شهر لگنیکا، الگوی آگاهی و آموزش زیستمحیطی
۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبهشهر لگنیکاLegnica))، واقع در لهستان، صدهزار سکنه دارد. این شهر در نزدیکی مرز لهستان و آلمان واقع شده و آلمانیها به آن لیگنیتس (Liegnitz) میگویند. دهها سال بود که لگنیکا در ردهی یکی از آلودهترین شهرهای لهستان قرار داشت. پس از آنکه در حومهی این شهر کارخانهی ذوب آهن احداث و راهاندازی شد، آلودگی به اوج خود رسید و شرایط زیست، بحرانی شد.
در نخستین سالهای دههی ۹۰ مطرح شدن پروژههای نوظهور که شمارشان نیز اندک نبود، آگاهی زیستمحیطی مردم لگنیکا را بالا برد. نتیجهی این روند را امروز میتوان دید. این شهر اینک به نمونهی زیستمحیطی تبدیل شده و در این عرصه جوایزی نیز دریافت کرده که از جملهی این جوایز میتوان «جایزهی زیستمحیطی اروپا» را نام برد.
امروزه لگنیکا به الگوی شعور و آموزش زیستمحیطی بدل شده است. چرا که در این شهر آموزشهای زیستمحیطی را از همان دوران مدرسه و کودکی آغاز میکنند، با این دید که وجدان زیستمحیطی را باید از همان کودکی بیدار کرد و پرورش داد تا کودکان و نوجوانان آگاه امروز، شهروندان آگاه فردا را بسازند.
چون که با کودک سر و کارت فتاد
سهشنبه، ۲۲ ژوئیه درکتابخانهی محیط زیست لگنیکا: دانشآموزان کلاس چهارم یکی از مدارس را برای فراگیری چگونگی تفکیک زباله به این کتابخانه آوردهاند. در وسط اتاق خانم معلمی با لباسی که کیسههای پلاستیکی، قوطی و روزنامه به آن آویزان شده، ایستاده است. بچهها مشتاقانه به او مینگرند. خانم معلم در واقع یکی از هنرپیشههای تئاتر شهر است. در ابتدای درس او با حرکاتی نمایشگونه، کتابخانه را معرفی میکند و هدف از درس را برای دانشآموزان تشریح می،کند.
معلم که با آواز خواندن آموزشش را به یک بازی تبدیل کرده است، زبالههای آویزان شده به لباس خود را نشان میدهد و میپرسد، این چیست؟ و بچهها پاسخ میدهند.
اگر آموزشهای زیستمحیطی به صورت بازی درآید، بیشترین تأثیر را بر روان کودک خواهد گذاشت. اما چرا؟ دکتر محمد اربابی، متخصص اعصاب و روان در تهران، در این مورد میگوید: «شعری داریم مبنی بر اینکه:
چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد
یعنی اینکه با زبان کودکان باید با آنها صحبت بکنیم و یکی از قابل فهمترین زبانها برای کودکان زبان بازی است. در واقع بازی برای کودکان جنبهی تمرین زندگی آینده را دارد و کودکان، بسیاری از نقشهایی که ممکن است، در آینده آنها را ایفا کنند، از طریق بازی تمرین میکنند و بازیها امروزه در روانپزشکی و روانشناسی نقش بسیار مهمی در آموزش کودکان و حتی در درمان آنها دارند. میتوان از طریق بازی به بهبود بسیاری از مشکلات روانپزشکی و روانشناختی کودکان کمک کرد.»
سیلویا روستسکو که تدریس محیط زیست کتابخانهی نامبرده در شهر لگنیکا را بر عهده دارد، با این گفته موافق است. به عقیدهی او، درس را نه به شیوهی اجبار بلکه به شیوهی بازی باید به کودک آموخت. پس از نمایش کوتاهی که او اجرا کرده، بچهها شروع به جدا کردن زبالهها میکنند. سیلویا از شیوهی آموزشی کتابخانه سخن میگوید: «ما تنها آنچه را که دانشآموزان در درسهای مدرسه یاد گرفتهاند، تکمیل میکنیم. معلمها و دانشآموزان پیش ما میآیند و ما هم با توجه به برنامهی درسیمان یک موضوع را انتخاب میکنیم. باید بگویم که دانشآموزان توجه و تمایل زیادی به درسهای ما نشان میدهند.»
ساعت درس رو به پایان است. اما بچههای کلاس چهارم از این درس چه یاد گرفتهاند؟ یک دانشآموز دختر میگوید: «سعی میکنم، آشغالها را جدا کنم. تا حالا نمیدانستم چطور باید اینکار را کرد. دیگر اینکه من فقط آن دفترهایی را میخرم که آرم تجدیدپذیر رویشان دارند.»
دیگری میگوید: «من همیشه آشغالها را جدا میکنم، مثلا قوطی ها را کنار قوطی ها میگذارم و این جور چیزها.»
و بالاخره سومی میگوید: «ما فقط از کیسههایی استفاده میکنیم که برای محیط زیست ضرر ندارند، ما اصلا کیسهی پلاستیکی نمیخریم.»
آموزشهای کافی و ناکافی در مدرسه
کلاس بعدی محیط زیست برای همین دانشآموزان چهار هفتهی دیگر برپا خواهد شد. آموزش بعدی مربوط به «آب» است. سیلویا روستسکو به برنامهی هفتگی کتابخانه نگاه میکند و ادامه میدهد: «کمی قبل از پایان سال تحصیلی، ما یک امتحان برگزار میکنیم. از بچهها میپرسیم، تاکنون چه چیزهای در مورد حفاظت از محیط زیست یاد گرفتهاند. وقتی از پس امتحان برآمدند، آنها را انسانهای آگاه به محیط زیست مینامیم و هر کودکی از ما یک دیپلم محیط زیست و برای تشویق هم یک کتاب میگیرد، بعد از آن سوگند یاد میکند که از این پس در جهت حفظ محیط زیست رفتار کند.»
کتابخانهی محیط زیست لگنیکا بیش از ۱۰ سال است که به دانشآموزان دورهی ابتدایی و کودکان مهدکودک آموزش محیط زیست میدهد.
این در حالیست که در بسیاری از کشورها هنوز این روشها برای آموزشهای زیستمحیطی ناشناختهاند و شاید هم توجه کافی به آنها وجود ندارد.
ماهان، دختر ۱۳ سالهای که در یکی از مدارس آلمان درس میخواند، در مورد آموزشهای زیستمحیطی مدرسهاش میگوید: «یک بار در درس انگلیسیمون، در کتابمون نوشته بود که مثلا برید، سطل آشغالتون را خالی و آشغالها را جدا کنید. مثلا در یک کیسهی پلاستیک برید، همهی پلاستیکها و شیشهها را از آشغالهای دیگه جدا کنید. آشغالهای خانگی، مثلا گیاهیها را بندازید بیرون که خودش جذب میشود. یک بار هم در درس شیمیمان گفتند که اسپری مو را اگر آدم استفاده کند، هوایمان خراب میشود و به محیط زیست ضرر میرساند و در شیمی هم گفتند که ما نزدیک به خورشید میشیم چون که همهی ماشینها هوا را کثیف میکنند، زمین آنقدر گرم میشود که مثلا یک میلیارد سال دیگر دنیای ما میسوزد.»
گلبرگ که در ایران زندگی میکند و به تازگی پا به دانشگاه گذاشته از خاطرات مدرسهاش یاد میکند. او آموزشهای زیستمحیطی مدرسه را ناکافی میداند: «معمولا کارهایی میشود، ولی در سطح خیلی محدود، فقط در حد اطلاعرسانی است. از اردو و تئاتر و امثال آن خبری نیست. فقط در حد یک اطلاعرسانی و مثلا یک کلاس که آن هم به طور مثال نهایتا برای یک یا دو جلسه است و یک سری بروشور در مورد این که مثلا باید با زبالهها چه کار کرد و گرم شدن هوای زمین و این جور چیزها.»
دکتر محمد اربابی دوران کودکی را بهترین دوران برای فراگیری میداند: «الان دلایل بایولوژیکی برای این امر وجود دارد. مشاهده شده که چیزهایی که ما در کودکی یاد میگیریم، بسیار ماندگارتر از آموزشهای بزرگسالی است. شواهد نشان میدهد که در دوران کودکی ارتباطات نورونی مغز ما در حال شکلگیری است و این ارتباطات نورونی از محیط متأثر میشود. هر آن چه که ما در محیط کودکی با آن مواجه میشویم، در مغز ما از طریق ارتباطات نورونی پایدار میماند. یکی از دلایلی که ذکر میشود برای اینکه چرا آموختههای دوران کودکی پایدار میمانند، همین تأثیر شکلگیری ارتباطات نورونی و سلولهای مغزی با یکدیگر از آموختهها و شرایط محیطی ما است. به همین خاطر وقتی ما با چیزی در کودکی، چه خوشایند و چه ناخوشایند، مواجه میشویم و آن را میآموزیم به طور ماندگار در سیناپسهای مغزیمان باقی میماند و اثر خود را تا سالهای پایانی عمر و بزرگسالی به خوبی نشان میدهد.»
اربابی در ادامه علت موفقیت شیوهی تدریس خانم روستسکو را استفادهی هر چه بیشتر از مودالیتههای حسی (راههای حسی) مینامد و میگوید: «ما خیلی اوقات در صحبتها یا کلاسهایمان فقط از گفتار استفاده میکنیم، از صدا استفاده میکنیم، ولی این خانم بازیگر علاوه بر صدا از حرکات خودش و همچنین قوای بینایی استفاده میکند تا بتواند، تمام قوای حسی کودک را درگیر بکند و اثر بیشتری بر روی آنها بگذارد و مواردی را که لازم است، به آنها منتقل بکند. گفته میشود که در آموزش، چه در کودکان و چه در بزرگسالان، اگر بتوانیم هر چه بیشتر مودالیتههای حسی مثل شنوایی، بینایی، لامسه، چشایی و بویایی مخاطبمان را درگیر بکنیم، امکان اثرگذاری و به خاطر ماندن آن آموزش برای فرد بیشتر خواهد بود.»
کتابخانهی محیط زیست لگنیکا ۱۰ هزار جلد کتاب و تعداد زیادی مجلهی علمی دارد. این کتابخانه که گردهماییهای زیستمحیطی زیادی در آن بر پا میشود، در لهستان بینظیر است. مدیر کتابخانه، آنا گاتکوفسکا، به قفسههای مملو از کتابخانه نگاهی پرغرور انداخته و همکاری و تأمین مالی دولت را عاملی میداند که ایدهی لرزان دیروز را به واقعیت موفق امروز تبدیل کرده است.