میراث آرمانی ۱۶ آذر
۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبهدکتر مرتضی کاظمیان، روزنامهنگار و فعال سیاسی در گفتگو با دویچهوله، از نقش جنبش دانشجویی ایران در بزنگاههای تاریخی و نقطه عطفهای آن در پیشبرد آرمانهای آزادیخواهانه و عدالتجویانه میگوید.
دویچهوله: آیا آنچه که اینک به عنوان جنبش دانشجویی نامیده میشود، ادامه منطقی جنبشی است که در سالهای ۳۰ پا گرفت؟
مرتضی کاظمیان: در رد یابی کنش دانشجویی در چند دهه اخیر و از زمان تاسیس دانشگاه تاکنون، ویژگیهای مشترکی به چشم میخورند. دانشجویان به دلیل جوانی، تحرک و شور بیشتری داشته و به دلیل فارغ بودن از قیدهای کاری و مالی، از استقلال و رهایی بیشتری برای کار سیاسی برخوردارند. جنبش دانشجویی، معمولا گرایشی رادیکال در باره آزادی و عدالت و رفع اختلاف طبقاتی دارد. جنبشهای دانشجویی در مقاطع تاریخی مختلف مانند نهضت ملی شدن صنعت نفت در دهه ۳۰، مبارزات مسلحانه و مقاومت در برابر رژیم سلطنتی در دهه ۴۰، پیروزی انقلاب اسلامی در دهه ۵۰ یا جریان اصلاحطلبی در دهه ۷۰، بروز و ظهور مشابهی داشتهاند.
در ۱۶ آذر سال ۳۲ مبارزه با استعمار و امپریالیسم عمده بود. آیا جنبش دانشجویی کنونی هم چنین سمتگیری دارد؟ اگر نه، چرا جهت دیگری یافته است؟
خواست آزادی و استقلال یا بهعبارت دیگر، مبارزه با استبداد و خودکامگی در داخل، ومبارزه با استیلای خارجی در مقطع دهه ۳۰ کاملا برجسته بود. دلیل هم، تاثیری بود که جریان دانشجویی از جنبش ملی میگرفت. در دوران کنونی، جنبش دانشجویی بیشتر رویکرد های دمکراتیک و مبارزه با خودکامگی و دفاع از حقوق بشر را در پیش گرفته است. گرایش عام این جنبش، نوعی صلح طلبی و مسالمت است.
تحولات پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، پایان جنگ سرد و فضای حاکم بر جهان، انزوای ایران در نظام سیاسی بینالمللی یا بحث گفتگوی تمدنها، همه به نوعی مواجهه دانشجویان با دولتهای خارجی را تخفیف دادهاند. رویکردهای قدیمی، جای خود را به مذاکره و تعامل و ارتباط پایاپای با حفظ حرمت ایران دادهاند.
آیا انجمنهای اسلامی را که پس از انقلاب در دانشگاهها پا گرفتند، میتوان جزیی از جنبش دانشجویی به حساب آورد؟ آن هم در شرایطی که نقشی ویژه در تصفیههای انقلاب فرهنگی و تثبیت جریانی در جمهوری اسلامی در سالهای آغازین ایفا کردند؟
نقطه عزیمت، مبنا و خاستگاه انجمنهای اسلامی به روشنفکری ملی دینی برمیگشت که افراد شاخص آن، کسانی مانند مرحوم مهندس بازرگان بودند. اما پس از انقلاب، در چالشها و رقابتهای سیاسی آن دوران که منجر به تثبیت یک جریان مسلط در حاکمیت شد، انجمنهای اسلامی عملا بازوی اعمال هژمونی ایدئولوژیک جریان مسلط شدند. آنها به این ترتیب از جنبه صنفی خود فاصله گرفته و با بازتولید گفتمان جریان مسلط، بازوی آنها در دانشگاهها شدند. در این دوران، نسبتی همگنانه بین انجمنهای اسلامی و تشکلهای دانشجویان مستقل وجود نداشت.
با بازشدن تدریجی فضای سیاسی ایران و تغییرات محدودی که از نیمه دهه هفتاد در دانشگاهها ایجاد شد، انجمنهای اسلامی شروع به تحول کردند. مواضعآنها مستقلتر شد و تا آنجا رسید که حتی در موقعیت اپوزیسیون قرار گرفتند. انجمنهایی که از دیدگاه مسلط در حاکمیت فاصله گرفتند، بارها پلمپ شدند و اعضایشان دستگیر، بازخواست یا اخراج شدند.
این سیر تحول، معلول بود یا علت؟ تشکلهای دانشجویی که دچار این دگردیسی شدند، دنباله روی کردند از جریان یا نیاز اصلاحطلبی یا برعکس، خودشان در ایجاد بستر این تغییر دخیل بودند؟
من این را دیالکتیکی تحلیل میکنم. جنبش دانشجویی بخشی از واقعیتهای اجتماعی در ایران بود و این واقعیت، خود را در خیزش دوم خرداد متبلور کرد. ما آقای خاتمی را نیزعلت آن جنبش نمیدانیم. این اتفاق یک شبه ایجاد نشد. خاتمه جنگ، شکلگیری دورهای از توسعه در ایران، تغییر تدریجی لایههای اجتماعی بخصوص طبقه متوسط، تغییر مناسبات و جایگاه زن و مرد، اتفاقاتی مانند انتخاب خانم فائزه هاشمی بعنوان نماینده دوم تهران، انتشار روزنامه زن و غیره، موجب تحولی در متن جامعه ایران شد. مهمتر از همه تغییر ساخت هرم جمعیتی در ایران بود. جمعیت جوان افزایش یافت و به تحمیل مطالبات خود دست زد. این نسل از آرمانهای اول انقلاب و شعارهای رادیکال دهه ۶۰ فاصله گرفته بود و دیدگاههایی برای زندگی و زیست مسالمتآمیز ارايه میداد.
این نقطه عزیمتها منجر به این شد که فضای دانشگاه هم، خودبهخود تغییر کند. تغییر در ساخت قدرت، روی کار آمدن آقای خاتمی، شکل گیری دولتی که به جامعه مدنی و حقوق شهروندی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی بها میداد، تناسبهای موجود را برهم زد. گشایش در جامعه و دانشگاه، متقابلا بر هم اثر گذاشتند. البته رویکرد مستقل و انتقادی دانشجویان به بخشهایی از حاکمیت، خوشایند جریان اقتدارگرا نبود و پاسخاش را از جمله در ۱۸ تیر دیدیم.
آیا میتوان ۱۸ تیر و ۱۶ آذر را با یکدیگر مقایسه کرد؟ اساسا شباهتی بین این دو رویداد وجود دارد؟
من ابتدا اشاره کنم که مقایسه دو رخداد تاریخی با یکدیگر، کاری دشوار و بهنوعی، غیرعلمی است. شکلگیری هر پدیده اجتماعی، ناشی از علل متکثر و متنوعی است و این علتها الزاما در فرآیند زمان، تکرارشدنی نیستند. شاید ۱۶ تیر و ۱۸ تیر تنها از نظر برجسته بودن مشارکت دانشجویان قابل مقایسه باشد.
جنس ۱۶ آذر با ۱۸ تیر متفاوت است. در ۱۶ آذر فضا متاثر از کودتای ۲۸ مرداد و نهضت مقاومت ملی و مقابله با استیلای بیگانه بود. دانشجویان آن دوران، البته با خودکامگی شاه هم مبارزه میکردند، اما در ۱۸ تیر، دانشجویان قربانی حمایت از اصلاح طلبان و بخشی از بلوک قدرت شدند. اینرا آقای خاتمی در سخنرانی معروف خود در همدان هم گفت که میدانستم پیگیری قتلهای زنجیرهای، تاوان سنگینی دارد. اگر قرار بر مقایسه باشد، شاید بتوان ۱۸ تیر را به سرکوب اول بهمن سال ۴۰ شبیه دید.
این شباهتها کدامند؟ در مرور رویدادها، به نظر میرسد خلایی در فاصله سال ۳۲ تا پس از انقلاب در مبارزات دانشجویی باشد.
در بهمن سال ۴۰، دانشگاه و دارالفنون، صحنه اعتراضبه انتخابات دور بیستم مجلس شدند. در انتخابات بیستم، تنها اللهیار صالح از جبهه ملی به مجلس راه یافت. انحلال مجلس سنا و شورا در اردیبهشت سال ۴۰ که ناشی از رقابتهای داخل حکومت وقت بود، وخواست انتخابات آزاد و فوری از طرف دانشجویان وابسته به جبهه ملی، چالشی سیاسی در جامعه ایجاد کرد. گروهی از دانشآموزان دارالفنون اخراج شدند و تظاهرات در دانشگاه تهران در اول بهمن این سال به تیراندازی و سرکوب منتهی شد. کماندوها و چتربازها به دانشگاه تهران حمله کردند. آزمایشگاه و کتابخانهدانشگاه آسیب جدی دید. در گزارشها هست که تنها ۱۲۰ دانشجو به بیمارستان منتقل شدند. در این روز دکتر فرهاد، رییس وقت دانشگاه تهران اطلاعیه اعتراضی داد و گفت اگر به این اتفاق رسیدگی نشود، خودش و استادان از ادامه کار معذور هستند...
اما به چه دلیل این اتفاق مهجور مانده و آن قدر که باید و شاید برجسته نشده است؟ آیا چون سرکوب، قربانی نداشت یا جریانی پشت آن نبود؟
قضاوت در این مورد سخت است. شاید یکی از دلایل این باشد که نهضت آزادی و جبهه ملی در این مورد، موضع همدلانهای نداشتند. آنها حتی منکر تظاهرات یا شعارهای رادیکال در دانشگاه شدند. از طرف دیگر فضای خفقان دهه ۴۰ و گسترش خودکامگی که پس از برکناری دولت امینی خود را مستقر کرد، این حادثه را به حاشیه برد. این حادثه موجب شد که سپهبد بختیار رییس سازمان امنیت کشور، تبعید شود. شاید یکی از دلایل اینکه این حادثه جایگاه واقعی خود را در رویدادهای اجتماعی پیدا نکرد، ضعف حافظه تاریخی ما به قول احمد شاملو باشد. بهرحال، از نظر شکل سرکوب و حجم آن، من اول بهمن سال ۴۰ را نزدیکترین رویداد به ۱۸ تیر سال ۷۸میدانم.
بهعنوان نتیجهگیری، سنت شانزده آذر تا کنون به چه ترتیب ادامه یافته است؟
میراث ۱۶ آذر، پیشتازبودن و آرمانخواهی دانشجو و جوانان است. زمانی این آرمان، مبارزه با استعمار بوده، زمانی مبارزه با خودکامگی و زمانی مبارزه برای آزادی و عدالت. در شرایط کنونی، حقوقبشر و صلحطلبی در جنبش دانشجویی، پررنگتر از دهههای قبل است.
و تفاوتشیوه و سلوک این دوران را به نسبت دهه ۳۰ در چه میبینید؟
دانشجویان کنونی، پلورالتر از سابق فکر میکنند و نسبت به مخالفان خود، مدارای بیشتری دارند. نقطه عزیمت آنها، مستقل از باورهای ایدئولوژیک است. اوضاع کنونی به گونهای است که مطالبات دانشجویی زیر چتر جنبش فراگیرتری قرار گرفته است. این مطالبات معطوف بر خواستهای عمومی مردم و جنبش سبز هستند.
گفتگو: مهیندخت مصباح
تحریریه: فرید وحیدی