نگاهى به «شلیمار دلقک»، رمان تازه سلمان رشدی
۱۳۸۴ اسفند ۲۴, چهارشنبهرمان «شلیمار دلقک» در درهی بهشتگونه در همین سرزمین پیش از شروع جنگهای داخلی آغاز میشود. در آن روزگاران شیرین پیروان همهی آیینها و وابستگان به اقوام گوناگون در کشمیر با هم دوست و مهربان بودند و در آشتی و هماهنگی زندگی میکردند. در این جهان آرام «شلیمار» و «بونهای»، دخترک رقاص، دو دلدادهی نمونهی روستایشان بودند، اما ناگهان طوفانی میوزد و جهان آرام «شلیمار» را درهم میکوبد.
«بونهای»، دخترک رقاص با آشنایی با سفیر آمریکا در هند درهای بخت را به روی خود باز میبیند تا از کشمیر پا بیرون بگذارد. اما پس از آنکه کودکی از او به دنیا میآورد رشتهی پیوند میان آن دو گسسته میشود و «بونهای» غمگین و سرخورده به کشمیر، به بهشتی که اکنون بر سر آن جنگی خونین برپاست بازمیگردد. کودکاش اما نزد همسر سفیر میماند که پس از آن نزد پدرش به آمریکا میرود. «شلیمار» مسلمان بنیادگرا سوگند انتقامجویی یاد میکند و به گروه تروریستها میپیوندد و خود پا در راه جنگ دیگری میگذارد.
نویسنده از لس آنجلس مینویسد که در آن زن جوان زیبایی زندگی میکند که از گذشتهی خود هیچ نمیداند و حتا نمیداند که پدرش روزگاری سفیر آمریکا در هند بوده است. به او گفتهاند که مادرش مرده است و آنگاه رانندهی پدرش، مرد ۴۰ ساله، بلندبالا و خوش برخوردی که «شلیمار» نامیده میشود. و آنگاه، فاجعه بزرگ. دختر درمییابد که «شلیمار» در خیابان گلوگاه پدرش را با خنجر دریده است و سپس بیهیچ مقاومتی گذاشته تا دستگیرش کنند.
سلمان رشدی در داستان جدید خود در دو جهان در رفت و آمد است. فضای داستان انباشته از آدمهای گوناگون، از شخصیتهای تاریخی، از کفبینان، جادوگران، پیشگویان، از اسطورههای کهن و نیز، از ملای آهنین انسان شده که در واقع فلز است و از همین رو است که رویین تن است و زخم ناپذیر.
سلمان رشدی رشتهها را میریسد و از بافتنها تصویری بدست میدهد که برگردانیست از جنگ و ترور و دشمنی میان شرق و غرب و درآن پرسشهای مهمی را مطرح میکند، پرسشهایی از این دست که نفرت چگونه زاده شد و پا به جهان گذارد و یا چه چیز انسانها را به پلیدی میکشاند.
شماری از منتقدان رمان «شلیمار دلقک» را بعنوان واکنشی به عملیات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تعبیر کردهاند. سلمان رشدی این تعبیر را نادرست میداند و میگوید:« نه! چنین نیست. ساده ترین دلیل آن اینکه، من این کتاب را پیش از ۱۱ سپتامبر نوشته بودم. آنچه از دیدگاه من در آن تغییر یافته، چگونگی خواندن آن است. زیرا واهمههای یک کتاب از واهمههای واقعی مردم فراتر رفته اند. من بیش از ۲۰ سال است که در اینباره مینویسم. اگر کتاب در سال ۲۰۰۰ منتشر شده بود بیتردید بگونهی دیگر خوانده میشد».
سلمان رشدی در بارهی اینکه آیا او در پیوند با رویدادها فراتر از زمانهی خود میاندیشد میگوید: «این چیز بويژه شگفتانگیزی نیست، زیرا من خود از آنجا میآیم و در سرتاسر زندگیام دربارهی آن اندیشیدهام. اگر کسی همهی زندگیاش را در اندیشیدن دربارهی یک موضوع بگذراند، شگفت نیست که جلوتر از دیگرانی باشد که تازه شروع کردهاند دربارهی همان موضوعها بیاندیشند».
وى دربارهی دیدگاههای در پیوند با حل اختلاف برآنست که هر دو طرف درگیری باید از یکدیگر فاصله بگیرند، مرزهای گذشته را دوباره احیاء کنند، کشمیر باید دوباره به وحدت برسد و پاکستان و هند مرزهای آن را تضمین کنند. رشدى اظهار میدارد: «فکر میکنم، این راه درستی باشد، زیرا جهادگران را از کشمیر به بیرون میراند. اما تا زمانی که نیروهای چريكى چندملیتی در آنجا حضور دارند، آرامش بخشیدن به منطقه دشوار خواهد بود».
پرويز حمزوى