی کاملا متفاوت با دیگر آثار نویسنده است.
دولتآبادی در بسیاری از آثارش به شرح محنتهای کسانی میپردازد که گرچه ریشهای روستایی دارند، به اجبار از زادگاه خود کنده و به "شهرستان"ها و "شهر"های بزرگ پرتاب شدهاند. آیا پرداختن به ریشهی روستایی شهروندان جامعهای که پدیدهی "شهرنشینی" در آن حاصل رشدی نامتوازن و اجباری در مناسبات اجتماعی و تولیدی است قابل سرزنش است؟
شاید منصفانهتر باشد دولتآبادی را روایتگر جامعهای بدانیم که بخش بزرگی از شهرنشینانش نسل بلافصل روستاییان مهاجر هستند؛ راوی رنجها و دریغهای مردمی سرگشته که از ریشههای خاکی خود در دل طبیعت بریده، هنوز در آهن و آسفالت ریشه ندواندهاند.
کلیدر، سنگینترین وظیفهی ادبی
کتاب «نون نوشتن» که اسفند ماه ۸۸ منتشر شد مجموعهای از یادداشتهای دولتآبادی در مورد نویسندگی است. او در این کتاب یادداشتهایی را گردآورده که در حاشیهی نوشتن آثارش به نگارش درآمده است. یادداشتی که پنج بعد از ظهر بیستم فروردین ۱۳۶۲ نوشته شده به پایان گرفتن نوشتن و بازنویسی کلیدر مربوط است. دولتآبادی مینویسد «کار عمده من پایان گرفته است و حقیقتاً احساس میکنم که سنگینترین وظیفه خود را در کار ادبیام تاکنون انجام دادهام و بار را منزل رسانیدهام و نیز احساس میکنم از اینکه تولد یافتهام و زندگی کردهام و در این زندگانی رنجهای بسیار کشیدهام، پشیمان نیستم.»
رنج و فقر و کار از درونمایههای اصلی داستانهای محمود دولتآبادی است. «جای خالی سلوچ» حکایت شوربختی خانوادهای روستایی است که زندگی و هستی شان در پی سیاستهای "روستازدایی" و کارگر کردن کشاورزان در دو دههی چهل و پنجاه به تباهی کشیده میشود. به گفتهی دولتآبادی ماجرای این رمان در دورانی که در زندان بود در ذهناش شکل گرفت و پس از آزادی نوشتن آن را در هفتاد شب به انجام رساند. این کتاب نخستین بار ۱۳۵۸ منتشر شد.
"به تو گفته شد بنویس!"
«روزگار سپری شده مردم سالخورده» رمانی سه جلدی است که در فاصله ۱۳۶۹ تا ۷۹ منتشر شد. این رمان سرنوشت سه نسل از اهالی سبزوار، زادگاه نویسنده را در نیمه اول قرن چهاردهم هجری خورشیدی بازمیگوید. آن جنبههای توصیف شاعرانهای که در کارهای دولتآبادی به کرات مورد ستایش قرار گرفته در این کتاب بسیار برجستهتر و قویتر از دیگر آثار اوست.
این رمان در میان منتقدان و خوانندگان موفقیت کلیدر را به دست نیاورد. شاید برای خوانندگان آثار دولتآبادی تنوع زبانی این اثر، درهمآمیختگی نقل و روایت، استفاده از شیوههای مختلف نگارش مانند خاطره، یادداشت و تاملات، و نقلهای تو در توی آن به نسبت متن سادهخوان کلیدر اندکی پیچیده به نظر آید. به رغم این دولتآبدی این اثر را شاهکار خود خوانده و آنچنان که در خود رمان نیز آمده تالیف آن را "وظیفه" یا "رسالت" خود عنوان میکند: «به تو گفته شد بنویس! شرح کن.»
از دولتآبادی نوشتههای غیر داستانی دیگری، از جمله گفتوگو یا مقاله، نیز منتشر شده؛ از اینها میتوان به «ما نیز مردمی هستیم» و «طریق بسمل شدن» اشاره کرد. او میگوید دو سه کتابی نیز برای دریافت مجوز نزد وزارت ارشاد دارد. «کلنل» یکی از رمانهای اوست که ترجمهی آلمانی آن پیش از انتشار متن اصلی به فارسی در سال ۲۰۰۹ میلادی منتشر شد. برخی دیگر از آثار دولتآبادی نیز به زبانهای عربی، فرانسه، انگلیسی و ایتالیایی منتشر شدهاند.
وارستگی به برکت نوشتن
رمان «روزگار سپری شده مردم سالخورده » را میتوان مانیفست ادبی، سیاسی، اجتماعی و فلسفی نویسنده نیز تلقی کرد. دولتآبادی در جاجای این اثر به بیان دیدگاهها و تفکرات خود در مورد مسائل مختلف میپردازد. او زمانی بخشی از کتاب سوم «روزگاری سپری شده...» را چکیده و دربردارنده هستهی اصلی کل کتاب خوانده است. نویسنده در این پاراگراف به تشریح درک خود از جایگاه نوشتن و نویسندگی میپردازد:
«زبان، کلام، کلمات، کلمات. ذهن در تدارک ساخت و پرداخت مجموعهای از مفاهیم است که میرود به سوی هماهنگی و برقراری تناسب میان اجزاء خود؛ مرگ و میر، اندوه، تنگدستی و دشواریها، همه در تناسب هماهنگ اندیشه، در قراریافتگی متین ذهن جای و اندازهی خود را یافتهاند؛ نه بیش و نه کم. احساس خوش وارستگی از برکت چیرگی بر خویشتن جهان را پر از روشنایی و امید میکند. و تو در روشنایی هستی، سلیم هستی به برکت دستهایت که میکوشند، و به یمن ذهنت که میپوید....»
اکنون ده سال از انتشار این نوشته و هفتاد سال از تولد نویسندهاش میگذرد؛ نویسندهای که به رغم "تندگدستیها، دشواریها و اندوهها"، به برکت نوشتن با "احساس خوش وارستگی" آشنا شده.
بهزاد کشمیریپور
تحریریه: بهمن مهرداد