فشار امنیتی بر حوزه و تعرض به مراجع تقلید، با کدام هدف؟
۱۳۸۹ شهریور ۱۱, پنجشنبهمهدی کروبی در روز چهارشنبه (۱۰ شهریور ۱۳۸۹ / ۱ سپتامبر ۲۰۱۰) در جمع گروهی از طلبهها و روحانیان حوزه علمیه قم سخن گفت و طی سخنان خود دخالت برخی از نهادهای امنیتی و نظامی در مسائل مربوط به حوزه علمیه قم را موجب نگرانی دانست.
کروبی که در پی سه شب محاصره خانهاش توسط «لباس شخصیها» سخن میگفت، افزود: «ما افراد سیاسی هستیم [...] از نظر بنده اشکالی ندارد که به امثال ما متعرض شوند، اما تعرض به مرجعیت شیعه به هیچوجه پذیرفتنی نیست. حرمتشکنی و تعرض به مراجع و آیات عظام، ساختارشکنی است.»
دویچه وله از احمد قابل، پژوهشگر علوم دینی و تحلیلگر مسائل سیاسی، دعوت به مصاحبه در این باره کرد.
دویچهوله: آقای قابل، آقای کروبی بحث دخالت نهادهای امنیتی و نظامی در مسائل حوزهی علمیهی قم و همچنین تعرض به مراجع تقلید شیعه را مطرح کردند. ممکن است در مورد پیشزمینهی طرح این بحث توضیحی بدهید؟
احمد قابل: اگر یادتان باشد، حدود یک ماه پیش به بیت آیتالله صانعی و همچنین دفتر مرحوم آیتالله منتظری حمله شد. با توجه به اینکه این مسئله در زمان حیات آیتالله منتظری و همچنین در ارتباط با برخی از علمای دیگر سابقه داشت، پیشزمینهی ذهنیای برای کسانی که مخالف اینگونه دخالتها و هتک حرمتها هستند، فراهم میکرد.
آقای کروبی هم یکی از همین افراد است. بهخصوص که حمله به بیت آیتالله صانعی، به خاطر حضور آقای کروبی در منزل ایشان انجام گرفت. طبیعی است که آقای کروبی به عنوان فردی که خود را در اتفاقی که برای آقای صانعی افتاده است، مؤثر میداند و از آن طرف چون چنین جسارتی از سوی نیروهای حکومتی و یا حامیان آنها، در حضور نیروهای انتظامی صورت گرفته، ایشان کسانی را که در این ماجرا مقصر میداند، مورد سؤال قرار داده است.
آقای کروبی هشدار دادهاند که تعرض به مراجع تقلید شیعه، نوعی ساختارشکنی است. این ساختارشکنی در عمل به چه معنا است؟ کدام ساختار دارد شکسته میشود یا ممکن است شکسته شود؟
یک ساختار فرهنگی- اجتماعی در کشور ما وجود داشته که حتی در زمان حکومت سلطنتی گذشته، تعرض به منازل مراجع یا دفاتر مراجع، صورت نمیگرفته است. حتی زمانی که میخواستند آیتالله خمینی را دستگیر کنند، با اعتراض شدید علما و مراجع روبرو شد و منجر به درگیریهایی شد که تعدادی از مردم در شهرهای مختلف کشته شدند که به همان وقایع پانزده و شانزدهم خرداد در سال ۱۳۴۲ برمیگردد. ولی در مجموع، این تنها موردی بود که در زمان حکومت پهلوی، به حریم مرجعیت و باورهای مذهبی مردم نسبت به حرمتی که برای مراجع قائل بودند، تعرض شده بود.
بعد از انقلاب دیگر انتظار این نمیرفت که حکومت به نام دین باشد، اما به حریم مرجعیت حمله بشود و یا خانه و دفتر آنها مورد تعرض قرار بگیرد. اما متأسفانه از همان سالهای اول انقلاب، با مرحوم آیتالله شریعتمداری برخورد بسیار نامناسب و غیرمنطقیای شد و بعد هم این برخوردها ادامه پیدا کرد.
در برخی از نوشتههای گذشتهام، اسامی این افراد را آوردهام و میتوانم بگویم که در طول مدت حکومت اسلامی، دستکم با ۱۰ مرجع تقلید به شدت و بسیار غیرمنطقی برخورد شده است و حتی برخی ۱۷ سال در حبس خانگی بهسر بردهاند.
البته امثال آقای کروبی این برخوردها را در آن زمان میدیدند و اعتراضی نمیکردند. اما آنچه اکنون دارد اتفاق میافتد و احساس خطری که از فعالیتهای نامناسب و غیرقانونی به افراد دست میدهد، ممکن است بهگونهای باشد که در یک زمانی خیلی به آن توجهی نداشتند.
البته بهنظر من، این انتقاد به آقای کروبی وارد است که پیش از این باید توجه میکرد و زمانی که حملات به بیوت سایر علما آغاز شد، باید در برابر این مسئله موضعگیری میکرد. شاید آنجا حتی رفتارها بهگونهای حامیانه هم بوده. ولی متأسفانه آن زمان در غفلت بهسر میبردند. الان که متوجه شدهاند در گذشته اشتباه کردهاند و اصلاً این مسیر، مسیر غلطی بوده است، دارند حق را بیان میکنند و از حق دفاع میکنند.
یعنی باید حرمت این ساختار فرهنگی، اجتماعی و مذهبی در جامعهی ما حفظ شود و شکسته نشود. یعنی فکر نمیکنم این کمتر از بحثهایی باشد که حکومتیان، تحت عنوان اینکه شعار مردم در مقطعی در خیابانها، شعار ساختارشکنانه بوده است، مطرح میکنند. شعار ساختارشکنانه قبیحتر و زشتتر است یا عمل ساختارشکنانه، یعنی هتک حرمت به صورت رسمی و عملی؟ حال ممکن است کسی حرفی بزند و هتک حرمتی بکند، هتک حرمت قولی و گفتاری مهمتر و شنیعتر است یا هتک حرمتهای بسیار شنیع عملی؟!
به نظرم میآید که در این ماجرا حق با آقای کروبی است. ولی حق با کسانی هم که خیلی پیشتر از آقای کروبی نسبت به شکستن حرمت مرجعیت معترض بودند، هست. بلکه آنها محقترند.
آقای قابل، صحبت از این است که حوزهی علمیهی قم، بهخصوص در یک سال اخیر، زیر ضرب قرار گرفته است. آیا از نظر شما هم همینطور بوده است؟ و در این صورت چه پیامدهایی داشته است؟
من از علت آن شروع میکنم تا بعد به پیامدش برسیم؛ به نظر من، با توجه به اینکه اعلام مرجعیت از سوی جامعهی مدرسین که خود آن یک بدعت بود، صورت گرفت و بعد از فوت مرحوم آیتالله اراکی، هفت نفر را معرفی کردند که یکی از آنها آقای خامنهای بود و با توجه به از میدان بهدر رفتن رقبای آقای خامنهای، یعنی شش نفر دیگر که الان سه نفر آنها از دنیا رفتهاند، علت اینکه آقایان به مراجع دیگر فشار میآورند، این است که آنها ادعای رقابت با آقای خامنهای نکنند و احساس کنند هنوز که مدعی نیستند، مورد هجوماند و اگر فردا بخواهند مدعی بشوند، طبیعتاً این هجوم بیشتر خواهد شد.
به نظر من، علت اساسی برخوردی که حکومتیان با حوزه شروع کردند، این باید باشد. وقتی کسی این علت را قبول کند، اثر و نتیجهی آن هم این خواهد شد که میدان مرجعیت برای شخص آقای خامنهای خالی بشود. بهخصوص که یکی دو مرجعی که باقی ماندهاند، پیرتر هستند. در نتیجه یکی از آثار آن، این خواهد شد که از این بهبعد، مرجعیت کاملاً دولتی و حکومتی بشود.
برخی از مراجعی هم که ماندهاند، حکومتیاند و مطمئناً اگر به آنها تذکری داده شود که باید میدان مرجعیت را برای آقای خامنهای خالی کنند، بعضی از آنها جرأت مخالفت کردن را نخواهند داشت. برخی دیگر که سنتیتر هستند، تا وقتی باشند، هنوز شاید کمی حرمت برای سایر مراجع مراعات بشود. ولی با توجه به اینکه آنها هم سنشان خیلی بالا است، اگر بر حسب طبیعی بگوییم که هرکس سناش بالاتر است، امکان از دنیا رفتناش بیشتر است، باید منتظر بود که حوزهی قم دیگر یک حوزهی کاملاً دولتی و امنیتی، با فضای امنیتی باشد و دیگر باید فاتحهی حوزهی علمیه را خواند.
یعنی حکومتی که بخواهد بر حوزهی علمیه مسلط باشد و حوزهی علمیهای که در برابر تسلط گستردهی حاکمیت بر خودش تمکین کند، دیگر آن حوزه، حوزهی علمی نخواهد بود. بلکه حوزهای کاملاً سیاسی و امنیتی است.
نسل جدید در این مورد چطور فکر میکند؟ آیا خود را بیشتر وامدار حکومت میداند یا وابسته به مراجع تقلید مستقل؟
اگر مقصودتان از نسل جدید، نسل جدیدی است که هنوز گرایشات مذهبی برای او تعیینکننده است، طبیعتاً آنها بیشتر با حکومتاند. چون تحت تأثیر فضای امنیتیای که سالهاست در حوزهی علمیهی قم ایجاد کردهاند، قرار دارند. یعنی در محیطهای تحصیلی افرادی تدریس میکنند که وحدت مرجعیت در رهبری کشور را القاء میکنند.
این نسل در محیطهای مختلف با این تبلیغات مواجهاند و از آن طرف، با توجه به گرفتاریهای مادیای که در زندگی طلاب پدید میآید ، حکومت با توجه به اینکه امکانات مالی بیشتری دارد و میتواند از این نقطهضعف آنان استفاده کند، افراد را وادار به حمایت از خودش میکند. یعنی در این ارتباط، هرکسی که مالاش بیشتر باشد، احتمالاً ریاست را هم بهدست میگیرد.
اینها مواردی است که آنها هم میدانند. هم به لحاظ روانی چنین است که وقتی فردی مورد احسان دیگری قرار بگیرد، نسبت به فرد احسانکننده نوعی کرنش و خضوع دارد و هم اکثر افراد سعی میکنند از اینکه بخواهند دردسرهای مخالفت با حکومت را تحمل کنند، پرهیز کنند. اکثراً میخواهند زندگی عادیشان را داشته باشند. در حالی که ممکن است حتی در دل علاقهای به حکومت نداشته باشند.
اما نسل جوانی که بیرون از حوزههای علمیه هستند، امروز در محیطهای مذهبیای مانند مساجد بیشتر با روحانیونی سروکار دارند که فقط اندیشههای حکومتی را تبلیغ میکنند و اصلاً به کسانی که کوچکترین مخالفت یا عدم همراهیای با حکومت داشته باشند، اجازه نمیدهند مساجد را در اختیار داشته باشند. این است که فضای مذهبی کشور در نسل جوان و کسانی که مذهب را تعیین کننده در فعالیتهای زندگی خودشان میدانند هم تحت تأثیر حکومت است.
ضمن اینکه هستند نیروهایی که معترضاند و این نیروهای معترض عددشان هم کم نیست. منتها ممکن است در میان نیروهای معترض، عدد کسانی که مذهب برای آنها خیلی تعیینکننده نیست، زیاد باشد. بههرحال اگر کسی جلوی این روند را نگیرد، فضا در مجموع به نفع نظامی شدن و امنیتی شدن پیش خواهد رفت.
مصاحبهگر: کیواندخت قهاری
تحریریه: فرید وحیدی