نوجوان پناهجویی که برای یک زندگی بهتر خود را حلقآویز کرد
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲, پنجشنبهحسین رحیمی تنها فرزند ۱۶ ساله یک خانواده ایرانی سهشنبه شب ۱۹ آوریل (۳۱ فروردین) خود را در یک کمپ پناهندگی در آلمان حلقآویز کرد.
این پدر و پسر ۶ ماه پیش از راه زمینی به ترکیه رفته و از آنجا از راه دریا خود را به آلمان رساندند تا به گفته پدر حسین "از شرایط بد اجتماعی ایران" خلاص شوند. دو ماه اول را در یک کمپ موقت بودهاند که شرایط خوبی داشته اما از ۴ ماه پیش آنها را به یک سالن بسکتبال منتقل کردهاند؛ جایی که حدود ۷۰ زن و مرد و کودک و پیر و جوان با هم و بدون هیچگونه جداسازی فضا، صبح را به شب و شب را به صبح میرسانند.
یکی از بستگان حسین میگوید وضعیت غذایی این کمپ نیز بسیار بد است و بیش از هر غذایی به آنها کالباس میدهند به طوری که اکثر ساکنان بیمار شدهاند. آخرین وعده غذایی نیز ساعت ۶ بعدازظهر داده میشود و پس از آن دیگر خبری از غذا و خوراکی نیست. ساکنان این کمپ اجازه آشپزی و یا بردن غذا به داخل سالن را هم ندارند.
بیشتر بخوانید: سه آتشسوزی در اقامتگاههای پناهجویان آلمان
بهنام رحیمی پدر حسین میگوید رفتار مسئولان این کمپ بسیار مهربانانه و مسئولانه است اما شرایط اینجا وحشتناک است. این پدر که خود قبلا معتاد بوده اما از ۵ سال پیش اعتیادش را ترک کرده و به اصطلاح "پاک" است به دویچهوله میگوید: «گفتم بچهام را اینجا بیاورم تا خوشبخت شود اما متاسفانه بعد از دو ماه ما را به این سالن بسکتبال آوردند. همه از دینها و زبانهای مختلف، بچه و بزرگ با هم به طور خیلی افتضاحی زندگی میکنیم. بچه من دیگر طاقت این زندگی را نداشت، چندبار به من گفت میخواهم به ایران برگردم اما مسئولان با وجود اینکه من امضا دادم که او برگردد گفتند چون پدرش میخواهد اینجا بماند باید مادرش از ایران تست ژنتیک بفرستد که مشخص شود مادر واقعی اوست. یک بار هم رگ دستش را زد، یک بار قرص خورد تا چند شب پیش که متاسفانه خودش را خلاص کرد.»
پدر حسین تاکید میکند که فرزندش سابقه هیچگونه بیماری و افسردگی در ایران نداشته و در طول این چند ماهی که به این کمپ آمدهاند به شدت افسرده شده و چند بار هم گفته است اگر تا هفته دیگر ما را از اینجا منتقل نکنند خودم را میکشم. پدر حسین اما میگوید: «من هیچوقت باور نمیکردم که تنها فرزندم واقعا خودش را بکشد.»
بیشتر بخوانید: زدوخورد صد پناهجو به هنگام تقسیم غذا در کمپی در آلمان
حسین یک هفته بوده که در مدرسه ثبتنام شده و مشغول یادگیری زبان آلمانی بوده اما مشخص نیست چرا در سهشنبه شب ناگهان و بدون آنکه از تصمیم خود با کسی صحبت کند دست به خودکشی میزند.
پدر حسین خود متوجه مرگ فرزندش میشود؛ پیش از آنکه کسی به او اطلاع دهد: «با یکی از دوستانم از در کمپ آمدیم بیرون، دیدم روبروی در کمپ توی پیادهرو یک مرد با موبایل به آلمانی حرف میزند و یک نفر هم پایین پایش روی زمین خوابیده. رفتیم جلو و دیدم متاسفانه فرزند خودم است.»
خواسته بهنام رحیمی این است که بتواند جنازه پسرش را به اصفهان نزد همسرش بفرستد. او میگوید مادر حسین پس از شنیدن این خبر بسیار بیتابی میکند و میخواهد هرچه زودتر پیکر فرزندشان نزد او به اصفهان بازگردد.