"برای نظام هزینه دادیم، اما بچه بیگناهمان کشته شد"
۱۳۹۸ آذر ۱۲, سهشنبهآرشام ابراهیمی ۲۱ سال داشت و آرزویش تحصیل در رشته دندانپزشکی بود. او اما روز ۲۵ آبان با شلیک گلوله به ناحیه کمر کشته شد.
بهزاد ابراهیمی، عموی آرشام به دویچهوله فارسی میگوید برادرزادهاش اصلا سیاسی نبوده. در راه بازگشت به خانه بوده که به شلوغیهای روز ۲۵ آبان در اصفهان بر میخورد. در راهبندان ناشی از اعتراضات خیابانی گیر میکند و با تلفن پدرش که نگرانش بوده و به توصیه او، ماشین را در میانه شلوغیها رها کرده و پیاده به سمت خانه راه میافتد.
او اما هرگز به خانه نرسید.
چهار روز بعد، روز چهارشنبه ۲۹ آبان جنازه او را با گرفتن تعهد مبنی بر دفن شبانه به خانوادهاش تحویل میدهند.
پدر آرشام ۱۷ ساله بوده که علیرغم مخالفت پدر و مادرش به جبهه جنگ ایران و عراق میرود و در همان سال اسیر میشود. هشت سال اسیر جنگی در عراق بوده. عموی آرشام میگوید هنوز آثار کابل و شکنجه بر بدن برادرم هست.
بهزاد ابراهیمی، عموی آرشام هم ۱۶ ساله بوده که به جبهه رفته است. او میگوید: «ما برای این نظام هزینه دادهایم. ما برای مملکتمان هزینه دادهایم. حقش نبود که بچه بیگناه ما اینطوری کشته شود.»
او از زمانی یاد میکند که بدون اجازه پدر و مادرش همراه با برادرش (پدر آرشام) به جبهه رفتند تا از میهنشان دفاع کنند. او معتقد است نمیتواند این گذشته را که پر از تلاش برای حفظ کشور بوده زیر سوال ببرد: «ما نمیتوانیم گذشته خودمان را زیر سوال ببریم اما عملکرد فعلی نظام را هم تایید نمیکنیم.»
بهزاد ابراهیمی میگوید هیچ چیز الان سر جای خودش نیست. او میگوید: «تراشه آهن را ریختهاند جلو نجار و چوب را گذاشتهاند جلو آهنگر. این باید تغییر کند، باید اصلاح شود.»
او میگوید به واسطه شغلش (تولید سنگ ساختمانی) با مردم زیاد سر و کار دارد و شاهد است که فشار اقتصادی و گرانی چه بر سر مردم آورده است: «آنها که دارند، اگر بنزین ده هزار تومان هم شود ککشان نمیگزد، ولی مردم عادی بنزین هزار تومانی هم برایشان سخت بود، چه برسد حالا که سه برابر شده.»
با این حال معتقد است مردم خواهان تغییر نظام نیستند: «برای این نظام خونهای زیادی ریخته شده، اگر قرار به تغییر نظام باشد دوباره خونهای زیادی ریخته خواهد شد، دوباره خسارتهای زیادی به بار خواهد آمد. مردم این را نمیخواهند. ما خواستار اصلاح این نظامیم.»
پدر و مادر آرشام تنها همین یک پسر را داشتهاند و دو دختر. عمویش میگوید حال این پدر و مادر گفتنی نیست. میگوید شکی ندارد که در جریان اعتراضات اخیر افراد بیگناه زیادی کشته شدهاند، "نمونهاش آرشام ما".
حالا وکیلی گرفتهاند تا شکایت کنند. از که؟ نمیداند. میگوید هنوز برای ما مشخص نشده این اتفاق چطور افتاده و چه کسی تیراندازی کرده است، اما بلافاصله میگوید برخورد با معترضان در اتفاقات اخیر اصلا برخورد درستی نبود.
در میان حرفهایش دهها پرسش نهفته است: چرا پسر برادر جانبازش که هشت سال اسیر عراق بوده باید به دست نیروهای امنیتی "نظامی" که او و برادرش برای حفظ آن هزینه بسیاری دادهاند کشته شود؟ چرا باید برادرزاده جوانش شبانه دفن شود؟ چرا باید جواب اعتراضات مردمی که به چشم خودش رنجشان از تورم و گرانی را دیده با گلوله داده شود؟ چرا باید آینده نظامی که برایش خونها ریخته شده این شود؟
عموی آرشام ابراهیمی اما پاسخی برای این پرسشها ندارد. او تنها میگوید: «خانواده ما با اسارت هشت ساله برادرم از هم نپاشید اما با مرگ آرشام، ما از هم پاشیدیم.»