لیلی پورزند: پدرم خودکشی کرده است
۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبهیک روز پس از انتشار خبر درگذشت سيامک پورزند، روزنامهنگار و همسر دکتر مهرانگیز کار، لیلی پورزند یکی دختران او مرگ پدرش را "خودکشی" اعلام کرد. لیلی پورزند به دویچه وله گفت، پدرش دو سال تلاش میکرد راهی برای دیدار با همسر و فرزندانش که در خارج از کشور زندگی میکنند، پیدا کند، «اما در نهایت، وقتی اطمینان پیدا کرد که این روند، برای خودش و همهی خانوادهاش روندی جانکاه شده است، تصمیم گرفت به زندگی خود که زیر بار فشار و ناعدالتی ۱۱ سال است ادامه پیدا کرده، پایان دهد.»
دویچه وله: آخرین بار کی با پدرتان صحبت کردید و آقای پورزند چه چیزهایی به شما گفتند؟
لیلی پورزند: اعضای خانواده روزانه، چندین بار با ایشان صحبت میکردند. آخرین مکالمه من با ایشان، حدود سه تا چهار ساعت پیش از این اتفاق بود. حالشان خوب نبود و قرار بود به بیمارستان منتقل شوند و چند هفتهای بستری بشوند. به من گفتند: «برای چه بیمارستان بروم؟». گفتم برای اینکه حالتان بهتر بشود. گفت: «برای چی حالم بهتر بشود؟! برای اینکه دوباره برگردم خانه و همینطور ادامه دهم؟». گفتم، «برای اینکه به خانه برگردی و اینبار اجازهی خروجات را بگیریم و بیرون بیایی». گفت: «باشد؛ اگر اینطور است، من به بیمارستان میروم، ولی شما اجازه بدهید به جای امروز (جمعه)، فردا به بیمارستان بروم!. گفتم، « بسیار خوب شما شنبه یا یکشنبه، هر موقع که راحتی به بیمارستان برو».
وقتی ایشان پرسید که دوباره کی به او زنگ میزنم، گفتم، «من میخوابم و دو تا سه ساعت دیگر دوباره زنگ میزنم. ولی تلفن بالای سر من است و شما اگر کاری داشتید، به من زنگ بزنید». سه ساعت بعد که زنگ زدم، کسی گوشی را برنداشت. فکر کردم که یا خوابیده و یا مانند وقتهای دیگر که گاهی با پرستارش بیرون میرفت و قدم میزد، بیرون رفته است. یکبار دیگر ساعت هفت صبح زنگ زدم که کسی گوشی را برنداشت، هشت صبح زنگ زدم که مامورین امنیتی در خانه بودند و بعد از آنکه از من پرسیدند که آیا دختر ایشان هستم، گفتند: «آقای پورزند به رحمت خدا رفت!»
آقای پورزند به چه نحو خودکشی کردند؟
ایشان در اتاق خوابشان دراز کشیده بودند و در تمام مدت پرستارشان در کنارشان بوده است. از پرستار خواستهاند که برود میوههای داخل یخچال را جمع کند و به سرایدار ساختمان تحویل دهد. مثلا چون میخواهند به بیمارستان بروند، میوهها در داخل یخچال خراب نشود. وقتی پرستار میوهها را برداشته و میخواسته از در خارج شود، صدای فریاد شنیده است. با عجله برگشته است. پدر روی تخت نبوده، در بالکن باز بوده، پدر خود را از طبقهی ششم به پایین پرت کرده است.
فکر میکنید علت این کار چه چیز بوده است؟
همانطور که همه به خوبی بهخاطر دارند، پدر از ۱۰ سال پیش گرفتار فشارهای امنیتی بود. پدر جزو اولین قربانیان دستگاه اطلاعات موازی و زندانهای غیررسمی و مخفی جمهوری اسلامی ایران در دههی گذشته بود. ایشان یک سال و نیم تحت شکنجههای بسیار غیرانسانی در سلول انفرادی و زندانهای مخفی بود. بعد در یک شوی تلویزیونی فرمایشی، علیه خود و اطرافیاناش سنگینترین اتهامات را پذیرفت و به آن اعتراف کرد.
پس از آن، پیرمرد ۷۳ ساله را مجدد به زندان اوین بردند و در آنجا یک سال و نیم در بند عمومی در حبس بود. در سن ۷۴ سالگی، او را تقریبا بیهوش و در حالت کما، با دستبند و پابند به بیمارستان مدرس منتقل کردند. از آن به بعد، پس از آنکه چندین عمل جراحی روی ایشان انجام شد، هرلحظه منتظر بودند که بیایند و او را به زندان برگردانند. چرا که حکم ۱۱ ساله برای ایشان بریده بودند و همچنین یک پروندهی باز محاربه هم برای او تدارک دیده بودند.
ایشان را به زندان برنگردانند. چرا که برایشان هزینهبر بو. پیرمرد مریضی را که توان راه رفتن ندارد، به زندان برگردانند. ایشان منزل بودند، در زندانی بزرگتر، در حالیکه خانوادهی ایشان در خارج از ایران زندگی میکنند.
طی این مدت، هرچه تلاش کردیم اماننامهای دریافت کنیم، برای اینکه حتی برای مدت کوتاهی هم که شده، بدون خطر، به ایران برگردیم و به ایشان رسیدگی کنیم، چنین چیزی دریافت نشد. هرچقدر هم تلاش کردیم که اجازهی خروج ایشان را ولو موقت از سران حکومتی و قوهی قضاییه و مجریه بگیریم، آن هم عملی نشد.
نامههای رسمی و غیررسمی که در این سالها برای بالاترین مقامات حکومتی، اجرایی، قضایی و یا حتی پایینترین ردههای سفارتی ارسال کردهایم، همگی را آرشیو داریم که همه بیپاسخ بودهاند.
در یک سال آخر که آقای پورزند بهخاطر وخامت حالشان در خانه تحت مراقبت بودند، آیا حکم قانونی برای زندانی کردن ایشان در خانه وجود داشت؟
حکم قانونی برای زندانی کردن ایشان در خانه وجود نداشت، حکم رسمی زندانی بودن ایشان وجود داشت. یعنی ایشان به حبس خانگی محکوم نبودند، بلکه به حبس محکوم بودند. تصور ما این است که قاعدتا ایشان در مرخصی استعلاجی به سر میبردند و معنای آن این نیست که ایشان را رها کرده بودند. ایشان بههرحال زندانی بود و حق خروج از کشور را نداشت.
پدر از دو سال پیش در تنهایی مطلق حالاش بدتر شد و چندین بار در بیمارستان بستری شد. چندین بار دکترها از حیات او دست شستند، ولی او استقامت میکرد، چون فکر میکرد ممکن است روزنهای وجود داشته باشد که بتواند یکبار دیگر خانوادهاش را ببیند.
اما در نهایت، وقتی اطمینان پیدا کرد که این روند، برای خودش و همهی خانوادهاش روندی جانکاه شده است، تصمیم گرفت به زندگی خود که زیر بار فشار و ناعدالتی ۱۱ سال است ادامه پیدا کرده، پایان دهد و با شهامت در سن ۸۰ سالگی، جسماش را از این زندگی خفتبار و سخت نجات داد و روحاش را آزاد کرد. به پدرم افتخار میکنم و به انتخاب او احترام میگذارم. امروز بعد از ۱۰ سال بابا آزاد شد و من از این موضوع خوشحالم.
***
سيامک پورزند متولد سال ۱۳۱۰ بود و فعاليتهای روزنامهنگاری خود را در سال ۱۳۳۱ با روزنامه "باختر امروز" به مديريت دکتر حسين فاطمی آغاز کرد.
وی در دوران پس از انقلاب چندین سال از ادامه فعالیتهای مطبوعاتی محروم ماند، اما بعدها ضمن همکاری با مجله "گزارش سینما" سردبیری نشریاتی مثل "شفا"، "فضیلت" و "پیام آبادگران" را به عهده گرفت.
آقای پورزند اواخر پاييز ۱۳۸۰ بازداشت شد و پس از یک سال، تلویزیون دولتی ایران فیلمی را پخش کرد که "اعترافات" او نامیده شد. سیامک پورزند در یک سال بازداشت از حق داشتن وکيل و ملاقات با خانواده محروم بود. براساس گزارش نهادهای حقوقبشری، پورزند در جریان بازجوئی مورد شکنجه و فشارهای روحی قرار گرفته و مجبور شده بود به گناهان ناکرده اعتراف کند.
سیامک پورزند پس از پخش فیلم "اعترافهای اجباری" به ۱۱ سال زندان محکوم شد. وی سال گذشته در اوج وخامت جسمی از زندان آزاد شد. به گفته نهادهای حقوق بشری، مقامهای امنیتی به دلیل وخامت حال وی در آخرین لحظات تصمیم گرفتند او را به خواهرش تحویل دهند تا درگذشت وی در زندان به گردن آنها نیفتد.
سیامک پورزند در شمار زندانیانی بود که نهادهای بینالمللی، از جمله اتحادیه اروپا، بارها خواستار آزادی او شده بودند. در سالهای اخیر تلاش خانواده پورزند و همسرش، خانم مهرانگیز کار، برای رفع ممنوعیت خروج او نتیجهای نداد.
حسین کرمانی
تحریریه: مصطفی ملکان