نامههای زندانیان: از دخالت در زندگیخصوصی تا انتقال به "مسلخ"
۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه
«تلخ ترین حادثهای که بر من گذشته، فشارهایی بود که بر خانوادهام آوردهاند. اگر از احضارهای چند باره مادرم، بازداشت چند ساعته و تهدیدات پرسنل دادستانی نسبت به وی چیزی نگویم، اگر از هتاکیها و رفتارهای غیر انسانی در روزهای ملاقات با خانوادهها چیزی نگویم اما فشارهایی که به همسر سابقم در این مدت وارد کردهاند سختترین روزهای حبسم را برایم رقم زده است».
این بخشی از نامه روزنامهنگار زندانی مهدی محمودیان است که از ۲۵ شهریور ۱۳۸۸ در زندان به سر میبرد. وی در این نامه برای اولین بار درباره اذیت و آزارهایی که بازجویان پرونده او نسبت به همسر سابقش روا داشتهاند سخن گفته و تصریح کرده که دخالتهای آنان باعث شده که ازدواج مجدد وی با همسر سابقش منتفی شود.
آقای محمودیان در این نامه توضیح داده که پس از زندانی شدنش، همسر سابقش دوباره با او ارتباط برقرار میکند و حتی به دیدارش در زندان میرود. وی همچنین در دوران مرخصی به یکی از دوستانش وکالت میدهد تا کارهای حقوقی بازگشت همسرش را انجام دهد، اما درست در همین زمان یکی از بازجوها به نام "داوود" شبانه به دیدار پدر همسرش میرود و میگوید که «مهدی خیلی لجباز است و حاضر به عذرخواهی نیست و سرش را زیر آب خواهم کرد و اگر دخترت برگردد سیاه بخت میشود».
محمودیان ادامه میدهد: «خلاصه هر چه همسرم برای رضایت پدرش بافته بود پنبه شد و تقریبا بازگشت رسمی وی در کوتاه مدت غیر ممکن شد».
وی همچنین اظهار داشته که در مهرماه سال ۱۳۸۹ قبل از ابلاغ حکم ۵ سال زندانش، بازجویان با همسر سابق وی تماس میگیرند و به او میگویند مهریهاش را به اجرا بگذارد و «حقش را از من بگیرد».
پس از مخالفت همسر آقای محمودیان با این مسئله، وی از بازجویی به نام "نیکبخت" شکایت میکند اما پس از این شکایت بازجوهای دیگری با همسر وی تماس میگیرند و ضمن تهدید از او میخواهند این موضوع را تکذیب کند.
این زندانی سیاسی در نامه خود توضیح داده که مادر وی نیز قبلا احضار و بازجویی شده و مورد تهدید قرار گرفته بود تا درباره وضعیت پسرش مصاحبه و اطلاعرسانی نکند.
مهدی محمودیان اولین کسی بود که درباره وقایع بازداشتگاه کهریزک اطلاعرسانی کرد. وی همچنین اولین زندانی است که دخالت آشکار بازجوها در زندگی خصوصی خود را علنی میکند.
«زندان قرچک؛ مسلخ انسانیت»
شبنم مددزاده دانشجوی زندانی، یکی دیگر از کسانی است که در آخرین نامه خود دست به افشاگری زده است. وی که مدتی را در زندان قرچک ورامین گذرانده، به بهانه انتقال دو تن از زندانیان اوین به ورامین، نامهای نوشته و از کسانی که در بیرون از زندان هستند خواسته تا در این مورد خبررسانی کنند.
وی که از سال ۱۳۸۷ در زندان به سر میبرد، در نامه خود نوشته "کبری بنازاده امیرخیزی" ۶۰ساله و "صدیقه مرادی" که هردو بیمار هستند، روز چهارشنبه ۲۱ تیرماه، ۱۱ ژوئیه به زندان قرچک ورامین منتقل شدهاند.
خانم مددزاده در نامه خود با اشاره به شرایط ناگوار زندان قرچک نوشته: «به عنوان شاهد حرف میزنم؛ شاهد روزهای دهشتناک شهرری که مرگ ثقل قبایاش را به دیواری آویخته بود در جایی که نفس یاری نمیرساند. سولههای تاریک با سقفی بلند بدون پنجره و نور طبیعی، با دویست نفر جمعیت در هر سوله، با ازدحام سر و صدا، بههمریختگی اعصاب و روان زندانیان بود و دعواها و خبرهای ناگوار که من با چشم خویش دیدم. مسلخ انسان و انسانیت را من با چشم های خویش دیدم».
وی از تغییر نام سالن غذاخوری این زندان به "سالن کتکخوری" به علت حجم دعواهای خونینی که بر سر سهمیه ناچیز غذا در آنجا در میگرفته گفته و نوشته: «همان کریدور سالن غذاخوری که جلوی دوربین ها شیک و تمیز کرده بودند (به منظور تکذیب اخبار مربوط به بدی وضع این زندان) روز قبل از آن، لکههای خون روی موزاییکهایشان نمایان بود و روزهای بعد از انتقال به اوین آنچه از مأموران و زندانبانانی که بین قرچک و اوین رفت و آمد داشتند شنیدیم این بود که آنجا جهنمی بیش نیست. به اذعان خود زندانبانان. دیگر چه چیز باید تکذیب می شد؟».
به نوشتهی خانم مددزاده، کبری بنازاده یکی از دو زندانییی که به قرچک منتقل شدهاند، در دوران زندانی بودنش تحت جراحی چشم قرار میگیرد، اما به دلیل عدم رسیدگی بیناییاش را از دست میدهد. وی همچنین دچار پوکی استخوان، آرتروز کمر و گردن است و یک هفته پیش نیز مورد عمل آنژیوگرافی قلب قرار گرفته است.
شبنم مددزاده در نامه خود از تمامی مجامع بینالمللی خواسته تا نسبت به انتقال این دو زندانی به بازداشتگاهی اعتراض کنند که به گفتهی وی "نه برای حبس که برای مرگ تدریجی است".
«تقاضای حق کردن از اینان خندهدار است»
مجید دری دانشجوی زندانی به مناسبت سومین سالروز دستگیریاش در ۱۸ تیرماه نامهای نوشته و خود را "زخمخوردهی قوه قضائیهی نامستقل و حکمی جائرانه" دانسته که به گفتهی وی "قاضیاش میگوید من کارهای نبودم".
این دانشجوی محروم از تحصیل که محکوم به شش سال حبس در شهرستان ایذه است نوشته: «سه سال است که در زندانم و در تبعید. بدون هیچ مرخصی. در مکانی که از کمترین امکانات برخوردار نیست. بدون رعایت حقوق اولیهی یک زندانی، نه الزاما زندانی سیاسی. بدون تفکیک جرائم، بدون کتابخانه، بدون امکانات فرهنگی – ورزشی و…».
مجید دری نوشته حالا میفهمد که چرا عمادالدین باقی پس از سه سال زندان حاضر نشد تقاضای آزادی مشروط کند و نوشته: «حال میفهمم که چرا آقای باقی از این به اصطلاح حق خود استفاده نکرد. آنقدر حقوقش پایمال میشد که سخن از حق گفتن تنها تلخخندی همراه خواهد داشت. به هر روی اگر تقاضای آزادی مشروط حق من است، من در اعتراض به پایمال شدن حقوق خودم و تمامی زندانیان دیگر و در اعتراض به بازداشت و حصر خانگی موسوی و کروبی و رهنورد از این حق خود میگذرم که تقاضای حق از اینان کردن خندهدار است».