سِر سلمان رشدی، شصت ساله شد
۱۳۸۶ خرداد ۲۹, سهشنبهسلمان رشدی، نویسندهی هندیتبار انگلیسی، امروز (۱۹ ژوئن) ۶۰ ساله میشود و لابد به این مناسبت هدایای گرانبهای معنوی و مادی بسیاری دریافت میکند. ولی مهمترین این هدایا، تحفهای است که ملکهی انگلیس، الیزابت دوم برای او در نظر گرفتهاست: لقب "سِر". این هدیهی معنوی هماناندازه که ارزشمند است، جنجال برانگیز نیز هست، زیرا همراه با این ارجگذاری، به گفتهی سخنگویان دولتهای ایران و پاکستان، دوباره "احساسات مسلمانان جهان جریحه دار میشود."
"آیههای شیطانی" و فتوای قتل
داستان به اواخر دههی هشتاد قرن گذشته برمیگردد: درست پنج ماه پس از انتشار کتاب رشدی در سال ۱۹۸۸ به نام "آیههای شیطانی"، آیتالله خمینی، مرجع تقلید بخش بزرگی از شیعیان جهان، در روز ۱۴ فوریه، فتوای قتل او را صادر میکند. چون در پارهای از بخشهای رمان "آیههای شیطانی"، این نویسنده به زندگی پیامبر مسلمانان، محمد، در زمان پاگیری دین اسلام در شبه جزیرهی عربستان میپردازد. در این قسمتها رشدی توضیح میدهد که چگونه آیاتی از قرآن حذف شدهاند، چون برخی بر این باور بودند که گویا این آیهها از سوی شیطان فرستاده شدهاند. دستمایهی اصلی رمان ولی ربطی به سرگذشتها و ماجراهای مذهبی ندارد و بهطور عمده به زندگی مهاجران مسلمان هندی در انگلستان میپردازد. پس از انتشار این فتوا سلمان رشدی مجبور میشود، در خفا زندگی کند. این زندگی مخفیانه نه سال به طول میانجامد.
اعتراض جهانی
پیداست که نه تنها دولت و سران سیاسی دنیای غرب، بلکه جامعهی روشنفکری جهان نیز در برابر این فتوا واکنش نشان میدهند و صدای اعتراض خود را به شکل پیامهای همبستگی، اعلامیههای ابراز انزجار و نامههای سرگشاده به گوش جهانیان میرسانند و خواهان پسگرفتن این حکم "غیرانسانی و آزادیکش" میشوند. در این میان تنها کشوری که گوشش به این اعتراضها بدهکار نبود، ایران بود. سران سیاسی ـ مذهبی حکومت جمهوری اسلامی با صدور فرمان برپایی تظاهرات که از سوی "گروههای معترض در جهان اسلام"، هم در ایران و هم در کشورهای دیگر صورت میگرفت، بر اجرای حکم فتوای آیتالله خمینی پافشاری میکردند. در این حال "بنیاد ۱۵ خرداد" و سپاه پاسداران، جایزهی ترور سلمان رشدی را که ابتدا سه میلیون دلار تعیین شده بود، به تدریج بالا میبرند. در سال ۱۹۹۱ مترجم "آیات شیطانی" به زبان ژاپنی، هیتوشی ایگاریشی، در توکیو با ضربات چاقو به قتل میرسد و به مترجم ایتالیایی کتاب در میلان هم حمله میشود. در سال ۱۹۹۳، به گزارش روزنامهها، "فردی نا شناس" به ناشر نروژی کتاب مسلحانهی حمله میکند.
زندگی مخفی
با اینکه رشدی بارها "جهان اسلام" را مخاطب قرار داده است و بهخاطر "ناراحتیهایی که انتشار کتاب آیههای شیطانی در طرفداران معتقد اسلام برانگیختهاست،" اظهار تأسف کرده است، ولی تا زمانی که رئیس جمهور وقت، محمد خاتمی در سال ۱۹۹۸ در برابر سازمان ملل اعلام کرد که "پروندهی سلمان رشدی بهکلی بسته شده است"، این نویسنده همچنان در خفا زندگی میکرد.
اعلامیهای که دیروز، دوشنبه ۱۸ ژوئن از سوی "بنیاد شهید" منتشر شد، حکایت از آن دارد که این پرونده، هنوز بهکلی بسته نشده است. این بنیاد، جایزهی تعیین شده را اکنون تا ۱۵۰ هزار دلار افزایش داده است. بنا بر گزارش خبرگزاری فارس به نقل از دبیر اول این بنیاد، رجافر، سلمان رشدی اگر حتی از کردهی خود ابراز پشیمانی کند و به مؤمنترین فرد جهان هم بدل شود، بازهم وظیفهی تک تک مسلمانان است که این بریتانیایی را "پیش آفریدگارش بفرستند". او میافزاید، این جایزهی کلان حتی "به غیر مسلمانانی که مخفیگاه رشدی را کشف کنند و توانایی اجرای فتوا را داشته باشند، میتواند پرداخت شود."
"بچههای نیمه شب" و "شرم"
هرچند سلمان رشدی کتابهای دیگری نیز نوشته است. ولی همواره "آیههای شیطانی" و فتوای آیتالله خمینی، آثار دیگر او را، آثاری از قبیل "بچههای نیمه شب" و "شرم" را، زیر سایه بردهاند. اولین رمان او "بچههای نیمه شب" عنوان دارد که به ترجمهی خوب مهدی سحابی، سالها پیش از انتشار "آیههای شیطانی" در ایران منتشر شد. در این کتاب ۴۶۰ صفحهای، رشدی، داستان جوانی به نام سلیم را بازگو میکند که درست در روز "استقلال هند"، یعنی در ۱۵ آگوست سال ۱۹۴۷ به دنیا آمده است. سلیم، داستان نیاکان خود را که در تاریخ معاصر هند قرن بیست نقشی تعیین کننده بر عهده داشتهاند، از نگاه یک ناظر تعریف میکند.
آنچه این رمان جالب را برجسته میکند، شیوهی نگارش آن است که بر پایهی درآمیزی افسانه با واقعیت سامان گرفته. هندوستان سلیم، سرزمین رازها و اسطورههاست. تصاویر جادویی در این کتاب ربطی به خرافات ندارند و از آن فراتر میروند. رخدادهای واقعی تاریخی در متن و چارچوب نیروهای جادویی و خارقالعاده میگنجند و عمل میکنند. مرکز تمام این انفاقات در خانه ای است که قهرمان داستان، سلیم در آن زندگی میکند.
رشدی در مطلبی با عنوان " رویای من" که برای هفتهنامهی "دی تسایت" آلمان نگاشته، از این خانه صحبت میکند: «خانهی پدری من جایی جادویی بود. این خانهای است که کمابیش من در "بچههای نیمهشب" بهتصویر درآوردهام، با این تفاوت که قهرمان کتاب من، بچگی ماجراجویانهای داشتهاست. در حالیکه کودکی من آرام و سرشار از شادی و خوشیبختی بودهاست. وقتی پدرم این خانه را فروخت، من خیلی عصبانی شدم. آن وقتها من پانزده ساله بودم و در انگلیس به مدرسهی شبانهروزی میرفتم. فکر میکنم، اگر پدرم خانه را نمیفروخت، زندگی من کاملا شکل دیگری به خود میگرفت. لابد من بعد از تحصیلاتم به هندوستان بر میگشتم و در آنجا زندگی میکردم. کسی چه میداند، آنوقت کتابهایم به چه شکلی در میآمدند. مسلماً این زندگی مسخره را که باید دائم از اینجا به آنجا بروم، نداشتم. آن وقتها، یعنی در پایان سالهای شصت، نویسنده شدن در هندوستان عملا غیرممکن بود. اصلا زیرساخت ادبیای در آنجا وجود نداشت. به این خاطر تصمیم گرفتم، پس از آن که پدرم خانه را فروخت، در انگلیس بمانم و نویسنده شوم.»
زندگی مخفی دوباره؟
حالا رشدی در آستانهی شصت سالگی خود، به عنوان نویسندهای انگلیسی به دریافت نشان افتخار "سر" نائل آمده است. او در نظر برخی همچنان "شخصیتی مرتد و منفور است. مثلا از نگاه سخنگوی وزارت امورخارجهی ایران، سید محمد علی حسینی. او میگوید: «اقدام برای تجلیل از شخصیتی مرتد و منفور، قطعا دولتمردان انگلیسی را در مقابل جوامع اسلامی قرار میدهد. چرا که بار دیگر احساسات آنها جریحهدار شده است.»
آیا این به معنای دورهی دوم زندگی مخفی برای رشدی نیست؟