عبور از خط قرمز در فیلم "دستنوشتهها نمیسوزند"
۱۳۹۲ بهمن ۸, سهشنبهدستنوشتهها نمیسوزند٬ به کارگردانی محمد رسولاف٬ اخیرا در جشنواره "دور دنیا با ۱۴ فیلم" در برلین به نمایش درآمد. پیش از آن نیز در چندین جشنواره بینالمللی جهان نمایش داده شد. حضور بینالمللی "دستنوشتهها نمیسوزند" از بهار و با جشنواره کن آغاز شد. فیلم توانست جایزه فدراسیون منتقدین بینالمللی بخش "نوعی نگاه" را در جشنواره معتبر کن از آن خود کند و پس از آن در جشنوارههای متعدد دیگری نیز به نمایش درآمد و از آن تقدیر شد. میتوان به مدال نقرهای جشنواره سینمایی تلورید اشاره کرد.
در ابتدای فیلم "دستنوشتهها نمیسوزند" نوشته شده که این فیلم با الهام از حوادث واقعی ساخته شده است. محور اصلی فیلم سرکوبهای شدید سیاسی نویسندگان ایران است که طرحریزی مرگ دستهجمعیشان در اتوبوسی در حال حرکت به سمت ارمنستان٬ قتلهای زنجیرهای٬ و خودکشی غمانگیز سیامک پورزند٬ نویسنده و روزنامهنگار٬ را در برمیگیرد. فیلم در داخل و خارج از ایران فیلمبرداری شده اما در ایران به نمایش در نیامده است. اسامی عوامل فیلم جز کارگردان مخفی است و در تیتراژ ذکر نمیشود. محمد رسولاف خود از شهریور ماه امسال و پس از بازگشت به ایران ممنوعالخروج شده است.
بازیگر نقش اول و دوم فیلم که تن به پناهندگی سیاسی در کشور آلمان دادهاند، در جشنواره "دور دنیا با ۱۴ فیلم" در ماه دسامبر در برلین حاضر شدند. قرار بر این بود که حتی در آنجا اسامی آنها اعلام نشود و سوالی نیز از آنها پرسیده نشود، که همینطور هم شد. آن دو روی سن حاضر شدند و در سکوت مورد تشویق حضار قرار گرفتند. این دو بازیگر تنها بازیگران فیلم هستند که پیش از این داخل ایران به سر میبردهاند. باقی بازیگران تقریبا همگی پیش از این نیز مقیم خارج از ایران بودهاند.
حالا با گذشت دو ماه از جشنواره دور دنیا با ۱۴ فیلم٬ علی نظریان٬ بازیگر نقش اول دستنوشتهها نمیسوزند٬ برای اولین بار با اسم واقعی مصاحبه میکند. او که در فیلم ایفای نقش مامور قتل نویسندگان را بر عهده دارد از چگونگی ساخت فیلم و شرایط خود پس از خروج به دویچه وله فارسی میگوید.
نظریان تا یک ماه پیش در روستایی در شمال آلمان اقامت داشت که اکنون با جابهجایی به برلین تا مشخص شدن وضعیت خود در یکی از مراکز بیخانمانهای برلین به سر میبرد. او در ایران کار تئاتر، مجسمهسازی و سفالگری میکرده است.
دویچه وله: چه زمانی به شما برای بازی در این فیلم پیشنهاد شد٬ چه مدتی طول کشید تا فیلم ساخته شود و از چه زمانی در جشنوارهها به نمایش در آمد؟
علی نظریان: کار اواخر ۲۰۱۲ به من پیشنهاد شد. کمی زمان برد تا کار شروع شود٬ سپس بخشی از آن در ایران فیلمبرداری شد. بعد کار تعطیل شد تا آقای رسولاف آمدند این طرف٬ و مقدمات سفر ما هم فراهم شد و آمدیم این طرف و مارس ۲۰۱۳ دوباره اینجا شروع کردیم. حدودا یک ماهی طول کشید کار و برای اولین بار برای نمایش در جشنواره کن آماده شد. در آنجا جایزه منتقدان را در بخش "نوعی نگاه" گرفت. بعد به جشنوارههای مختلف رفت٬ در خود آلمان در جشنوارههای نورنبرگ٬ هامبورگ و برلین بوده است٬ در استرالیا٬ آمریکا و وین و دیگر کشورها هم به نمایش در آمده است. ولی چون ارتباط نداشتم صرفا توی اخبار میشنیدم که فیلم به اینجاها رفته است.
یعنی شما جزو گروه فیلم به این جشنوارهها نمیرفتید؟
من بعد از بخش نهایی فیلمبرداری که خارج از کشور انجام شد٬ خودم را به عنوان پناهجو در آلمان معرفی کردم. بعد رفتم در پروسه پناهندگی که مدتی تا همین اواخر در روستایی در شمال آلمان بودم. ارتباطها کامل قطع شده بود. تا موقعی که آقای رسولاف اینجا بود در تماس بودیم٬ بعد که رسولف رفت ایران و ممنوعالخروج شد دیگر تقریبا ارتباطها به طور کامل قطع شد. طبیعتا برای جشنوارهها هم نبودم.
چه شد که آقای رسولاف به شما پیشنهاد کرد این نقش را بازی کنید و شما طی چه فرایندی تصمیم گرفتید این کار را انجام دهید٬ چون موقع تماشای فیلم فکر کردم این فیلم شجاعانه است و پذیرش نقش در این فیلم حتی اگر بازیگر پناهنده هم شود باز با توجه به شرایط کار شجاعانهای باید باشد.
نظریان: حوادث خیلی سریع اتفاق افتاد. من سالهاست کارم بازیگری نبوده و در حد ارضا کردن خودم کار بازیگری تئاتر میکردم چون شرایط مناسب نبود و حرفهام سفالگری و مجسمهسازی بود. در این پروژه آقای رسولاف و دوستان دنبال بازیگر میگشتند و کسی نبود بازی کند که به من پیشنهاد کردند. یعنی اگر کسی بود بازی کند صد در صد من حالا اینجا نبودم. من به رسولاف گفتم میترسم٬ این نقش سنگینیست. نقش را هم اول قرار بود کسی دیگر بازی کند که هنرپیشهای قوی بود و نشد. قرعه به هر حال به نام من افتاد. چون آقای رسولاف کارگردان شناختهشده و مطرحیست بالطبع فرصت خوبی بود که خودم را محک بزنم. از سوی دیگر من کار بازیگری را بلد بودم ولی هیچ وقت فرصتی نداشتم کارم را ارایه دهم٬ میخواستم ثابت کنم بازیگرم و قلبا وارد ماجرا شدم.
کسانی که نقش نویسندهها را بازی کردهاند شاید کارشان راحتتر بوده است٬ ولی برای شما همذاتپنداری کردن و نزدیک شدن به نقش خسرو که مامور سرکوب و سانسور است راحت بود؟ بعد از فیلم چطور از هم خداحافظی کردید؟ آیا رهایتان کرد؟ اگر رها نکرده بگویید من زودتر بروم!
نظریان: (میخندد) نه خوشبختانه رهایم کرده است. من خسرو را در آیینه دیدم٬ آدمی که از بچگی امکانی برایش فراهم نبوده زندگی خوبی داشته باشد. خب دچار عقده است. این شخصیت را من دوست داشتم. این شخصیت جای بازی داشت. اما اگر این کار خوب در آمد برای این بود که به رغم اینکه فرصت تمرین نداشتم اما چون کارگردان کارش را خوب بلد بود خودم را در اختیار او گذاشتم و به این فکر کردم که خسرو آدمی نیست که کار زیادی در اجتماع داشته باشد، پس همین کار را به او دادهاند و او خیلی اتوماتیک انجام میدهد. روزگار به او برعکس قربانیهایش فرصت تفکر نداده است. شاید بازی در این نقش ادای دینی بود به گذشته من٬ من جنوب شهر تهران به دنیا آمدهام و از این آدمها زیاد دیدهام که هیچ وقت فرصتی برای رشد نداشتند و من خردهای نمیگرفتم. خیلیهاشان معتاد شدند٬ خیلیهاشان روانه زندان شدند.
شرایط خاص فیلم برایتان توضیح داده شده بود؟
بله تا حدودی برایم توضیح داده شده بود. البته به این شدتی که الان شرایط را میدانم٬ نه. آقای رسولاف گفت فیلمیست که از خط قرمزها کمی رد میشود.
آقای رسولاف دقیقا چه گفتند؟
خلاصه بود. گفتند شما در این فیلم بازی میکنی٬ بخشی اینجاست بخشی خارج از کشور است. ما میرویم آنجا فیلمبرداری میکنیم و شما مجبورید مدتی خارج از کشور بمانید.
نگفتند چرا؟
گفتند چون فیلم عواملی دارد که چون تو بازیگری و دیده میشوی و شناخته میشوی و به واسطه تو ممکن است آنها هم به دردسر بیفتند بنابراین تو بهتر است خارج از ایران بمانی تا مسایل حل شود. من هم قبول کردم.
از ابتدا قرار بود آلمان بمانید؟
نه گزینهها فرانسه بود٬ سوئد بود٬ آلمان هم بود.
چقدر با موضوع فیلم٬ ماجرای قتلهای زنجیرهای٬ آشنا بودید؟
قبل از فیلم خیلی از این موضوع اطلاع نداشتم. خیلی تیتروار اطلاع داشتم. در ایران وقتی قرار بود کار شروع شود دوست داشتم درباره راننده اتوبوس که قرار بود نقشش را بازی کنم بدانم٬ یک مقدار در اینترنت جستجو کردم و یک مقدار محدود چیزهایی پیدا کردم. شخصیت به نظرم خیلی جالب آمد. وقتی آمدم اینجا یکی دو کتاب مطالعه کردم از فرج سرکوهی و منصور کوشان که درباره ماجرای اتوبوس نویسندگان بود.
شما درباره دسترسی نداشتن به منابع گفتید٬ برخی از کسانی که فیلم را دیدند میگفتند که این فیلم کمکی به اطلاعرسانی نمیکند٬ البته نظر مخالف هم وجود دارد. به نظر خود شما با توجه به هزینهای که فیلم برای عوامل خودش ایجاد کرد٬ توانسته روشنگری کند؟
این سوال را البته آقای رسولاف بهتر است جواب دهد. اما به نظر من صرفنظر از اینکه فیلم پشتوانهای واقعی دارد٬ ارزشهای سینمایی دارد. چون در میان تماشاگرها دیدهام فیلم برای کسانی هم که ماجرا را نمیدانستند، جذاب بوده است. ماجرای فیلم کاملا انسانی است. برای همین حتی اگر کسی درباره ماجرای تاریخی هم اطلاعی نداشته باشد میتواند با فیلم ارتباط برقرار کند.
یعنی در طول کار این احساس را داشتید که آقای رسولاف هدفش سینماست؟ و کمتر در پی نمایش سانسور سیاسی است که محور فیلم است٬ و خود رسولاف را هم در برمیگیرد٬ شما را در برمیگیرد و سرنوشت نمایش فیلم را هم در بر میگیرد؟
چیزی که در پروژه فیلم مهم بود این بود که رسولاف با وسواس بسیار زیادی به سینما فکر میکرد و حتی از کوچکترین جزییات نمیگذشت. ما برداشتهای بسیار طولانی داشتیم که همه چیز از لحاظ سینمایی مثلا نور و … درست باشد و این نشان میداد رسولاف سینما را میخواست. موضوع فیلم موضوعی بود که رسولاف به عنوان یک هنرمند خواسته دربارهاش حرف بزند. احساس نیاز کرد این حرف را بزند. مدت زیادی هم بود که با این پروژه زندگی میکرد و به آن فکر میکرد و به عنوان هنرمند این فیلم ماحصل زندگی درونی این هنرمند است.
چند درصد فیلم در داخل فیلمبرداری شده است٬ چند درصد خارج؟
نماهای بیرونی٬ داخل ایران٬ و داخلیها بیشتر خارج از ایران فیلمبرداری شده است.
اما در نماهای داخلی هم چشماندازی که از پنجره مشخص است فضای تهران است.
خب این هوشمندی کارگردان است. جزییات بیشتر را اما نمیتوانم بگویم چون آقای رسولاف خودش هم در یک مصاحبهای گفت نمیگویم چون شاید قصد داشته باشد باز به همان شیوه فیلم بسازد. اما میتوانم بگویم که برای طبیعی شدن فضای داخل دقت در حدی بود که برای مثال ما با از ایران برای خودمان حتی ساندویچ آورده بودیم تا فضا طبیعی باشد.
اوضاع سر فیلمبرداریهای سکانسهای داخل ایران چطور بود؟ عوامل تقریبا چه تعداد بودند و نمیترسیدید که مشکلی ایجاد شود؟
تعداد خیلی کم بود. گاهی به اندازه انگشتان یک دست و گاهی دو دست. استرس هم وجود داشت. فیلمنامه نداشتیم٬ دیالوگها سر صحنه باید حفظ میشد و گفته میشد. بخشیاش فکر میکنم به این خاطر بود که آقای رسولاف میخواست کار تر و تازه باشد بخشیاش هم این بود که بعضی دیالوگها خطرناک بود برای همین ثبت نمیشد. فیلم با ترس و لرز ساخته شد. هم استرس کار هم استرس اینکه مشکلی پیش بیاید وجود داشت.
وقتی داشتید فیلم را بازی میکردید دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد بود٬ حالا آینده خودتان را با توجه به دولت جدید و خصوصا با توجه به وعدههایی که آقای روحانی٬ رئیسجمهور جدید٬ داده است چطور میبینید؟
بعد از قبول کردن پروژه "دستنوشتهها نمیسوزند" من یک لحظه آرامش نداشتهام. ابتدا ساخت فیلم سخت بود٬ بعد هم اینجا شرایط مهاجرت و تبعید سخت است. دو ماه پیش از دوستان خواهش کردم که چون من در روستا هستم و تماسی با انسانها ندارم٬ فقط طبیعت است و خسته شدهام کمک کنید به برلین بیایم. که بالاخره به برلین آمدم. اما اینجا مسایل خودش را دارد. الآن در مرکز بیخانمانها هستم. ناراحت نیستم٬ آدمهایی را میبینم که مثل خسرو هستند... از دیدن فیلممان همیشه خوشحال میشوم چون توانستم با کمترین امکانات نقش قابلقبولی را بازی کنم. آنهم در ایران که فرصتی برای بازیگران تئاتر نیست. اما به عنوان کسی که کار هنر میکند٬ اینجا افق روشنی نمیبینم. امیدوارم شرایط خوبی در ایران ایجاد شود.
واقعا امیدوارید یا دارید صرفا اظهار امیدواری میکنید؟
واقعا امیدوارم.