موسوی: آگاهی چشم اسفندیار اقتدارگرایان است
۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبهموسوی در دیدار با گروهی از زندانیان سیاسی نظام پیشین، به انحراف نظام از آرمانهای انقلاب پرداخته و گسترش فساد، دروغ و خودرایی را به چالش کشیده است. او حذف اندیشههای آزاد، جلوگیری از گردش اطلاعات و محبوس کردن مخالفان و منتقدان را، نشانه بیگانگی مسئولان امور با واقعیتها دانسته و تصریح کرده که نظام شاهنشاهی هم با بگیر و ببند و سانسور، پایدار نماند. وی در این دیدار، بار دیگر خواستار گسترش کانونهای آگاهی و رسانههای مردمی شد.
سعید رضویفقیه، تحلیلگر سیاسی در گفتگو با دویچهوله، به تشریح پارهای نکات در سخنان اخیر مهندس موسوی پرداخت.
دویچهوله: مهندس موسوی گفته چشم اسفندیار اقتدارگرایان، مسئله آگاهی است. ایشان بر همین اساس بار دیگر تاکید کرده که هرکس در هرکجا باید احساس مسئولیت کند و در حد خود در گسترش آگاهیهای سیاسی و اجتماعی حتی با گفتن یک نکته درجمعی کوچک بکوشد. فکر میکنید چنین روشی در قیاس با ابزار مسلط رادیو تلویزیون و رسانههای دیگر حکومتی، کارساز خواهد بود؟
سعید رضویفقیه: هجوم رسانهای رادیو و تلویزیون و روزنامههای حکومتی در ایران بسیار سهمگین است، اما پیشرفت فناوریها در عرصه اطلاع رسانی سبب شده که این حضور تماما کارساز نباشد و مردم و مخالفان و معترضان بتوانند از شیوههای جدید و رسانههای ابتکاری استفاده کنند. من که در جامعه ایران زندگی میکنم، میتوانم با قطعیت بگویم که این شیوه میتواند حتی به صورت سادهی شفاهی کارساز باشد و سیاستهای رسانهای جمهوری اسلامی برای شکلدادن یکجانبه به افکار عمومی را خنثی کند.
آقای موسوی با تاکید بر تبلیغات فراگیر علیه جنبش سبز، گفته که از صدا و سیما تا باقی رسانههای حکومتی انتظار نمیرود که جوانمردانه عمل کنند. آیا ایشان با این گفته از مرز مدارا و تعارف که گاه در کلامشان حس میشود، عبور کرده است؟
نه! من گمان میکنم آقای موسوی از بعد انتخابات همیشه ثابت قدم بوده و سیاستاش مدارا برای حفظ اعتدال و انتقاد برای کنار نیامدن با ناراستیهاست. بهخلاف بسیاری دیگر، من فکر میکنم که آقای موسوی هنوز در این مسیر حرکت میکند. نه رادیکالتر شده و نه محافظهکارتر.
ایشان گفته که زمانی آرزوی ما این بود که زندانها خالی باشند و جشن بستن اوین را بگیریم. اما این درست همان نکته است که بارها از خود آقای موسوی پرسیده شده که مگر زندانهای دهه شصت در زمان مسئولیت ایشان خالی بود؟
یکی از تناقضهای جمهوری اسلامی، وجود رهبرانی است که در رژیم پیشین طعم زندان و شکنجه را چشیدهاند، اما اینک خودشان زندانبان و شکنجهگر شدهاند. حرف آقای موسوی این است که همه نیروهای شرکتکننده در انقلاب، به آزادی و عدالت و منع شکنجه باور داشتند و ادبیات انقلاب این نبود که هست. انتقاد کنونی آقایان موسوی و کروبی و حتی هاشمی و خاتمی و برخی مراجع تقلید به این انحرافهاست.
در پاسخ به شما باید گفت که شرایط کنونی با شرایط سالهای آغاز انقلاب فرق دارد. آن زمان گروههایی در شرایط تثبیت نیافتگی نظام و نهادینه نشدن قانون و شرایط جنگی، دست به اسلحه بردند. این موجب شد که خشونت متقابلی را در حوزههای کیفری و قضایی شاهد باشیم. این مسئولیتی متوجه آقای موسوی در آن دوران نمیکند. دورانی که حاکمیت ایران دچار چندپارگی بود، جامعه در شرایط جنگی و گذار و انتقال بهسر میبرد و دامنه مسئولیتها مشخص نبودند.
ولی چرا آقای موسوی در پاسخ به چالشی که آقای احمدینژاد و اردوی ایشان برای ایشان ایجاد میکنند و پیوسته میگویند که پایه همه مشکلات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی کنونی در همان دهه ریخته شده، چیزی به روشنی نمیگوید. مثلا همین توجیه و استدلال شما را طرح نمیکند؟
آقای موسوی شاید ملاحظاتی دارند و شاید هم محق باشند. شاید برخی ملاحظات ناشی از احترامی باشد که برای بنیانگزار جمهوری اسلامی قائل هستند. شاید این ملاحظات به مسئولیت عالی و مستقیم ایشان در مسائل خرد و کلان کشور بازگردد. شاید هم علل دیگری در کار است. من نمیدانم، اما باید در نظر گرفت که مسئولیت خشونتهای غیرقانونی و غیرشرعی آن زمان در زندانها، برعهده کسانی است که امروز هم با عریانی و با شدت، طرفدار سرکوب مردم هستند.
بیشتر کسانی که امروز در برابر موسوی و کروبی و خاتمی ایستادهاند، آن روزها هم در برابر عدالت و اعتدال در قوه قضاییه ایستادگی میکردند. اگر پرونده خشونتها و اعدامهای آن دوران گشوده شود، معلوم میشود که دست امثال حسینیان و پورمحمدی و فلاحیان در کار بوده است. همینها امروز در برابر جریان نوگرایانه و ترقیخواهانه اعتراضی ایستادهاند.
در عین حال از همان جبهه کسانی وارد اردوگاه اصلاح طلبی شدهاند ولی هنوز با گذشته خود مرزبندی نکردهاند. مثلا آقای موسوی اردبیلی در همین زمان رییس قوه قضاییه و رییس دیوانعالی کشور بود و اینک جزو موافقان جنبش سبز است و از ایشان میخواهند که برای بهبود شرایط زندانیان و جلوگیری از سرکوب استمالت کنند.
من هم موافقم که باید با شجاعت از گذشته و عملکرد سابق انتقاد کرد، اما نمیتوانم شهادت ندهم که آقای موسوی اردبیلی همان زمان نیز با بسیاری احکام در دادگاههای شرع مسئله داشت. البته امیدوارم این را حمل بر توجیه ایشان نکنید. خودم مستقیما از ایشان شنیدم که گفت برخی حکمها فاجعهبار هستند و مسئولیت آنها را روی وجدان خود حس میکنند.
باید پذیرفت که آن زمان، انسجامی در نهادهای قضایی نبود و فضای انقلابی و رادیکال بر همه چیز غلبه داشت. ما حتی چنین فضایی را در زمان آقای شاهرودی نیز شاهد بودیم. من فکر میکنم در بررسی مسئولیت افراد در آن زمان، به فضای آرامی نیاز داریم. شرایط هیجانی امروز مناسب این ارزیابی نیست و تنها میتوانم بگویم این گفتهها را سرکوبگران امروزی دامن میزنند تا مسئولیت خود را به گردن دیگران بیندازند.