سخنرانی محمد خاتمی در برلين پيرامون سکولاريسم
۱۳۸۴ آبان ۲۷, جمعهدر آغاز اين گردهمايی، پروفسور گريم (Grimm) رييس کالج علمی برلين به مدعوين خوشامد گفت و خاطر نشان ساخت که محمد خاتمی به عنوان يک رهبر سياسی برجسته، دو دوره رياست جمهوری در ايران را عهده دار بوده است، اما امروز در اين گردهمايی علمی و دانشگاهی، به عنوان انديشمندی اسلامی سخن خواهد گفت. رييس کالج علمی برلين يادآور شد که همه ساله دهها متفکر و پژوهشگر از کشورهای مختلف جهان جهت تحقيق و مطالعه، ميهمان کالج علمی برلين هستند و چنين تکثری از نمايندگان فکری حوزههای فرهنگی مختلف، خود فرصتی برای گفتگوی ميان فرهنگها را فراهم میسازد. وی از انديشمندان و پژوهشگران ايرانی که در سالهای گذشته ميهمان کالج علمی برلين بودهاند و پيرامون مسايل گوناگون اسلام و مدرنيته به بررسی پرداختهاند ياد کرد و از کسانی چون جواد طباطبايی، مجتهد شبستری و عبدالکريم سروش نام برد. سخنران افزود که جانشين آقای خاتمی اخيرا" سخنانی در مورد اسرائيل بيان داشته که بسيار نگرانیآور است و اينک کالج علمی برلين خوشحال است که امکان گفت و شنود مستقيم با آقای خاتمی را فراهم آورده است.
پس از آن، محمد خاتمی به سخنرانی پرداخت و در آغاز ضمن سپاسگزاری از دعوت کالج علمی برلين، از اينکه در سفر غيرسياسی خود چنين فرصتی را يافته است، ابراز خرسندی نمود. خاتمی در سخنرانی خود از جمله گفت که در غرب طی سه سدهی گذشته، نقش دين در تعيين هويت و خودآگاهی مردم عمده نبوده است، بلکه تعلق به دولتها و ملتها جای آن را گرفته است. برای نمونه، يک انسان اروپايی پيش و بيش از آنکه خود را مسيحی بداند، آلمانی يا فرانسوی يا انگليسی میدانسته و در واقع با مليت خود را تعيين هويت مینموده است. پيش از آن اما، اديان صورتهای تمدنی را تشکيل میدادهاند. تمدنهای دينی، مطلق، خودبسنده و دروننگر بودند. البته مسأله بر سر ارزشگذاری مثبت يا منفی در مورد آنها نيست. در عين حال حوادث اخير نشان دادهاند که توجه به دين در تشکيل هويت و خودآگاهی مردم بيشتر شده است. البته بايد در نظر داشت که مناسبات سياسی و اقتصادی و فرهنگی و هنری، حاکی از تعددی فرهنگی در جهان معاصر است.
خاتمی افزود که به نظريهی زايش و مرگ تمدنها در قرآن مجيد نيز اشاره شده است و برخی از متفکران مسلمان به آن پرداختهاند، اما اقتباس از کتاب آسمانی دقيقا" به معنی فهم متن مقدس نيست. نکتهی ديگر توجه به رابطهی ميان تمدن دينی و خود دين است. تمدن دينی عنوانی است که در آن به فهم و تفسير نسبت به معارف دينی در ضمن مناسبات سياسی و اقتصادی و اجتماعی توجه میشود. در يک بررسی تطبيقی میتوان ديد که آن تمدن تا کجا به متون دينی وابسته بوده است. اما بايد ميان جهان و تمدن اسلامی با خود اسلام فرق گذاشت. چرا که خلط اسلام با جهان اسلامی موجب اشتباهاتی میشود. مثلا" اگر کسی بخواهد دربارهی رابطهی اسلام با سکولاريسم بحث کند، نخست بايد بگويد منظور او از اسلام و سکولاريسم چيست. بحث از نسبت سکولاريسم و جهان اسلامی، بحثی تاريخی ـ اجتماعی است. ميان علوم طبيعی و انسانی تفاوت وجود دارد. در علوم طبيعی ما بطور انتزاعی با مسائلی روبرو هستيم که پيوندی مشخص با زمان و مکان ندارند، اما علوم انسانی با تجربههای مشخص تاريخی در ارتباطند. به عبارت ديگر، در مباحث علوم انسانی، پديدهها با يک سابقه و تجربهی تاريخی بوجود میآيند. سکولاريسم يکی از پديدههايی است که به نظر میآيد از نظر تاريخی برای جغرافيای خاصی اتفاق افتاده است. به اين معنا، سکولاريسم تجربهی فرهنگ و تمدن غرب است و به آن اختصاص دارد. بنابراين تعميم آن به حوزههايی که فاقد تجربيات فرهنگی مشابه هستند نادرست است. سکولاريسم در مخالفت با تئوکراسی مسيحی شکل گرفته است. در جهان اسلام، به دليل فقدان زمينههای اجتماعی لازم، نمیتوان از سکولاريسم صحبت کرد. بنابراين قطعی دانستن چنين روندی برای جهان اسلام و مطلق کردن امر تاريخی غلط است.
خاتمی خاطر نشان ساخت که بحث او بطور مشخص در نقد سکولاريسم نيست. جای ترديد نيست که سکولاريسم برای غرب دستاوردهای بزرگی داشته، اما مشکلات بزرگی نيز به همراه آورده است. بنابراين جهان اسلام مجبور نيست راهی را که غرب رفته است برود، بلکه میتواند تجربيات خوب غرب را بگيريد و تجربيات منفی آن را طرد کند. به علاوه موضوع اصلی جهان امروز، سکولاريسم و نسبت آن با جهان اسلام نيست. آنچه که اولويت دارد ضرورت گفتگو ميان اسلام با غرب است. غرب را نمیتوان به سکولاريسم فروکاست. چنين کاری ما را با مشکل روبرو میکند. بايد نخست مانع از درگيریها و منازعات جهانی شد و از جنگها جلوگيری کرد. به دنبال آن با فراغ بال میتوان مباحث نظری و فلسفی را دنبال کرد. راه نجاتی اگر هست، تنها بر اساس گفتگو يافت میشود. گفتگو تنها راه حل است و يکی از گفتگوها، گفتگوی ميان اديان بزرگ میباشد. دلايلی که در امتناع گفتگو مطرح میشود بايد مورد بررسی نقدی قرار گيرد. البته اگر گفتگوی ميان اديان از سنخ تئولوژيک ويا ايدئولوژيک باشد، از پيش محکوم به شکست است. علاوه بر زبان گفتگو، بايد محتوای گفتگو را هم مورد نظر قرار داد. من منکر بحثهای تخصصی در باب دين نيستم، اما بحثهای تخصصی دينی بيشتر مناظره و مجادله است و نه گفتگو. بگذاريم فلاسفه و متکلمين با هم بحث کنند. اما آنچه که ما بدان احتياج داريم، بحث در مورد خاموش کردن آتشی است که در سراسر جهان زندگی بشر را تهديد میکند. بحث بر سر بسط امنيت و بهبود وضع اقتصادی مردم مظلوم در سراسر جهان است.
خاتمی افزود که يکی از موضوعات مهم بين اديان میتواند بحث در باب اخلاقی جهانی باشد. اين بحث منحصر به مباحث فلسفهی اخلاق نيست، بلکه بايد دنبال احکام جديد اخلاقی گشت که مطابق آنها همگان کرامت انسانی را محترم بشمارند. بحث در باب اخلاق جهانی در حال حاضر مورد تغافل واقع میشود. فقدان سابقهی تاريخی و دينی و سياسی اينگونه مباحث در کشورهای اسلامی نيز موجب نابسامانی و اغتشاش در بحث شده است. فلسفهی اخلاق در حوزهی زبان و فرهنگ آلمانی سابقهای ديرينه دارد. کانت فيلسوف آلمانی، احترام به انسان را مورد تعمق فلسفی قرار داده است. کانت انسان را فینفسه قابل احترام میدانست و حقوق او را خدشه ناپذير میشمرد. امروز توجه به آموزههای کانت در اين زمينه، میتواند مانع از بروز بسياری از مشکلات برای بشريت باشد.
پس از آن، حضار فرصت يافتند تا برخی پرسشها در زمينهی آزادی مذهب، تروريسم و رابطه اسلام با حقوق بشر را با محمد خاتمی در ميان نهند. وی در پاسخ به پرسشها از جمله گفت که بدون ترديد بايد فهم خود را از دين تغيير دهيم. دين از جهان دينی جداست. اگر دين را فرازمانی و فرامکانی بدانيم، حق نداريم آنچه را که عدهای در زمانی و مکانی از دين فهميدهاند عين دين بدانيم. در عين وفاداری به اصل دين، میتوان تفسيری غيرمطلقگرايانه از دين داشت. بنابراين آزادی مذهب يکی از حقوق انسانهاست. اما کسانی هم هستند که اين امر را قبول ندارند. صحبت بر سر جهان دينی است، بنابراين نمیتوان جهانی را به جهانی ديگر تحميل کرد.
خاتمی افزود که ترور يکی از زشتترين پديدهها در تاريخ بشريت و وجهی از خشونت در کنار وجه ديگر آن يعنی جنگ است. اما بايد ريشهی ترور را خشک کرد و منطق خشونت را از بين برد. در جهان معاصر قدرتهايی هستند که فقط به زور متوسل میشوند و در مقابل گروههايی هم مثل طالبان هستند که فقط به ترور متوسل میگردند. منطق اين دو، برحق شمردن خود و نفی طرف مقابل است. اخلاق جهانی که من اشاره کردم، هم مقابله با ترور و هم با جنگ است.
خاتمی در مورد رابطهی اسلام و حقوق بشر گفت که پرسش اينست که آيا ما میتوانيم قرائتی از دين داشته باشيم که حرمت انسان را بپذيرد؟ اگر چنين قرائتی وجود داشته باشد، چرا دين نبايد در حوزهی اجتماعی دخالت کند؟ خطرناک اينست که تعصب را به دين تحميل کنيم. در مورد حقوق بشر نمیتوان گفت که فقط يک تعريف از آن وجود دارد و آن تعريف حقيقت مطلق است. اگر دينی توانست آزادی را قبول کند، هم به امر دمکراسی کمک میکند و هم خود دين را تلطيف مینمايد. اگر دين بخواهد بماند، بايد حداقل به مقوّمات حقوق بشر تن دهد.
بهرام محيی، گزارشگر صدای آلمان در برلين