نگاهى به تاريخ آلمان (بخش ششم): پس از وحدت
۱۳۸۵ شهریور ۶, دوشنبه۱۶ سال از وحدت دوبارهی دو آلمان شرقی و غربی میگذرد و هنوز آگاهان سياسی و اقتصادی در دادن حكمی نهايی در اين رابطه، همرأی و هم نظر نيستند. سالانه ميلياردها يورو يارانه از غرب به شرق آلمان سرازير میشود تا زندگی اهالی اين دو منطقه در همهی شاخهها، هم سطح و همسان گردد. اما هنوز در شرق آلمان ۱۸ درصد جمعيت بيكارند و درآمد ناخالص آن منطقه از سال ۱۹۹۷ به بعد افزايشی نداشته است. هنوز عده كثيری خوشبختی خود را در اين میجويند كه شهر و ديار خود را ترك گويند و از شرق به غرب آلمان مهاجرت كنند. پرفسور روديگر پوهل Ruediger Pohl رئيس تنها موسسهی بزرگ تحقيقات اقتصادی در شهرهاله Halle در شرق آلمان، آينده رشد اقتصادی آلمان شرقی را با وجود همهی مشكلات، مثبت میبيند. او در مصاحبهای كه با راديو صدای آلمان داشت، در اين باره گفت: بايد به نقطه آغاز در سال ۱۹۹۰ در آن منطقه نظر افكند. شرايط اقتصادی در آن ديار كاملاً از هم گسيخته بود و صنعت و اقتصاد آنجا در رقابتهای بينالمللی هيچ جايی نداشت. ببينيد حالا آنجا چقدر آباد شده. دگرگونيهای بنيادين ساختاری صورت گرفته است. البته گمان میكنم ما به طول عمر يك نسل ديگر بايد در آنجا كار و تلاش كنيم.
آقای پوهل بر پويايی صنعت در شرق آلمان تأكيد میورزد و معتقد است كه صنعت آن ديار، گاه حتا در بازار جهانی بيش از غرب آلمان، عرض اندام كرده است. به نظر پوهل يكی از پديدههايی كه باعث شده رشد اقتصادی در شرق آلمان ناديده انگاشته شود، پيدايش بحران در صنعت راهسازی و ساختمان سازی است. منظور اين اقتصاددان، بودجهی هنگفتی است كه سالهاست از سوی دولت در اختيار شركتهای راهسازی و ساختمانی در شرق آلمان گذاشته شده است. اين شركتها تنها با تكيه بر اين كمكها است كه میتوانند به كار خود ادامه دهند. اصولاً مسئله اقتصاد يارانهای، آنچنان در شرق آلمان جا افتاده كه تنها وقتی میتوان حكم نهايی را در بارهی شرايط زندگی آن ديار داد كه يارانهها گام به گام حذف شوند و مردم آن ايالات، روی پای خود بايستند.
از سال ۱۹۹۰، يعنی سال وحدت دو آلمان، همه شاغلان آلمان غربی، بايد ماهانه بخشی از حقوقشان را به صندوق همبستگی با شرق آلمان بريزند. با اين همه ايالات شرقی آلمان، هنوز نسبت به همتايان غربی خود، به بودجه و يارانه بيشتری نيازمندند. اما آگاهان اقتصادی گاه از يارانه، به عنوان زهری شيرين ياد میكنند كه باعث میشود شركتها و كارخانهها، بیهيچ علت وجودی و سودی برای بازار و اجتماع، به كار و زندگی خود ادامه دهند. آنچه در درجهی نخست به آبادانی و شكوفايی اقتصادی شرق آلمان ياری خواهد رساند، ساختن راههای ارتباطی نوين و كمكهای بخشهای تأمين اجتماعی است. از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۸ ميلادی صد ميليارد يورو از سوی دولت برای شاخههای نامبرده منظور شده است.
پيشتر به مشكل مهاجرت از شرق به غرب آلمان اشاره كرديم. برای نمونه، در سال ۲۰۰۱ ميلادی ۹۸ هزار نفر كه اكثراً جوان بودند از ايالات شرقی به غرب آلمان مهاجرت كردند. بسياری از آگاهان، اين وضعيت را نگران كننده میدانند و معتقدند كه چيزی نمانده كه به اصطلاح رمق اقتصادی شرق آلمان كاملاً گرفته شود، ولی پرفسور پوهل اين وضعيت را كاملاً طبيعی میداند و میگويد: روشن است كه بسياری از بيكاران شرقی در غرب آلمان به دنبال كار باشند. آنچه انسان را كمی نگران میكند، خروج بيش از حد جوانان از شهر و ديارشان است كه رفته رفته جمعيت آن ديار را به اصطلاح پير میكند.
از بحث اقتصادی كه بگذريم، بايد از مشكلات حقوقى، اجتماعی و اداری نيز، در ارتباط با وحدت دو آلمان يادی كنيم. در زمينهی حقوقی، برای دوری از درازی سخن، تنها به حكم ديوان عالی كشور در سال ۱۹۹۱ اشاره مى كنيم كه مصادره زمينها در سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۴۹ را در شرق آلمان قانونى دانست. در ان سالها حزب حاكم آن ديار، به پيروی از اتحاد شوروی و مرام سوسياليستى، زمينهای آن منطقه را دولتی اعلام كرد و به تقسيم آنها ميان اشخاص بی زمين پرداخت. زمين داران سابق و وارثان آنها، پس از وحدت دوباره آلمان، به ديوان عالی كشور شكايت بردند با اين قصد كه صاحبان كنونی را از خانههايشان بيرون كنند. ولی ديوان عالی كشور به پيروی از قرارداد وحدت دو آلمان، كه آن مسئله را قانونی تلقی كرده بود، شكايت زمينداران پيشين را رد كرد و مسئله را به سود دارندگان كنونی آن نواحی پايان داد. اما هنوز آن زمينداران و حزبهای محافظه كار از شكوه و شكايت در اين باره دست برنداشتهاند.
نگاهی به افكار عمومی در شرق آلمان نشان میدهد كه هنوز پس از ۱۶ سال وحدت، ديوار حايل ميان شرق و غرب كاملاً محو نشده است. بسياری از آلمانىهای شرقی، خود را آلمانی درجه دو میبينند و معتقدند كه تحت تسخير و تصرف غربيها واقع شده اند. اشتفان هايم Stephan Heym نويسنده نامدار آلمانی در زمان نازيها به امريكا گريخت، ولی پس از جنگ به عنوان شهروند آلمان دمكراتيك به كشورش بازگشت و همواره با وجود انتقادهای شديدش به حزب حاكم، در شرق آلمان ماند، او در رابطه با احساس ساكنان ايالات شرقى آلمان سخن جالبی دارد. او مىگويد: ” من در آغاز كار، هنگامی كه در روز ۴ نوامبر ۱۹۸۹ در ميدان بزرگ الكساندر برلين، در پيشگاه ۵۰۰ هزار نفر در بارهی مردمسالاری و راه راست، سخن میگفتم، چه چيزها كه نمىدانستم. چه میدانستم كه گورباچف حاضر است آلمان دموكراتيك را به قيمت يك كاسه آش عدس، بفروشد و حماقتش تا بدانجاست كه نمیداند با اين كار دارد امپراتوری خود را به غرب میفروشد؟ من چه میدانستم كه در هيأت دبيران حزب حاكم چه بيسوادانی نشستهاند كه حتا دستخط خود را هم نمیتوانند بخوانند و خود باعث میشوند كه ديوار دفاعيشان فرو بريزد؟”.
هايم چند نكته ديگر را در اين رابطه برمی شمرد و میگويد: ”اگر میدانستم سوسياليسم فرمايشی جای خود را به يك دموكراسی واقعی نمیدهد، بلكه سرمايه داری محض شرق آلمان را هم فراخواهد گرفت، دستكم بر سخنان احساسی و پر طمطراق خود، چند هشدار نيز میافزودم”. اشتفانهايم كه به تازگی در برلين درگذشت و تا پايان عمر برای دستيابی به يك دموكراسی واقعی تلاش و تقلا میكرد، به وحدت دو آلمان از دريچهی افكار عمومی و اجتماعی مینگرد. هنوز در آلمان بر سر يافتن روزی واحد، كه بيانگر وحدت ملی كشور باشد، اختلاف هست. تا پيش از وحدت دو آلمان، روز ۱۷ ژوئن در غرب به عنوان روز وحدت تعيين شده بود. شرقىها اين را نمى پسندند و روز نهم نوامبر را، كه روز اعتراضات رسمی آنها عليه حزب حاكم بود ترجيح مى دهند. اما غربىها اين را رد میكنند. روز ۳ اكتبر نيز، كه روز رسمی وحدت آلمان است ، از سوی بسياری فرمايشی قلمداد مى شود.هايم پيوست آلمان شرقی به غرب را به ماری تشبيه میكند كه يك جوجه تيغی را خورده باشد. او میگويد: ”آرى، آن مار جوجه تيغی را خورد، ولی مشكل هضم آن هنوز باقی است و باقی خواهد ماند”.