متن کامل نامه محمد نوریزاد به سیدحسن خمینی
۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبهبسم الله الرحمن الرحیم
به سید حسن خمینی عزیز و سیادت سیلیخوردهاش
سید عزیز، رفتاری که با تو بر سر مزار جدت امام خمینی(ره) صورت گرفت، تقاص بدیهی رفتار خود ماست با مردمان بیپناهمان. ما به مردمی که از ظلم، از فساد، از پلیدی و تبعیض به تنگآمدهبودند، وعده دادیم که: اگر به نظام اسلامی ما، “آری” بگویید، ما افقهای روشنی از آزادی و درستی و ایمان و عدل را به روی شما خواهیم گشود و کاستیهای تاریخی شما را مرتفع خواهیم ساخت. به آنان وعده دادیم که: اگر به نظام پیشنهادی ما “آری” بگویید، عدل را از حوزهی فهم و حکومت علی(ع) به ساحت زندگی شما خواهیم آورد. و لذت رفتار او با خویشان و غریبگان را به شما خواهیم چشاند. گفتیم: مگر نه اینکه رژیم شاه و رژیمهای گذشته، قدر شما را ندانستند؟ حال، این “ما” که قدر شما را نیک میدانیم. ما شما را بر بلندای کرامت و شرافت انسانی مینشانیم و خستگی جهل تاریخی را از تن و فهم شما به در میکنیم. ما آمدهایم که هویت سیلیخورده و تحقیرشدهی شما را از قهقرا بهدرآوریم و قامت خمیدهی شخصیت ملی و مذهبی شما را استقامت بخشیم. اگر در حکومت پهلوی، از هزار فامیل و حاکمیت و غارت آنان در رنج بودهاید، ما با اعتنا به آموزههای دینی، و آهن گداختهای که علی به صورت برادرش عقیل نزدیک کرد، ریشهی فسادهای خویشاوندی و رفاقتهای پولی و رانتهای فرصتروب را از سرزمین خود بیرون خواهیم کشید. تجلی یک حکومت ناب و مردمی را به جهانیان نشان خواهیم داد. کاری خواهیم کرد که مردم از سراسر جهان به تماشای عدل و عقل و نظم و رشد ما شتاب کنند.
بله سید عزیز؛ به مردم تحقیرشدهی خود گفتیم: اگر ما را بپذیرید، کاری خواهیم کرد که کمونیستها و سایر نحلههای فکری در دانشگاهها کرسی تدریس داشته باشند. تو گرچه به یاد نداری، اما ما تمام این وعدههای تمامنشدنی را در سفرهی آرزوها و باور مردم گذاردیم و به برق همین وعدهها از آنان “آری” گرفتیم.
سید عزیز، ما برای اخذ آری از مردم، همهی اعتبار تاریخی و دینی خود را به صحنه آوردیم. مردم ما را باور کردند. و به ما “آری” گفتند. از چریک و تودهای و ملیگرا، تا مجاهد و مسلمان و ذوبشدگان در تشیع. از سنی و یهودی و مسیحی و زردشتی، تا همهی آنانی که میخواستند “انسان” باشند. ما با همان وعدههای چشمنواز و شوقآفرین، مردم خود را به عقد معاملهای فراخواندیم که یک سمتش ما بودیم و سمت دیگرش آنان. موضوع مورد معامله هم همین افقهای ناب بود. معامله خیلی زود جوش خورد؛ چراکه مردم، جدّ بزرگوار شما را و مردان برجستهای چون مطهری و طالقانی و منتظری و بهشتی را مردانی راستگو میدانستند؛ الحق نیز چنین بود. اینان در آزمونهای سخت، امتحان خود را پس داده و به باور عمیق مردم راه یافتهبودند. اما، سید عزیز، معامله که انجام شد، دغلکاریهای ما نیز شروع شد. و ما روز به روز و سال به سال، از موضوع آن قرارداد نورانی دور شدیم. مردم بهخاطر وقوع جنگ، جنگ قدرت داخلی را تحمل کردند. اما جنگ که تمام شد، جنگ مسئولین با مردم شروع شد و این، کمال نامردمی بود. بهنحوی که ما همان آزادی نیمبند زمان شاه را نیز از مردم خود سلب کردیم. با ایجاد چارچوبهای خشک، مردم خود را به زحمت و نفرت انداختیم. گشایشهای اجتماعی جایش را به سختگیریهای کودنانهی ما داد. مردمی که باید از مدیریت ما به آن آرزوهای نورانی دستمییافتند، خودشان موضوع آوارهای روز به روز ما شدند.
سید عزیز، قبول کن که ما در آن معاملهی بزرگ، “غش” کردیم. قبول کن که ما مردم خود را فریفتیم. به جای هزار فامیل، گسترهای از غارتهای لجامگسیخته را در آغوش گرفتیم. به افشاگریهای عباس پالیزدار نگاه کن و ببین چه مردان برجستهای، از مردان ایمانی، تا مردان حکومتی، دست به غارت اموال زدهاند. اینها تنها گوشهای از غارت بزرگان ماست. به مجلس نگاه کن؛ که چگونه با استقلال و قانون شوخی میکنیم! به دستگاه قضایی بنگر؛ آیا این بود آن عدالت معهود که امروزه در این دستگاه، دستبهدست میشود؟ به دولت بنگر. قرار ما با مردم این بود؟
بههمین دلیل است که میگویم آن سیلیای که دارودستهی رئیسجمهور زیر گوش تو زدند، بخشی از تقاص حقوق فراموششدهی مردم بود. البته تو نگران آبروی خویش مباش؛ چراکه خدای آبروپرداز، تو را بهزودی برخواهدکشید، و طراحان کودن آن فتنه را یه سیاهچال بیآبرویی درخواهدانداخت.
سید عزیز، در آن روز نامبارک چهاردهم خرداد، در کنار مزار جدّت خمینی(ره)، رهبر ما نیز، نیک سخن نگفت. او با سخنان پدرانهی خود باید آب بر آتش فتنهی رئیسجمهور و دارودستهی او میافشاند. اما سخنان رهبرمان، متاسفانه، آن آتش فتنه را شعلهورتر ساخت. او بار دیگر از طلحه و زبیر گفت و مستقیم و بدون تخفیف، خود را به جای علی(ع) نشاند. من در نامهی اولم به رهبری، همین خطا را متذکر شدهام؛ که یعنی ما تنها زمانی میتوانیم دیگران را طلحه و زبیر بدانیم و خود را علی، که رفتارمان، نعلبالنعل، علیگونه باشد. علی کجا با مردم خود چنین میکرد که ما میکنیم؟ علی کجا به مردم خود وعده میداد و از پشت به آنها خنجر میزد؟
ما یک روز قرار بود شخصیت تحقیرشدهی مردم خود را ترمیم کنیم. امروز، مردم ما، یکی از تحقیرشدگان ملتهای حاضر دنیایند. رهبر ما اما به یک سخن طلایی امام(ره) نیز موکّداً تاکید کرد. اینکه: میزان حال فعلی افراد است. و با همین سخن دیگران را به باد انتقاد گرفت. غافل از اینکه سخن امام، ظاهراً باید با خود ایشان هم مطابقت داشتهباشد. رهبر ما، بیستویکیدوسال است که بعد از کوچ امام عزیز، رهبری جامعهی ما را به عهده دارند و متاسفانه، چندیست که از سیره و راه امام فاصله گرفتهاند و آن معامله با مردم را بهکلی از یاد بردهاند. امروز اغلب اطرافیان و بازوهای اجرایی امام، از وضع موجود و نحوهی رهبری ایشان ناراضی هستند. رهبری که باید درهمهحال، شان پدری خود را رعایت کند، مستقیم به جانبداری از فردی بیتعادل، پای به صحنه گذارده است. امام هرگز اجازه ندادند نهادهای تحتنظر رهبری، مثل شورای نگهبان و صداوسیما، بهحمایت از کاندیدایی وارد عمل شوند. اما ایشان، دست همگانِ خود را در این حمایت آشکار گشودند. امام دست و پای سپاه و نظامیان را از ورود به کارهای سیاسی و اقتصادی جمع کرد، و ایشان، سپاه و بسیج را، هم در مسائل سیاسی و هم در ورود به معاملات کلان اقتصادی بازگذارد و شتاب آنان را نیز امضا فرمود. در زمان امام، دستگاه قضایی و قاضی مستقل بودند و امروز، آلت دست بزرگترها و بویژه مرعوب ماموران وزارت اطلاعات شدهاند. در زمان امام، کجا یک رئیسجمهور ثروت مردم را غارت میکرد؟ امروز، اما میلیاردها پول گمشده، به شوخی گرفتهمیشود.
خلاصه سید عزیز، سخن در این خصوص، فراوان است. سرت سلامت و پشتت به رحمت و لطف خدا گرم. ما به تو و آینده امید فراوان داریم. مبادا از صحنه بهدر روی؟
یادمان نرفته آن نامهی شریف امام، که توصیه فرمود اگر از تریبون مجلس به کسی توهین شد، باید به وی فرصت دادهشود تا درپشت همان تریبون، از خودش دفاع کند. شما خود، مجلس امروز را، صدا و سیما را، و همهی منبرها و تریبونهای رسمی را تماشا کن که چگونه به آن توصیهی امام، لبخند میزنند. لبخندی که میتوان ذات کرامت و حق و انصاف را در اعماق اصطبلگون رویههای نادرست آن تماشا کرد.
در فرمان معروف هشتمادهای، امام به یک ضرورت اخلاقی نافذ تاکید میورزند؛ اینکه اگر درحین تعقیب نیروهای ضدانقلاب، در یک منزل، یا محل کار، یا هرجا، به مواردی غیراخلاقی برخوردید، حق پیگیری آن موارد را ندارید. اما امروز چه؟ پیشنهاد میکنم فیلم بازجویی از همسر سعید امامی را تماشا کنی تا به حال “فعلی” مامورانی که اسم خود را سربازان گمنام امام زمان گذاردهاند، دست یابی. من پس از دیدن این فیلم از خود پرسیدم: اگر یک روز از تو میپرسیدند انقلاب اسلامی موردعلاقهی تو یک روزی به جایی خواهد رسید که به اسم جمهوریاسلامی، از یک بانو، با چنین الفاظی بازجویی خواهد شد، ایا باز راضی به انقلاب و برچیدن رژیم شاه بودی؟ با اطمینان به خود پاسخ دادم: هرگز!
امروز، که حال فعلی ما و شما و رهبرمان است، رعایت اخلاق، و مسائل خصوصی مردم و حق و حقوق آنان، یک طنز سر گردنه است؛ حالا کرامت انسانی و خدا و پیغمبر و قرآن و دین خدا بماند!
سید عزیز، آیا داستان کهریزک، حال فعلی ما نیست؟ آیا مگر داغ ننگ چنین فضاحتی از پیشانی ما پاک خواهدشد؟
از نگاه امام، میزان رای مردم بود. امروزه اما میزان، ارادهی نیروهای انتظامی و ماموران امنیتی است. در تمام شئونات، از سیاست تا اقتصاد، تا مجلس و دولت و تا دستگاه قضایی، مردم آیا امروز در کجا حاکماند؟
امام میفرمود مخالفین تا اسلحه بهدست نگرفتهاند، آزادند. حال فعلی امروز ما اینگونه است که با حس و حالی معنادار، به آزادی مخالفین پوزخند میزنیم.
در زمان امام، مجلس از استقلال برخوردار بود. تنوع نمایندگان تماشایی بود، تنوعی که دیگر تکرار نشد. امروز اما مجلس خفیف ما، حتی از پیگیری مصوبات خود عاجز است، تا بلکه بتواند به خواستها و توپ و تشرهای رئیسجمهور، به اسم همراهی و مصلحت نظام، شکلی قانونی دهد.
سید عزیز، قبول میکنی که راز ناسزاها و بیادبیهای آن روز، در اسائهی ادبیست که خود ما به ساحت حق مردم روا داشتهایم؟ روزگار ما در فردا و فرداها، اسفبارتر از این خواهد بود. وقتی یک “بیتربیتی” فرصت ابراز پیدا میکند، همین بیتربیتی میتواند در فردای خود ما، مطالبات گستاخانه و بیادبانهای داشته باشد. دیروز، این بیتربیتی به سمت تو احاله دادهشد، اما فردا، همین بیتربیتی از دامان خودشان خواهدآویخت؛ چراکه بیتربیتی سامانپذیر نیست. مگر شعبان بیمخها را میشود در چارچوبی جای داد و انتظار تحرک در همان محدوده را داشت؟
سید عزیز، خداوند تورا و آبروی تو را برخواهد کشید، و بههمین نسبت، بار سنگینی امانتی بر شانههای تو واخواهدنهاد. خودت را برای روزهای گدازندهتر مهیا کن. تو، نور چشمی. مباد که من، فراتر از فهمی که باتوست، تنها به نسبت تو با امام چشم داشته باشم. فردا با تو، و با مردمانی است که خواهان حق و حقیقتاند و از پلیدی و زشتی بیزارند.
با احترام و ادب- محمد نوری زاد- زندان اوین