مرگ هدی صابر و کاربران شرمسار و خشمگین فضای مجازی
۱۳۹۰ خرداد ۲۵, چهارشنبهدر اولین ساعات روز یکشنبه ۲۲ خرداد ۹۰ و دومین سالگرد انتخابات مناقشهانگیز ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ هدی صابر، روزنامهنگار و فعال ملی-مذهبی که در اعتراض به مرگ هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زده بود، درگذشت. دلیل مرگ او ایست قلبی در اثر اعتصاب غذا و تاخیر مقامات زندان در فرستادن او به بیمارستان اعلام شد.
بنا به شهادتنامهی ۶۴ زندانی سیاسی همبند با هدی صابر، وی در هشتمین روز اعتصاب غدا دچار درد در نواحی سینه و اختلال سیستم گوارشی شده و در بازگشت از بهداری زندان اوین اعلام کرده است که نه تنها به وضع وی رسیدگی نشده ، که مورد ضربوشتم و توهین نیز قرار گرفته است و به دست ماموران بهداری، به بیرون از اتاق بهداری انداخته شده است.
تنها ۱۱ روز قبل از مرگ هدی صابر، هاله سحابی، فعال صلح و حقوق زنان، در روز تشییع جنازه پدرش عزتالله سحابی که ریاست شورای فعالان ملی-مذهبی را برعهده داشت، بعد از اینکه مورد ضرب وشتم شدید مقامات امنیتی قرار گرفت، کشته شد و پیکرش شبانه در کنار پدرش، دفن شد.
سه مرگ در کمتر از یک ماه در میان فعالان سیاسی ملی-مذهبی که چگونگی و حقیقت کشته شدن هاله سحابی و هدی صابر با ابهامات گوناگونی روبرو است و برخوردهای خشونتآمیز و شدید مقامات با خانوادهها و دیگر اعضای شورای فعالان ملی-مذهبی، نام این گروه فعال سیاسی را این روزها بیش از پیش مطرح کرده است. در فضای مجازی نیز، مرگ دردناک هدی صابر در هشتیمن روز اعتصاب غذا، بازخوردها و واکنشهای بسیاری را موجب شده است.
اعتصاب غذای هدی صابر و شرمساری فضای مجازی
هدی صابر و امیرخسرو دلیرثانی، دیگر عضو شورای فعالان ملی- مذهبی هردو بی هیچ خواستهی شخصی و فقط در اعتراض به مرگ هاله سحابی بعد از ضرب وشتم ماموران در مراسم تشییح جنازه پدرش، دست به اعتصاب غذا زده بودند. این از نادرترین موارد اعتصاب غذای سیاسی زندانیان در زندانهای ایران است که اعتصاب کنندگان هیچ درخواست شخصی نداشتند.
نویسندهی وبلاگ "چراگاه" در وبلاگش دراینباره مینویسد: «آدم تعجب میکند از این آدمهایی که سنوسالشان بالا رفته بود، اما تسلیم جبر روزگار نشده بودند. آدمی که سنی ازش میگذرد، دیگر کاری به این کارها ندارد. بعله، همان که همه میگویند، محافظهکار میشود. میخواهم بگویم آرمانخواهی به طور معمول، مال یک دورهای از سن و سال آدمهاست. اینها کی بودند؟ عزتالله سحابی، هاله سحابی، رضا علیجانی، تقی رحمانی و حالا هدی صابر. وای از هدی صابر... باور نمیکنم که این آدمها در جغرافیایی زندگی کردهاند که من. از خودم شرمگینام.»
این وبلاگنویس با ذکر بخشی از بیانیهی اعلام اعتصاب غذای هدی صابر و دلیرثانی، در انتهای مطلب خود مینویسد: «آدمها را بیش از شیوهی زندگی کردنشان، میشود به شیوهی مردنشان شناخت. دستکم این شیوه از مردن، مشت محکمی بر دهان من یکی بوده است؛ سربهزیر و سخت شرمگینام.»
نویسندهی وبلاگ "روی خط وحید" نیز در مطلبی با عنوان «دیگه خط نمیکشم روی دیوار» مینویسد: «من همهی عمر خبر خواندهام. کتاب نخواندم، فیلم ندیدم، درس نخواندم، خبر خواندم. میخواهم بگویم هیچ روزنامهنگار و سردبیری نیست که اندازهی من خبر خوانده باشد. ولی هیچ خبری اینطور داغونم نکرده بود. نمیدانم من به فلاکت افتادهام با خبر مرگ هدی صابر فرق دارد.»
این وبلاگنویس که معتقد است کاربران شبکههای اجتماعی آنچنان که باید به این خبر دردناک واکنش نشان ندادهاند، مینویسد: «یک آدم اعتصاب غذا کرده تا بمیره!که فریادش را من کر بشنوم! ولی اصلن انگار نه انگار که این مردن با همه کشتنهای دیگر فرق داشت. من اصلن از هدی صابر خاطره خاصی نداشتم و فراتر از اخبار روزمره نمیشناختمش. ولی از هر خبرش که میگذرم، باز دارد در خبر بعدی بیشرفیم را توی صورتم فریاد میزند و من دیگه رویم نمیشود هر روز روی دیوار گوگلریدر خط بکشم.»
"بابی ساندز ایرانی"
بابی ساندز، مبارز آزادیخواه عضو «ارتش جمهوریخواه ایرلند» که در ماه مه ۱۹۸۱، بعد از ۶۶ روز اعتصاب غذا در ۲۷ سالگی در زندان بلفاست درگذشت، برای بسیاری از مبارزان آزادیخواه جهان اسطوره و سمبل مقاومت است. جمهوری اسلامی ایران، در ابزار ناراحتی و مخالفت از سیاستهای دولت بریتانیا در ایرلند و ستایش از اعتصاب غذا و مرگ بابی ساندز، نام خیابان «چرچیل» در تهران را به خیابان «بابی ساندز» تغییر داده است.
نویسندهی وبلاگ "راز سربه مهر" در یادداشتی با تیتر «اسم چرچیل را برگردانید» نوشته است: «درست ۳۰ سال قبل، بابی ساندز بعد از ۶۶ روز اعتصاب غذا در زندانی در انگلستان مرد... یعنی روزگاری داشتیم... آنقدر ناراحت شدیم که نگو... اسم خیابان چرچیل را عوض کردیم و گذاشتیم "خیابان بابی ساندز"، توی تهران. امروز اما حتا خیال یک مجلس ترحیم برای هدی صابر، عین یک رویاست... روزگاری بود، اینجور خبرها غصهدارمان میکرد... امروز ۲۲ خرداد سال ۱۳۹۰، لطفن اسم چرچیل را برگردانید سرجایش. یک بغض سنگین، چه خرداد سهمگینی، روزگاری "آدمکش" فحش بود و ما بابی ساندز را خیلی دوست داشتیم...»
نویسندهی وبلاگ «بامدادی» با توضیح اینکه در اثر شدت اخبار دردناک، در مواجهه با اخبار تلخ "پوستکلفت" شدهایم، مینویسد: «این پوستکلفت شدن نسبت به خبرهای تلخ جامعهمان یک شبه رخ نداده و محصول تلاش مستمر ما برای زیستن معمول، در شرایط نامعمول اجتماعی است. حالا در نظر بگیرید ما با این پوستکلفت و اندوهسنجهای اشباعشده هنوز نسبت به برخی اخبار واکنش نشان میدهیم. هنوز در میان انبوه خبرهای تلخ، خبرهایی هستند که متمایز میشوند و روی ما تاثیر میگذارند و روزها یا هفتهها و ماهها در خاطمان میمانند. ماجرای هاله سحابی از این دست بود و امروز حکایت هدی صابر. چشمهایم را میبندم و تصور میکنم چقدر باید این خبرها تکاندهنده و غمانگیز باشد که من، یک کرگدن پوستکلفت که در دریایی از دردهای شخصی غوطهورم، از خواندن آنها تکان بخورم و شوکه شوم. وای بر ما...»
مرگ هدی صابر و درسهای پیشرو برای جنبش سبز
مرگ هدی صابر و عمل اعتراضی او، بحثهای تازهای دربارهی لزوم تغییرات در استراتژی مبارزه میان فعالان جنبش سبز را میان برخی کاربران فضای مجازی دامن زده است. یکی از کاربران "گوگلریدر" در مطلبی با عنوان "از رادیکالیسم بابی ساندز ایرانی" با انتقاد از برخی کنشگران جنبش سبز که به جای تفکر سیاسی از درون، واردکنندگان نظریههای جامعهشناسی تطبیقی شدهاند مینویسد: «پورزند، هدی صابر زندانی و هاله سحابی نشان دادند که در زیر شدیدترین محرومیتها و از خلال کوچکترین روزنهها میتوان کنش سیاسی کرد و خود را از رعیت ارباب قدرت، به انسای آزاد ارتقا داد. انسان شدن، جهشی از فراز مغاک میان آزادی بالقوه در انتخاب و انتخاب بالفعل آزادی است.»
این کاربر «گوگل ریدر» در ادامه با تاکید براینکه جنبش سبز به وجود آمدن خود را مرهون سیاست مردمی ناب و رادیکال در شکل اعتراض شجاعانه خیابانی و گسست ماهوی از اصلاحات درون حکومتی خاتمی است، مینویسد: «هدی صابر در نامهای که هفتهی گذشته به مناسبت درگذشت عزتالله سحابی و شهادت هاله از زندان بیرون داد از "بههم آغوشیدن عقل و رادیکالیسم" سخن گفت. سخنی که در کمتر از یک هفته به شکل عینی محقق شد. کسی انتظار ندارد که نخبگان پرصدای جنبش ایران از این به هم آغوشی عقل و رادیکالیسم دنبالهروی کنند، اما پس از دوسال باید گفت که اگر در برابر این رادیکالیسم به احترام سر خم نمیکنید، حداقل آن را انکار نکنید.»
FS/AA