محمود احمدینژاد: ایران گلستان امنیت و آرامش است
۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبهمیرحسین موسوی، از رهبران مخالفان میپرسد که «با جمع کردن تظاهرات خيابانی مسئله معترضان حل شده است؟» او میگوید «دروغ مسئله اصلی» نظام شده است و «مسائل اخلاقی، عدم کارآمدی، سياست خارجی، فساد فراگير، ... همه اينها يک نوع بی اعتمادی نسبت به حاکميت و نظام ايجاد کرده است که با به کارگیری قوه قهریه» حل نمیشود.
آیا رهبران جمهوری اسلامی به گفتههای خود مبنی بر وجود «امنیت و آرامش» باور دارند؟ مهدی خلجی، نویسنده و کارشناس مسایل دینی میگوید دیکتاتورها اول تبلیغات میکنند، بعد خودشان هم این تبلیغات را باور میکنند.
به نظر میرحسین موسوی «همه اينها نشانههايی است از اينکه موريانههای بی اعتمادی دارد پايههای نظام را می خورد و از درون تهی میکند.»
گفتگویی در این زمینه با مهدی خلجی
دویچهوله: آقای خلجی، محمود احمدینژاد ایران را امنترین کشور دنیا توصیف کرده است. به نظر شما، این یک باور واقعی است یا این که مصرف تبلیغی دارد؟
مهدی خلجی: یک قاعدهی کلی وجود دارد و آن این است که در حکومتهای غیردمکراتیک، تبلیغات جایگزینی برای مدیریت سیاسی است. به همین دلیل هم هست که حرف زدن، تبلیغات و پروپاگاندا برای حکومت ایران خیلی مهم است. به همین دلیل است که آقای احمدینژاد و یا آقای خامنهای ناگزیرند که همیشه حرفهای تحریک کننده بزنند؛ همیشه حرفهای عجیب و غریب و نامتعارف بزنند. به خاطر این که این حرفها در حقیقت جایگزین عمل هستند.
این روش تا چه اندازه میتواند در عمل هم برای رسیدن به اهدافی که یک حکومت دنبال میکند، کارساز و سازمانگر باشد؟
این که کار آنها درست است یا خیر، بحث دیگری است. ولی وقتی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی نگاه میکنیم، بخش عمدهای از این سیاست، بر اساس حرفها است. یعنی حرفهای آقای احمدینژاد است که کشورهای غربی را تحریک میکند و آزار میدهد. در حقیقت ایشان با حرف، منافع غرب یا منافع اسراییل و یا کشورهای منطقه را تهدید میکند. به هرحال این حرفها خیلی اثر دارد.
منتها در بسیاری جاها هم این حرفها خیلی مؤثر نیستند. یعنی این که مثلا اگر آقای احمدینژاد بگوید که اقتصاد ایران پیشرفتهترین اقتصاد دنیا است یا این که ایران یکی از قدرتهای بزرگ دنیا است و یا این که ایران یکی از امنترین کشورهای دنیا است و… چون خبر دادن از یک واقعیت است و نه بیان یک سیاست، باورپذیر نیستند. چرا که مثلا برای امنیت اقتصادی یک سری معیارهای عینی وجود دارد که بر اساس آن میتوان قضاوت کرد.
ولی آنجایی که حرفها به اعلام سیاست برمیگردد و نه بیان واقعیت، حرفهای آقای احمدینژاد و سایر رهبران جمهوری اسلامی خیلی مؤثر هستند و همانطور که مولوی میگوید: «عالمی را یک سخن ویران کند». چنانکه حرفهای آقای احمدینژاد برضد اسراییل، باعث شد یک اتحاد بینالمللی علیه ایران ایجاد شود.
این حرفها میتوانند فقط در سیاست خارجی و برخورد جامعهی جهانی با ایران مؤثر باشند؟ یا اینکه در خود ایران و در بین مخالفان و موافقان هم میتواند تاثیرگذار باشد؟
من گمان نمیکنم که حرفهای آقای احمدینژاد در میان برخی از هواداراناش در ایران بیتاثیر باشد. اینطور نیست که همهی مردم به منابع آگاهی و اطلاعرسانی دسترسی داشته باشند و طبیعتاً پروپاگاندای جمهوری اسلامی تا اندازهای در ایران مؤثر است.
آیا این پروپاگاندا باعث میشود که خود مسئولان هم به خودشان باور کنند؟
من معتقدم که باورهای آقای خامنهای و آقای احمدینژاد، همان مسائلی است که در روزنامهی کیهان منتشر میشود. پروپاگاندا در کشورهای غیردمکراتیک و کاری که دولت در این زمینه انجام میدهد، مانند کسی است که دور خودش دیوار میکشد و بعد یادش میرود پنجره و در بگذارد. آنها تا حد زیادی به حرفهای خود باور دارند.
یعنی به رغم این که این آدمها ممکن است بسیار باهوش باشند، اما قدرت مطلقه حتی انسانهای باهوش را وامیدارد که کارهای بسیار احمقانه انجام بدهند. همانطور که دیکتاتورهای دیگر هم به تبلیغاتی که میکردند، تا حد بسیار زیادی باور داشتند.
پول نفت، منابع مالی عظیم و قدرت نظامی چقدر به این باور کمک میکند؟
دمکراسی دههها است که در ایران گروگان نفت است. نفتی که در شرایط ایدهآل میتواند یک ثروت بسیار استثنایی برای ایران باشد، سرمایهای است برای دیکتاتورها.
این نکته را هم فراموش نکنیم که به هرحال ایران موقعیتهایی استثنایی دارد؛ یکی از آنها نفت است و دیگری عظمت جغرافیایی ایران در منطقه است. ایران بزرگترین کشور منطقه است و این قدرت استراتژیکی به جمهوری اسلامی ایران میبخشد. اما بخش عمدهای از تواناییهای جمهوری اسلامی ایران، دستکم در سیاست خارجی، بر توانایی تخریب استوار است و نه قدرت ایجابی و مثبت.
اما از سوی دیگر به رغم این که ایران نفت دارد و به رغم این که قیمت نفت در یکی دو سال اخیر خیلی بالا رفته است، اقتصاد ایران، اقتصاد بزرگی در منطقه نیست. همچنین ایران از نظر قدرت نرم، یعنی اتوریتهی فرهنگی، تاثیر بسیار کمی در منطقه دارد.
میرحسین موسوی گفته است که مشکلات نظام عمیقتر از این حرفها است و مشکل اساسی را تردید مردم نسبت به اصل و اساس نظام دانسته است. فکر میکنید، حکومت تا کجا و کی میتواند بر این مشکلی که منتقدان بر او وارد میدانند، چشم ببندد؟
تا حد خیلی زیادی؛ به طور کلی دیکتاتوریها میتوانند عمر درازی داشته باشند. یعنی صرف دیکتاتوری موجب کوتاه شدن عمر یک نظام سیاسی نمیشود. برای کوتاه کردن عمر این دیکتاتوری به شرایط و زمینههای دیگری نیاز هست.
شاید بیش از نیمی از جامعهی ایران این تردیدی را که آقای موسوی بیان میکنند داشته باشند، اما تا زمانی که این بیش از نیمه از جامعه، وارد عمل سیاسی نشوند و حاضر نباشند هزینهی عمل سیاسی را پرداخت کنند، حکومت میتواند بر این تردید چشم ببندد.
واقعیت این است که در ایران امروز، به رغم همهی صحبتهایی که راجع به جنبش سبز و فداکاری تعدادی از نخبگان میشود، عموم مردم ایران هنوز آمادگی ورود به عمل سیاسی و پرداخت هزینهی آن را ندارند. بسیاری از مردم ترجیح میدهند که شغل، امکانات و زندگی آرام خود را داشته باشند تا این که به طور جدی وارد مبارزه برای احقاق حقوق مدنی و شهروندی خودشان بشوند.
اساسا مبارزه برای حقوق مدنی و شهروندی هنوز در میان تودهی جامعهی ایران به هیچوجه جا نیفتاده است. به این دلیل، من فکر میکنم تا زمانی که مردم ایران حاضر نشوند حق مدنی و حق شهروندی خود را بر آسایش و آرامشی که دارند مقدم بدانند، این دیکتاتوری میتواند ادامه پیدا کند و همینطور شکاف بین ملت و دولت میتواند ادامه داشته باشد.
نگاه کنید به کشورهایی مانند سوریه، مصر و کشورهای دیگری در منطقه که دههها است شکاف بین دولت و ملت و تردید مردم نسبت به اصل مشروعیت نظام در آنجا وجود دارد، ولی عموم مردم حاضر نیستند حرکت کنند. فقط نخبگانی هستند که به دلیل نداشتن پایگاه گستردهی تودهای و مردمی، موفق نمیشوند.
مسالهی اساسی این است که در ایران به رغم حرفهایی که ممکن است بسیاری بزنند، آگاهی سیاسی بسیار بسیار پایین است و میزان ارادهی معطوف به تغییر و ورود در عمل سیاسی و پذیرش پیآمدها و هزینهی عمل سیاسی، بسیار پایین است.
مصاحبهگر: نیلوفر خسروی
تحریریه: بهمن مهرداد