شوستاکوویچ، نابغهای زیر چرخ دوران
۱۳۸۹ دی ۱۳, دوشنبهکتاب "ترس و تنهایی" یکی از آثار نادری است که یک نویسنده ایرانی به تمامی به آهنگسازی مدرنیست یعنی دمیتری شوستاکوویچ (۱۹۰۶ – ۱۹۷۵) اختصاص داده است. موضوع اصلی کتاب بررسی ۱۵ کوارتت برای سازهای زهی است که آهنگساز بزرگ "اتحاد شوروی" بین سالهای ۱۹۳۸ تا یک سال پیش از مرگ (۱۹۷۴) تصنیف کرده است. اما کتاب همچنین به تفصیل به زندگی و آثار این آهنگساز بزرگ قرن بیستم پرداخته است.
هنرمندی فرزند زمانه
کارنامه هنری شوستاکوویچ و به ویژه دوگانگی آشکار در آثار او تنها در پرتو زمانهی پرتب و تاب او قابل درک است. نویسنده در پیشگفتار کتاب یادآور شده است: «نمیشد از آثار مجلسی بدون اشاره به سایر کارهای او به ویژه دو اپرای کامل، آثار آوازی و البته سمفونیها بحث کرد. همچنین یاد از آثار او بدون توجه به زمینه تاریخی و اجتماعی ساخته شدن آنها و نیز باخبری از سوانح زندگیاش ممکن نبود.»
شوستاکوویچ ذوق و قریحهای نیرومند داشت و استعداد موسیقی در او خیلی زود شکوفا شد. او در سال ۱۹۲۵ که تنها ۱۹ سال داشت، سمفونی اول خود را به عنوان تز فارغالتحصيلی از کنسرواتوار پتروگراد تصنيف کرد. هنگامی که این سمفونی به اجرا درآمد، نام شوستاکوویچ به عنوان فرزند اعجوبه "هنر سوسياليستی" به سر زبانها افتاد.
پژواک تازهترين دستاوردهای موسيقی مدرن را میتوان در سمفونی يکم شنید، در عين حال که رگههای اصلی موسيقی شوستاکوویچ نیز به گوش میرسد. برونو والتر رهبر ارکستر نامی آلمان سمفونی اول را به سال ۱۹۲۷ در برلين به اجرا گذاشت و نگاه جهانیان را به آهنگسازی جوان در "اتحاد شوروی" کشاند.
شوستاکوویچ آهنگسازی پرکار بود و آثار بیشماری خلق کرد. به خاطر فعالیتهای گستردهی خود "جایزه قهرمان کار سوسیالیستی" را به دست آورد. او خود گفته است: «یک آهنگساز جدی باید بتواند در تمام زمینههای موسیقایی فعالیت کند.» او در هر فرم و قالبی موسیقی ساخته است. از سرود و ترانه، موسیقی متن فیلم و تئاتر، باله و اپرا و کنسرتوهای متعدد برای سازهای گوناگون تا اپرت و سوئیت باله و....
بدترین و بهترین موسیقی!
در میان هنرمندان بزرگ قرن بیستم دمیتری شوستاکوویچ یکی از بحثانگیزترین چهرههاست. منتقدی گفته است که بدترین و بهترین نمونههای موسیقی قرن بیستم را شوستاکوویچ تصنیف کرده است. در میان آثار او هم کارهای سطحی و سفارشی دیده میشود برای مصرف روز، مانند برخی سویتها و سرودها، و هم عمیقترین آثار شخصی، مانند برخی از کوارتتها و سوناتها و کنسرتوها. او هم کارهایی نوجویانه و انقلابی دارد مانند سمفونیهای یکم و چهارم و سیزدهم یا باله "پیچ"، و هم کارهایی کهنه و تکراری مانند برخی از موسیقی فیلمها و ترانههای تبلیغاتی.
در میان کارشناسان موسیقی در ارزیابی کارهای شوستاکوویچ اختلاف نظرهای جدی وجود دارد. نه تنها کارهای او بسیار متنوع هستند، بلکه در تفسیر آنها نیز میتوان به راههای کاملا متفاوت و حتی متضاد رفت.
در برزخ زمانهی شیاد
در میان پژوهشگرانی که به کار و زندگی شوستاکوویچ پرداختهاند، این نظر رواج دارد که این آهنگساز در جوانی با آرمان آزادی و برابری که "انقلاب سوسیالیستی اکتبر" نوید داده بود، همدلی داشت. او نیز مانند بیشتر هنرمندان روسیه، ذوق و استعداد هنری خود را در خدمت "اولین دولت کارگری جهان" قرار داد. اما هنگامی که این نظام به سوی دولتی بوروکراتیک و سپس رژیمی خودکامه تحول یافت، او نیز مانند بسیاری از روشنفکران و هنرمندان، در درون، به آن پشت کرد، هرچند که در ظاهر به حمایت از آن ادامهمیداد.
بسياری عقيده دارند که شوستاکوویچ از نيمه دهه ۱۹۳۰ تهماندهی اميد خود به بهبود شرايط سياسی تحت نظام سوسياليستی را برای هميشه از دست داد. به ویژه سال ۱۹۳۶ نقطه عطفی در زندگی و آفرينش هنری اين آهنگساز بود. ماشين سرکوب و کشتار استالين با قدرت و خشونت به راه افتاده و برخی از دوستان نزديک شوستاکوويچ را له کرده بود. او احساس میکرد که خطر هر دم به او نزديکتر میشود، زندگی او و خانوادهاش را تهديد میکند.
سیمای دوگانهی هنرمند
در نظامی توتالیتر یا تمامیتخواه، هر شهروندی حد اقل دو چهره دارد، چهرهای ظاهری و رسمی که برای همگان، و از جمله برای مأموران نظام مراقبت، نمایان است، و چهرهای مخفی که باید از دید مأموران و جاسوسان پنهان بماند. شوستاکوویچ، به گفتهی بستگان و دوستان نزديکاش، بهای اين منش دوگانه را با رفتار عصبی، سردردهای جانکاه، اندوه و افسردگی پرداخته است.
در کتاب آمده است: «با دقت به آثار این آهنگساز متوجه میشویم که با دو سازنده روبروییم، یکی نوآور و راستگو بود، دیگری کهنه و هم سانگرا (کونفورمیست)، به این اعتبار شخصیت شوستاکوویچ تراژیک بود و قصه آفرینندگی او حدیث هنرمند سدهی بیستم است. او گرفتار طلسم عقاید و رویدادهای تاریخی باز میکوشید تا کلید آزادی را در روشهای تازه بیان هنری بیابد. هنر سدهی بیستم بارها تصویر چنین هنرمندی را به ما نشان داد.» (ص ۱۷۳)
نویسندهی کتاب "ترس و تنهایی" پیرو این نظر است که شوستاکوویچ بنا به رویه رایج در "کشور شوراها" برای رضایت خاطر "حزب و دولت کمونیستی" آثاری ابتدایی و سطحی تصنیف میکرد، تا بتواند در خلوت آثار دلخواه و شخصی خود را بیافریند. او گاه به سازش تن میداد؛ میکوشید با ساختن اثری پیش پا افتاده، کارگزاران هنری را با نوالهای موزیکال بفریبد تا بتواند به کار خلاق خود ادامه دهد.
به عقیده بیشتر کارشناسان، کارهای حقیقی شوستاکوویچ با دلی خونین و دستی لرزان تصنیف شده و در نتیجه به دلهره و اضطراب آمیختهاند.
فغان از جنگ در "سمفونی لنینگراد"
سمفونی هفتم از مهمترین آثار شوستاکوویچ است، که در آن مصایب جنگ جهانی دوم، رنج و درد شهروندان بیگناه، شیون و فغان قربانیان و سرانجام مقاومت حماسی اهالی شهر، با قدرتی کمنظیر ترسیم شده است.
ارتش آلمان نازی در سحرگاه ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ به شوروی حمله کرد و با شتابی رعبآور تا لنینگراد پیش رفت و این شهر را به محاصره گرفت. محاصره این شهر ۹۰۰ روز طول کشید. در نزدیک سه سال ۶۰۰ هزار نفر کشته و یک میلیون نفر از ساکنان لنینگراد ناپدید شدند و مردم رنج و مشقتی توصیفناپذیر تحمل کردند. مردم حاضر بودند سرما و گرسنگی و هر عذاب دیگری را تحمل کنند اما در برابر ارتش نازی تسلیم نشوند.
شوستاکوويچ که به ارتش فرا خوانده شده بود، در دفاع ضدهوايی شهر خدمت میکرد. در روزهای تيره و تاری که ارتش نازی با حملات مرگبار توپخانه بر دروازههای شهر فشار آورده بود و عفریت مرگ بر فراز شهر پرواز میکرد، خون گرم مقاومت ذره ذره در رگهای منجمد شهر پخش میشد.
سمفونی هفتم (لنینگراد) برای نخستین بار در نهم اوت ۱۹۴۲ به اجرا در آمد، و چند روز بعد در مسکو نیز اجرا شد. گفتهاند که در جریان هر دو اجرای سمفونی، هم در لنینگراد و هم در مسکو آژیر حمله هوایی طنین انداخت و از مردم خواسته شد سالن را ترک کنند. اما هیچکس از سالن بیرون نرفت و اثر بزرگ شوستاکوویچ تا پایان اجرا شد.
دستنوشته سمفونی هفتم با دشواری به آمريکا رسيد. آرتورو توسکانینی رهبر نامی ارکستر، اثر بزرگ شوستاکوویچ را با ارکستر فیلارمونیک نيويورک اجرا کرد. با اجرای پرشور و سرزندهی او، حماسه مقاومت لنينگراد و نويد شکست ارتش نازی به گوش ميليونها انسانی رسيد که در آرزوی پايان جنگ روزشماری میکردند.
مویه بر قربانیان
کوارتت شماره ۸، اپوس ۱۱۰، از بالغترين و مؤثرترين آثار شوستاکوويچ است. او اين اثر را در سال ۱۹۶۰ طی چند روز هنگام ديدار از شهر درسدن در آلمان شرقی ساخت و آن را به "قربانيان جنگ و فاشيسم" تقديم کرد. اما پيرامون اين اثر زيبا همواره بحثهای فراوان جريان داشته است.
برخی عقيده دارند که "جنگ و فاشيسم" تنها بهانهايست تا آهنگساز در اين اثر با لحنی پر سوز و گداز از سرنوشت تلخ میهن و هممیهنان تیرهروز خود بگويد، که در چنگال ظلم و بیداد اسیر بودند. و شاید شوستاکوویچ در این اثر تنها یادبودی موزیکال برای زندگی خود ساخته، که چنان که خود گفته است: "هیچ شادی بزرگی در آن وجود نداشت."
شوستاکوویچ از نيمه دوم دهه ۱۹۶۰ با ناتوانی و بيماری دست به گريبان بود. جسمی ضعیف و رنجور داشت. از اوایل دهه ۱۹۷۰ چند بار در بیمارستان بستری شد. آخرین بار در سال ۱۹۷۵ به بیمارستان رفت و همان جا آخرين اثر خود "سونات برای ويولا" (اپوس ۱۴۷) را خلق کرد، که لحنی بینهايت تلخ و اندوهبار دارد، و میتوان وحشت و هراس از مرگ را در آن حس کرد.
این شاید آخرین زاری نومیدانهی هنرمندی بزرگ بود که در سراسر زندگی با رنجهایی عصبسوز و کشمکشهای روحی سنگین روبرو بود. شوستاکوویچ در ۹ اوت ۱۹۷۵ در بیمارستان کرملین درگذشت.
دربارهی نام آهنگساز
آقای بابک احمدی، منتقد و نویسنده سرشناس، نام آهنگساز را شاید برای نخستین بار در زبان فارسی، در این کتاب به صورت شاستاکوویچ آورده است، که منطقی نیز پشت سر دارد. در روسی حرف o در اولین هجای کلمه، به شکل آی کوتاه تلفظ میشود، اما نه به صورت آوای کشیدهی صدای او، که اغلب نادرست است، اما نه همیشه. شاید دقیقترین ضبط، شستاکوویچ باشد بیهیچ صدایی میان شین و سین. اما از آنجا که دهها سال است نام این آهنگساز همه جا در زبان فارسی به صورت شوستاکوویچ ثبت شده است، ما هم همان نگارش را حفظ کردیم.
علی امینی
تحریریه: فرید وحیدی
*
شناسنامه کتاب:
ترس و تنهایی
کوارتتهای دمیتری شاستاکوویچ
نویسنده: بابک احمدی
تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۸
۴۰۸ صفحه، ۹۰۰۰ تومان