معضل اسلام و اسلامگرایی در دوران مدرن
۱۳۹۳ دی ۲۵, پنجشنبهحمله تروریستی به دفتر هفتهنامه طنز شارلی ابدو در پاریس بار دیگر موضوع "سازگاری اسلام با ارزشهای دوران مدرن" را در کانون توجهات قرار داده است. حملهی تروریستهای اسلامگرا به شارلی ابدو، در فرانسه و دیگر کشورهای غربی به مثابه حمله به یکی از مهمترین ارزشهای این جوامع یعنی آزادی بیان و عقیده تلقی شد. این ماجرا واکنشهای متفاوتی را در پی داشت. راهپیمایی تاریخی پاریس در روز یکشنبه (۱۱ ژانویه) تاکیدی از سوی شهروندان فرانسوی برای دفاع از این ارزشها بود.
بیشک واکاوی ریشههای این حمله بطور مشخص و رفتار خشونتآمیز تروریستهای اسلامگرا بطور کلی را میتوان از جنبههای مختلف سیاسی،اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به نقد کشید. میتوان به وضعیت مهاجران در فرانسه و شکست فرایند پیوند آنان (انتگراسیون) با جامعه فرانسه اشاره کرد. در این میان برخی منتقدان و جامعهشناسان بر این باروند که "وضعیت نابهنجار" مهاجران و "روحیه شورشی" آنان ناشی از "نظم سرمایهداری و استعمار جدید" است. برخی دیگر نیز اغلب جوامع مسلمان را از جمله بازندگان روند "جهانیشدن" میدانند.
در این گزارش تلاش شده است که بیش از همه از منظر تقابل مدرنیته و سنت به "مشکل اسلام در دوران مدرن" نگاه شود. گرچه تحلیل دلایل و ریشههای این پدیده از زوایای دیگر نه تنها پسندیده، بلکه ضروری است.
افزایش اسلامهراسی در آلمان و دیگر کشورهای غربی به گفته بسیاری از کارشناسان به عملکرد گروههای خشونتطلب مسلمان از فیلیپین تا نیجریه ارتباط دارد. گروههایی نظیر "دولت اسلامی" در عراق و سوریه، الشباب در سومالی، بوکو حرام در نیجریه، ابوسیاف در فیلیپین، طالبان در افغانستان و پاکستان و القاعده در بسیاری از کشورهای عربی با به نمایش نهادن چهرهای خشن از اسلام، تنها راه رهایی مسلمانان را "جهاد" با مظاهر دوران جدید و غرب میدانند.
"ضرورت انقلاب درون دینی"
عبدالفتاح سیسی، رئیس جمهور کنونی مصر گرچه اسلامشناس نیست و اتوریتهای دینی به شمار نمیآید، اما در پیام سال نوی میلادی خود به طرز بیسابقهای خواستار "قرائت جدیدی از اسلام" شد و از رهبران دینی خواست که بانیان اصلاح در اسلام شوند.
سیسی که در کشور مصر به عنوان یکی از مهمترین کشورهای اسلامی تجربه طولانی مبارزه با گروههای اسلامگرا و سلفی را دارد، گفت: «ما نیازمند یک انقلاب دینی هستیم. مسئولیت این امر بر عهده امامان و رهبران دینی است. تمامی جهان در انتظار برداشتن چنین گامی از سوی آنان است.»
رئیسجمهور مصر با توجه به تکرار فجایع مرگبار در کشورهای اسلامی وعربی که به نام اسلام صورت میگیرد، افزود: «جای بسی شگفتی است که آنچه برخی مسلمانان به عنوان میراث دینی و مقدس خود میپندارند، برای بسیاری از مسلمان و مردم دیگرکشورهای جهان منبع ترس، مرگ و نابودی به شمار میآید.»
از آنجایی که بیشتر قربانیان جهادگرایان، مسلمانان در کشورهای اسلامی هستند، برای برخی از سیاستمداران غربی تمایزگذاری میان اسلام، اسلاگرایی و جهادگرایی به امری مسلم بدل شده و خشونتهای مذهبی را ناشی از تلقی ایدئولوژیک از اسلام میدانند. اسلامگرایی در کوتاهترین تعریف خود به عنوان اسلام سیاسی فهمیده میشود و جهادگرایی نیز تحقق جامعه مبتنی بر شریعت اسلامی از طریق خشونت و جنگ تفسیر میشود.
نسبت اسلام با اسلامگرایی
پس از هر حادثه خشونتبار، سیاستمداران غربی از انجمنهای مسلمانان و رهبران دینی اسلام میخواهند که این گونه حوادث را محکوم و آن را تقبیح کنند. این درخواست گرچه از زاویه سیاسی به منظور انزوای اسلامگرایان خشونتطلب صورت میگیرد، اما بیانگر آنست که سیاستمداران در جوامع غربی پی بردهاند که شکلگیری گروههای خشونتطلب در میان مسلمانان را نمیتوان پدیدهای تصادفی و ناهمگون با سنتهای دینی این افراد دانست.
نوربرت لامرت، رئیس پارلمان آلمان روز پنجشنبه (۱۵ ژانویه) در نگاهی انتقادی به گذشته مسیحیت، درباره حوادث اخیر در پارلمان این کشور گفت: «اظهاراتی که با نیت خوب بیان میشوند و تصریح میکنند که اسلام با اسلامگرایی ربطی ندارد، کافی نبوده و حقیقت ندارند. درست مثل آنست که ما بگوئیم جنگهای صلیبی و آتشزدن ساحران در گذشته ربطی به مسیحیت ندارند.»
برخی از سیاستمداران آلمانی، نظیر کریستیان وولف، رئیس جمهور پیشین آلمان و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان به خاطر گفتن جملاتی نظیر "اسلام بخشی از آلمان است" به شدت مورد انتقاد قرار گرفتهاند. به نظر برخی از اسلامشناسان باید تمایز ظریفی میان جامعه مسلمانان و اسلام در آلمان نهاد. به گفته آنان مسلمانان بخشی از جامعه آلمان هستند و باید همچون شهروندان دیگر از حقوق برابر برخوردار باشند، اما اسلام مولفهای اصلی در شکلگیری تاریخ و فرهنگ آلمان و بسیاری از کشورهای مغربزمین نبوده است.
کریستینه شیرماخر، اسلامشناس آلمانی در گفتوگویی با روزنامه "راینشه پست" در ۹ ژانویه بر خلاف نظر بسیاری از سیاستمداران غربی تصریح میکند: «گرچه اسلامگرایی و جهادگرایی پدیدههایی نوظهور هستند و از اوایل قرن بیستم در وضعیت بحرانی خاورمیانه سر بر آوردهاند، اما اسلام سیاسی خود را بطور اساسی وامدار منابع دین اسلام میداند.»
این اسلامشناس آلمانی میافزاید: «واضح است که بسیاری از مسلمانان در کشورهای غربی عمیقاً از حملات تروریستی منزجراند و آنرا محکوم میکنند، اما برگرفتن نقاب از چهره خشونت، محتاج فاصلهگیری عمومی الهیات اسلامی از منابع درونی اسلام است که دست به توجیه خشونت به هر دلیلی میزند. این موضعگیری باید در درون الهیات اسلامی شکل گیرد.»
او میافزاید: «تا زمانیکه دعوت به جهاد که از سوی محمد، پیامبر اسلام و خلفای دیگر بیان شده، برای همیشه از اعتبار نیافتد، اسلام قادر نخواهد بود که مشکل خشونت را از قامت خود بزداید.»
شیرماخر تصریح میکند که بر خلاف قرائتهای رحمانی از اسلام «کانون الهیات اسلامی آموزه درباره خدایی است که انسان را در انقیاد خود دارد. در الهیات سنتی اسلامی بطور کلی فریضه عشق به همنوع و عشق به دشمن جایی ندارد.»
به نظر شیرماخر محدود کردن آزادیهای عمومی همچون آزادی مطبوعات و نقد حتی در شکل طنزآمیز آن در جوامع غربی توجیهپذیر نیست. به گفته وی توجیهاتی از این دست که باید از رنجش مسلمانان و "خدشهدار کردن احساسات مذهبی" آنان جلوگیری کرد، بدانجا میانجامد که «مسلمانان از جایگاه ویژهای برخوردار شوند و مهر تاییدی بر انتقادناپذیری آنان خواهد بود.»
اصلاح دین یا اصلاح دینداران
برخی از رهبران دینی مسلمانان نیز با مشاهده خشونتهایی که از سوی گروههای بنیادگرای اسلامی صورت میگیرد، آگاهی داشته و نگران هستند. اما درخواست منتقدان برای اصلاح دین، آنچنان که در مسیحیت صورت گرفته، را جایز نمیدانند و آن را "امری غیرضروری" میخوانند.
مصطفی ممتی، مسئول انجمن مسلمانان در برن سوئیس میگوید: «اسلام نیازی به اصلاح ندارد. بجای آن ما نیازمند انطباق آن با وضعیت زمان و مکان هستیم.»
به گفته این رهبر دینی «اسلام نباید اصلاح شود، بلکه این مسلمانان هستند که باید خود را اصلاح کنند.»
محمد مجتهدشبستری، یکی از منتقدان قرائت سنتی از دین در ۲۰ شهریور در کانون توحید نیز با اشاره به دریافتهای متفاوت و متناقض از اسلام گفت: « تفسیرهای جدید از اسلام در دهههای گذشته منحصر به آن مثالها که آوردم نیست. امروز کارهای "داعش" هم از همین تفسیرهای جدید است. او هم دارد از اسلام تفسیر میکند، منتهی یک تفسیر بسیار خشن و وحشتناک.»
مجتهد شبستری افزود: «کسی نمیتواند به لحاظ دینشناسی بگوید داعش ربطی به اسلام ندارد. از لحاظ دینشناسی اینها هم یک عده آدمهایی هستند که میخواهند اسلام را این طوری پیاده کنند که میبینید. القاعده هم به اسلام ارتباط داشت. کافی نیست که بگوییم داعش مسلمان نیست یا القاعده مسلمان نبوده و مسلمانی چیز دیگری است. این حرفها علمی نیست و خریدار ندارد. کسی دیگر گول این حرفها را نمیخورد، آنها هم از اسلام میگویند، آنها روزه میگیرند، نماز میخوانند. آنها هم میگویند اسلام من این است.»
شبستری نیز، مانند بسیاری از منتقدان قرائت رسمی از اسلام، خواهان تحول و بازاندیشی تلقیات مسلمانان است. او میگوید: «من اگر تعبیر میکنم که در حال حاضر اسلام به عنوان یک دین دچار بحران است، شما استبعاد نکنید، این اظهارات را امری منافی با ایمان تلقی نکنید. دینی که نتواند خودش را درست در دنیا عرضه کند، دچار بحران است. آن علمای دین که نمیتوانند این دین را آنچنان در دنیا معرفی کنند که این زشتیها که امروز به این دین چسبیده از آن پاک شود، تفکر آن عالمان دچار بحران است، بیمار است. تفکر علمای یک دین اگر دچار بحران شود، آن دین دچار بحران می شود.»
فریدریش هگل، فیلسوف نامدار آلمانی در نگاهی فلسفی به دین و تاریخ آن میکوشد که با نهادن "انکشاف آزادی" به عنوان معیاری برای نگرش تاریخی و منطقی به ادیان مختلف بنگرد. هگل بدون توجه به تاخر و تقدم زمانی، و تنها به دلیل "تکامل آزادی برای فرد" و مسئولیتپذیری انسان، مذهب پروتستان در مسحیت را بالاترین مرحله تجلی دینی میانگارد.
صرف نظر از همرایی یا مخالفت با نظرات فلسفی هگل، با رجوع به آرای اندیشمندان غربی به راحتی میتوان به ریشههای این ارزیابی هگل پی برد. روشنگری، سکولاریسم، شکلگیری فردیت، مسئولیتپذیری فردی و پیشرفت در تحقق آزادی در کشورهای غربی سنجهای برای بررسی دیدگاهها و کردار دینی، فلسفی، هنری و سیاسی شده است. حقوقبشر و حقوق پایهای شهروندی نظیر آزادی عقیده و بیان محصولات مشخص این تکامل تاریخی هستند.