روزنامهنگاران ایران: بیکار، بیآینده و در بند
۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبهاحمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، کیوان صمیمی، محمد قوچانی، ژیلا بنییعقوب، بهمن احمدی امویی، مهسا امرآبادی، مسعود باستانی، مازیار بهاری، میرحمید حسنزاده و رضا نوربخش تنها چند نام از بین ۳۵ روزنامهنگاری هستند که به گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز هماکنون در زندان به سر میبرند. این آمار البته تنها کسانی را در بر میگیرد که بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر در ایران بازداشت شدهاند.
گذشته از وضعیت نابسامان حقوقی و قضایی این افراد، از جمله بیخبری از اتهاماتشان، عدم دسترسی به وکیل، طولانی شدن مدت بازداشت موقت که بر اساس قانون حداکثر تا ۲۴ ساعت است و نداشتن حق ملاقات برای برخی از آنان، وضعیت تامین معاش خانوادههای این زندانیان، نکتهای است که کمتر بدان توجه شده است.
بسیاری از روزنامهنگارانی که هماکنون در زندان به سر میبرند تنها نانآور خانواده خود بودهاند. از جمله دکتر احمد زیدآبادی. زیدآبادی به گفتهی همسرش روزنامهنگار حقالتحریری بوده و در استخدام هیچ رسانهای نبوده است. این بدان معناست که زمانی که او مطلبی ننویسد، پولی هم دریافت نمیکند و معنای دقیقتر این سخن آن است که احمد زیدآبادی ۵۷ روز است که هیچ حقوقی دریافت نکرده.
مهدیه محمدی همسر زیدآبادی میگوید در این مدت تنها با لطف مردم و دوستان همسرش زندگی خود و سه فرزندش را تامین کرده است: «راستش هروقت که آقای زیدآبادی زندان میروند، عملاً محبت مردم شامل حال ما میشود. یعنی هر کسی که علاقمند بوده و وظیفهی خودش میداند که کمکی بکند، از این طریق ما امرارمعاش میکنیم. انجمن صنفی روزنامهنگاران هم دفعات پیش که آقای زیدآبادی زندان بودند، یک کمک محدود کردند البته با توجه به مشکلات خودشان ما از آنها ممنونیم. این دفعه هم که خب اساساً دفترشان را بستهاند اما یکبار بالاخره توانستند آن هم خیلی محدود به ما کمک کنند. ولی آنها هم دست و پایشان بسته است».
دفتر انجمن صنفی روزنامهنگاران، چهارشنبه ۱۴ مرداد ساعت ۹ شب به حکم سعید مرتضوی دادستان تهران پلمپ شد. و بدین ترتیب آخرین امید روزنامهنگاران در بند و بیکار برای دریافت یک کمک حداقلی نیز به یاس بدل شد. با این حال به گفتهی بدرالسادات مفیدی دبیر انجمن صنفی روزنامهنگاران، این انجمن با اعلام یک شماره حساب برای دریافت کمکهای مردمی، مستمری اندکی را برای خانوادههای روزنامهنگاران زندانی در نظر گرفته است. مفیدی میگوید اکثر کمکهایی که به این حساب واریز میشود توسط روزنامهنگاران شاغل در روزنامههای پردرآمد است.
شهریه مدارس، قسط مسکن یا غم زندان
همسر زیدآبادی با اشاره به نزدیک شدن فصل مدارس، نگران تامین شهریه مدرسه سه فرزندش در صورت آزاد نشدن همسرش است: «پسر بزرگم شانزده سالش است، دومی دوازده سال و کوچکترینشان هم هفت سالش است. یعنی الان اگر مدارس بچهها شروع بشود، ما از این جهت هم مشکل داریم. شهریهها هم که میدانید خیلی گران است و بچهها هم سهتا هستند. بنابراین مشکل داریم، ولی خب گفتم همیشه محبت مردم شامل حال ما بوده».
ژیلا بنییعقوب شاید نسبت به بقیه کمیخوششانستر به نظر برسد چرا که فرزندی ندارد و همسرش نیز همراه با او زندانی است. اما قریب دو ماه بازداشت این زوج روزنامهنگار و نیز مدت طولانی بیکاری قبل از بازداشت، آپارتمان کوچک مسکونی آنها را تا مرز مزایده بانک پیش برد. بدرالسادات مفیدی دبیر انجمن صنفی روزنامهنگاران میگوید که کمک این انجمن و دوستان و خانواده این زوج زندانی توانسته اقساط عقبمانده بانک را جبران کند اما بعد از این را هیچکس نمیتواند پیشبینی کند.
و این قصه حتی پس از آزادی این زوج نیز ادامه خواهد داشت چرا که ژیلا بنییعقوب از مدتها پیش بیکار بوده و همسرش بهمن احمدی امویی نیز به صورت حقالتحریر کار میکرده است. بعد از مدتها بازداشت و با اتفاقاتی که در دوماهه اخیر افتاده آیا امیدی به کار کردن دوباره این زوج روزنامهنگار وجود دارد؟
روزنامهنگاران آزاد اما بیکار
از بین روزنامهنگارانی که هنوز بازداشت نشدهاند، تعداد زیادی به دلیل توقیف گسترده مطبوعات و سایتها پس از انتخابات بیکار شدهاند. روزنامههای ’’کلمه سبز‘‘ و ’’یاس نو‘‘ دو روزنامهای هستند که در ارتباط با وقایع انتخابات مجبور به تعطیلی شدند بدون آنکه کسی به دهها کارمند بیکارشدهی آنها فکر کند.
یکی از روزنامهنگاران ’’کلمه سبز‘‘ که درست فردای روز انتخابات تعطیل شد میگوید: «دقیقاً فردای روز انتخابات بیکار شدم. ولی این به آن معنا نیست که قبلش هم کار دائمی داشتم. جای قبلی هم که کار میکردم، بعداز چهارماه و نیم، به خاطر مشکلات مالی تعطیل شد و دوباره یکی دوماه بیکار بودم و باز رفتم سر کار که بعد از دو ماه دوباره بیکار شدم».
وی در پاسخ به این سؤال که هماکنون چگونه زندگیاش را میگذراند چنین میگوید: «خیلی ناراحتکنندهاست که بگویم در سن بیست و نه سالگی درحالی که تحصیلات عالی دارم، مجبورم برای گذران زندگی از مادرم کمک بگیرم. تمام خرجهایی را که داشتم هم حذف کردم. مثلا کلاس زبان میرفتم، ترمی پنجاه هزارتومان پول کلاس زبانم بود. حتا از آن هم محروم شدم، برای این که واقعاً پول ندارم که کلاس زبان بروم. ترجیح دادم بنشینم توی خانه زبان بخوانم، هیچ چیزی نخرم، هیچ جایی نروم. یعنی یک زندگی فقط در این حد که یک پناهگاهی دارم و توی آن زندگی میکنم وخانوادهام هم دارند لطف میکنند و خرجم را میدهند. همین».
یک روزنامهنگار دیگر ’’کلمه سبز‘‘ میگوید با توجه به اینکه این روزنامه قانونا توقیف نشده، در وضعیت بلاتکلیفی به سر میبرد و بنابراین نمیتواند برای کار دیگری اقدام کند. او میگوید: «روزنامهی ’’کلمهی سبز‘‘ را نگفتند توقیف شده، ولی این که چه طور دوباره منتشر بشود و وضعیتاش چه هست، هنوز مشخص نیست. با توجه به این که ساختمان را هم پلمب کردند، در واقع دو ماه هست که ما بیکار هستیم. در ماه خرداد با آن وضعیتی که بود بهرحال یک حقوقی به ما دادند ولی تیرماه و الان که نیمهی دوم مرداد را هم طی کردیم، خب من هیچ درآمدی نداشتم».
اما آیا امیدی به بهبود وضعیت روزنامهنگاران در ایران وجود دارد؟ بیانیههای پی در پی سازمان گزارشگران بدون مرز، بیانیه اخیر شیرین عبادی و انجمن روزنامهنگاران آسیا، نامه های سرگشاده روزنامهنگاران داخل ایران به مسئولان آیا میتواند تغییری در وضعیت کنونی آنان ایجاد کند؟
یک روزنامهنگار بیکار میگوید: «روزهای خیلی سختی به ما میگذرد. روزهایی سیاه و تاریک که هیچ روزنهای در شغل خودمان نمیبینیم. خیلی از ما به این نتیجه رسیدیم که روزنامهنگاری را برای همیشه کنار بگذاریم. و البته همیشه هم بلافاصله این سوال برایمان پیش میآید که خب کجا باید کار کنیم؟ ما تمام ارتباطاتمان، تمام کاری که در این سالها یاد گرفتیم، همین کار بوده. الان اگر من بخواهم در رشتهی تحصیلی خودم کار کنم، خیلی خیلی سخت است. به خاطر این که من سالها از آن رشته و از ارتباطات آن دورافتادم. نمیدانم تا کی این روزهای تلخ و سیاه میخواهد برای ما ادامه پیدا کند».
میترا شجاعی
تحریریه: فرید وحیدی