مجمع عمومی سازمان ملل، فرصتی که از دست رفت • تفسیر
۱۳۸۶ مهر ۴, چهارشنبهسخنان او را میتوان از قبل پیشبینی کرد: آمیختهای از غرور، یکدندگی، حالت تهاجمی و شور و حرارت مذهبی. حرفهایی که گویا از سوی گیرندگانی که روی سخن او با آنهاست، مثلاً از سوی مردم آمریکا، جدی گرفته نمیشوند. احمدینژاد قصد داشت چشمان آمریکاییها را بازکند و برای آنان از "واقعیتهایی" بگوید که هیچکجای دیگری نمیشنوند.
اما تنها احمدینژاد نبود که در مجمع عمومی سازمان ملل شانس خود را از دست داد. آمریکاییها و اروپاییها هم نشان دادند که در موقعیتهایی این چنینی قادر به پاسخگویی به مردی که از تهران آمده، نیستند. گواه این مدعا حضور احمدینژاد در دانشگاه کلمبیاست. جایی که ارزش دعوت جسورانهی شخصی مانند احمدینژاد با خوشآمدگویی بیادبانهی میزبان، که میهمان را "دیکتاتوری لجوج" نامید از میان رفت و این جریان در مجمع عمومی سازمان ملل ادامه یافت. هرچند بوش، ایران را در سخنرانی کوتاهش کنار گذاشت و در هنگام به صحنه آمدن احمدینژاد در سالن حضور پیدا نکرد، اما به اندازهی کافی میتوانست به نیکلا سارکوزی، رئیسجمهور فرانسه و آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان اعتماد کند و آنان را به میدان بفرستد.
جبههی که در برابر ایران متحد نیست
رئیسجمهور فرانسه تلاش کرد تا حدی این برداشت را به حاضرین القا کند که فرانسه به مسئلهی حملهی نظامی به ایران به دیدهی یک عمل ممکن مینگرد و صدر اعظم آلمان خود را وارد توضیحات سست حقوقی و صد البته سیاسی، کرد که این جهان نیست که باید ثابت کند ایران در راه دستیابی به سلاحهای هستهای است بلکه این ایران است که باید همگان را از خلاف این امرقانع کند. بوش که میدان را به این دو سپرده بود میتوانست خشنود باشد که جبههی او علیه ایران به نظر ثابت قدم تر از پیش است.
اما این جبهه آن طور که به نظر میرسد جبههی متحدی نیست. اگر دوباره سخن از تحریمهای تازه علیه ایران به میان آید، به احتمال زیاد واکنش اروپاییها بسیار گوناگون خواهد بود، چرا که در این دعوا منافع اقتصادی بیشتر آنان به خطر میافتد.
درخواست تشدید تحریمها برای واشنگتن آسان است، چرا که آمریکا با ایران تنها تجارت غیر رسمی دارد. در حالی که برلین صادراتش را بازگردانده است، در پاریس هیچ نشانهای از محدود کردن روابط اقتصادی با تهران دیده نمیشود.
استراتژی ناکارآمد
همهی این اقدامات برای چیست؟ برای این است که ایران به چیزی متهم میشود که غیر قابل اثبات است؟ با این استراتژی غرب، احمدینژاد را رسماً برای تقسیم جهان به خوب و بد، به ظالمان خودخواه و قربانیانشان، تحریک میکند.
این استراتژی به هیچ دردی نمیخورد، نه به درد غرب نه به درد ایران. شاید بگویند که این استراتژیای است از نظر تاکتیکی هوشمندانه، که احمدینژاد عواقب آن را حدس میزند و به این ترتیب مناقشهی اتمی را "پایان یافته" اعلام میکند و میگوید که کشورش همواره تأکید کرده است که پژوهشهای اتمی مصرفی صلحآمیز دارند و ایران در اینمورد در آینده تنها با آژانس انرژی اتمی مذاکره میکند.
راهحلهایی از این دست برای پایان دادن به مناقشهها صحیح نیستند. اگر هر دو طرف واقعاً در صدد رسیدن به یک راه حل هستند، بایستی مطمئناً اسلوب دیگری را در پیش گیرند.
پتر فیلیپ (الف)