روزنامهنگاران، آنها که رفتند
۱۳۸۹ شهریور ۲, سهشنبهنمیشود روزنامهنگار باشی و نشنیده باشی که «روزنامهنگار خارج از کشور میسوزد». البته زمانی این جمله دلالت بر خروج ناگهانی یکی از همکاران از ایران داشت و زمانی هم وقتی گفته میشد که مطلبی نه چندان دندانگیر از خبرنگاری جلایوطنکرده در جایی چاپ میشد. اما انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۸ و حوادث متعاقب آن چنان مهاجرت و گاه فرار روزنامهنگاران ایرانی را سرعت بخشید که دیگر حتی جمله «روزنامهنگار خارج از کشور میسوزد» بیخریدار ماند.
با این همه مسئله سر جای خودش باقیست. آیا روزنامهنگار ایرانی به محض گذاشتن پایش به طرف دیگر مرز، حالا میخواهد اروپا و آمریکا باشد یا یکی از کشورهای همسایه، تاریخ مصرفاش تمام میشود؟ آیا روزنامهنگار چنان شغلاش به کوچهها و خیابانها و مردم سرزمیناش دوخته شده، که خارج از کشور مصداقی میشود برای «از دور دست بر آتش داشتن؟»
جواب روزبه میرابراهیمی، روزنامهنگار ساکن نیویورک، به این سوال منفیست. او به «رو در رو» میگوید: «درصد تاثیرگذاری روزنامهنگارها وقتی خارج از کشور هستند نسبت به پنج یا ده سال پیش بیشتر شده است. ولی اگر همین سوال را ده سال پیش مطرح میکردیم، به دلیل اینکه آن زمان خیلی از ارتباطات قطع میشد، و خیلی از ابزارهایی که الآن موجود است برای ارتباط با جامعه ایران (و یا اصلاَ خود روزنامهنگاری) محدودتر بود، احتمالاَ میتوانستیم با قاطعیت بگوییم که روزنامهنگار به محض اینکه از ایران خارج میشود تاریخ مصرفاش یا میزان تاثیرگذاریاش مثل قبل نیست. اما الآن باور ندارم که این طورباشد.»
میرابراهیمی یکی از متهمان پرونده شهرتیافته "وبلاگنویسان" بود که در زندان طعم شکنجه را نیز چشید. او ۱۳۸۶ ایران را ترک کرد و اکنون سردبیر یکی از نشریات اینترنتیست.
در برابر روزبه میرابراهیمی که به شغل خود بعد از خروجش ادامه داد، مجتبی عمرانی ایستاده است. مردی از روزنامه کیهان پیش از انقلاب، فراری سالهای دهه ۶۰ و کسی که خودش میگوید «جزو آن گروهیست که سوختند».
روزنامهنگاری که سوخت
مجتبی عمرانی ساکن یکی از شهرهای آلمان است. وقت تنظیم قرار برای مصاحبه، به نظر پریشان میرسد. میپرسد چقدر برای حرف زدن وقت دارد و توضیح میدهد که «قصه بیست سال درد و رنج است که باید طوری بگویی که هم چیزی را از قلم نیاندازی و هم زیاد نگویی!» حرفهای او را شاید بتوان شهادتی در نظر گرفت برای آنچه که میرابراهیمی گفت، یعنی اینکه دیگر زمان عوض شده است.
عمرانی اینطور شرح میدهد: «شرایط سالهایی که در دهه ۱۹۸۰ میلادی ما به آلمان یعنی به خارج از کشور آمدیم با امروز زمین تا آسمان فرق کرده است. در آن سالها یکی از بزرگترین مشکلات ما این بود که اصلاَ بتوانیم به اینها بقبولانیم که هویت ما، کار ما در ایران چه بوده است. چون سازمان بینالمللیای به این شکل نبود که بخواهد گواهی دهد ما در ایران روزنامهنگاری میکردیم. خود این موضوع خیلی طاقتفرسا و وقتگیر بود. از آن طرف هم برای خیلی از کارمندهای اداری وزارت کشور آلمان کسی که روزنامهنگار بوده در ایران با کسی که کار آزاد تفاوتی نداشت و این خیلی ما را اذیت میکرد. این است که تجربه شخصی من در آن سالها متاسفانه اصلاَ چیز روشن و صاف و شفافی نیست.»
عمرانی ادامه میدهد: «پنج یا شش سال فقط تلاش میکردم این را ثابت کنم که و چه بودم، شغلم در ایران چه بوده، به چه دلیل خاک ایران را ترک کردم و حالا برای چه میخواهم اینجا زندگی کنم.»
مجتبی عمرانی که سابقه نزدیک به دو دهه روزنامهنگاری در ایران پیش از انقلاب داشته است، حالا در ۱۳۸۹ خورشیدی با افسوس از امکاناتی که مثل امروز وجود نداشت تا روزنامهنگار باقی بماند، حرف میزند: «در آن سالها چون اینترنت نبود و ما هم هر کدام انفرادی میآمدیم بیرون، اینجا هر کدام مثل جزیرههای پرتی دور از هم افتادیم. اصلا نتوانستیم خیلی از همکارها را پیدا کنیم. من سالها بعد خیلی از همکارها را اتفاقی یا در یک مجلسی به مناسبتی پیدا کردم. بنابراین امکان کار گروهی که شاخصه کار روزنامهنگاریست اصلاَ وجود نداشت. چون هیچ کس که به تنهایی نمیتواند روزنامه در بیاورد. باید چند نفر دور هم باشند، سرمایهای جور کنند و امکاناتی فراهم کنند که بتوانند روزنامهنگاری کنند و چون ما پراکنده بودیم این امکان در حقیقت سلب شد.»
او به نبود رسانههای فارسیزبان خارج از کشور در آن سالهای دور اشاره میکند: « در آن سالهای دهه ۱۹۸۰ اصلاَ رسانهای، نشریهای، رادیو و تلویزیون فارسیزبان به شکل امروز نبود. تک و توک در آمریکا بودند. در اروپا تنها روزنامه کیهان چاپ لندن بود. دیگر نشریاتی هم که بودند محلی درمیآمدند و آنها را معمولاَ یک نفر در میآورد و یک نشریهی سراسری اصلاً وجود نداشت.»
سوال میکنم که آیا هیچ وقت تلاش نکرد برای نشریات آلمانیزبان بنویسد و او میگوید: «چند سال اول را که درگیر گرفتن اجازه اقامت بودم و به همین دلیل اجازه کار هم نداشتم. باید در یک مکان مشخصی زندگی میکردیم. نمیتوانستیم این طرف و آن طرف برویم. تازه یک مشکل دیگر یاد گرفتن زبان آلمانی بود که آن هم با داشتن عیال و بچه کار سادهای نبود. تازه بعد از اینکه از این خوانها هم عبور کردم و احساس کردم دیگر میتوانم آلمانی بنویسم با یک روزنامهی محلی آلمانی که نزدیک شهر ما بود صحبت کردم. گفتند اگر میخواهی میتوانی به طور آزاد بروی یک گزارش تهیه کنی و بیاوری و اگر ما پسندیدیم چاپ میکنیم. اما مبلغی که به من میدادند حتی خرج ایاب ذهاب به قول معروف نمیشد که بتوانم گزارش تهیه کنم.»
عمرانی ادامه میدهد: «این هم یکی ازشانسهاییست که امروز برای همکارانی که آمدهاند وجود دارد که اینترنت مشکل را حل کرده و دیگر دلیلی ندارد که همه بخواهند در یک محل دور هم جمع شوند. شما در هر گوشه دنیا میتوانید مطلب بگیرید، مطلب بدهید، و با همکارانتان ارتباط داشته باشید. متاسفانه در دوران ما همچین چیزی اصلاَ وجود نداشت. دوستان و همکاران زیادی مثل خودم را میشناسم که هیچ وقت نتوانستیم و این شانس اینجا نصیب ما نشد که دوباره بتوانیم آن شغلی را که در ایران داشتیم و عشق ما بود ادامه دهیم. ما نه در وطن توانستیم عشقمان را داشته باشیم و نه خارج از کشور این امکان نصیبمان شد. این موضوع به شدت باعث رنج و آزار خیلی از همکارانی است که من با آنها در تماسم. واقعا درد دارد که آدم ببیند روزنامهنگار سابق الآن رستورانداری میکند.»
اسطورهزدایی از رفتن
در میان آن جوانترها نظیر میرابراهیمی که با دسترسی به اینترنت و دیگر امکانات رو به گسترش تکنولوژیک کارش را ادامه داده و مجتبی عمرانی که میگوید بعد از ترک وطن «سوخته است»، محمد آقازاده ایستاده. او روزنامهنگاریست که بهرغم بیکاری در ایران ماندن را برگزیده و البته به ابزارهای جدید نظیر اینترنت هم چندان خوشبین نیست در زمانی که قرار باشد خود روزنامهنگار فرسنگها دور از محل، زندگی و کار کند.
او میگوید: «به طور طبیعی وقتی بلاواسطه با یک رویداد روبهرو نمیشوید، یعنی خبرنگار در صحنه نیستید، نمیتوانید از عمق ماجرایی اطلاع داشته باشید که از دور میبینید. من کلمه "سوختن" را خیلی کلمه مناسبی نمیدانم. ولی کارآمدی آن خبرنگارهایی که دور از موقعیت هستند در اطلاعرسانی به نظرم خیلی قابل اتکا و قابل تایید نیست. این مساله طبیعیست و ربطی به توانایی خبرنگار یا ضعف او ندارد.»
آقازاده از ما هم که تلفنی مصاحبهای با او داریم گله دارد که « یک طوری نباید صحبت بشود که این احساس و فضا به وجود بیاید که آنها که ماندهاند یا روزنامهنگار نبودهاند یا توانایی نداشتهاند. بعضی اوقات آدم مجبور است سکوت کند، راههای مختلف را پیدا کند اما من در داخل کشور روزنامهنگارانی را میبینم که به هر حال با هر امکاناتی سعی دارند اطلاعرسانی کنند.»
او ادامه میدهد: «من خودم توی روزنامه نیستم، یعنی روزنامهای در اختیار من نیست. اما منظورم این است که نباید برای روزنامهنگارهای داخل کشور فضای یاس ایجاد کنیم. ما آنهایی را که ناچار بودهاند بروند میفهمیم، اما نباید از خود "رفتن" یک اسطوره بسازیم یا از ماندن! هر کس به تنهایی اقتضائات خودش را در نظر میگیرد، میماند یا میرود.»
محمد آقازاده تاکید دارد: «اما حتی آن دوستانی هم که رفتهاند از چه کانالی اطلاعات خودشان را میگیرند؟ بالاخره از کانال دوستان روزنامهنگار داخل کشوراطلاعات را میگیرند. از هوا که به دست نمیآورند! بنابراین همیشه یک عده بودهاند ماندهاند هزینه هم دادهاند. جریان اطلاعرسانی هر چقدر بیرون از مرزها گسترده باشد باز هم نمیتواند جایگزین اطلاعرسانی در داخل مرزها شود.»
سوختن نیست، تحول در نگاه است
اینکه بپرسیم «روزنامهنگاران خارج از ایران میسوزند» به نظر نوشابه امیری، روزنامهنگاری که حالا دیگر چندین سالی میشود ایران را ترک کرده، چندان مناسب نیست. او در گفتوگو با «رو در رو» میگوید: «من اسمش را نمیگذارم "سوختن"، میگذارم "رفتن به مسیرهای دیگر" و میگویم بعضی از روزنامهنگاران خارج از ایران به مسیرهای دیگر میروند.»
او در میان اظهارنظرهای مختلف جایی میانه را انتخاب میکند: «اما هر دو اتفاق (هم خروج از عرصه روزنامهنگاری و هم ادامه فعالیت در آن) میتواند رخ دهد.» و توضیح میدهد: «در میان آنهایی که در عرصه روزنامهنگاری میمانند هم هستند کسانی که با تاثیری که از زندگی در خارج از ایران میگیرند از واقعیت ایران دور میشوند و به مسایلی نزدیک میشوند که به خودی خود نادرست نیست اما با شرایط واقعی مملکتی که قرار است دربارهاش بنویسیم خیلی همخوانی ندارد. مثل همین بحث روزنامهنگاری مستقل که این روزها میشود و بخشیاش تابع همین وضعیت است. شما میتوانید اینجا در اروپا یا آمریکا راجع به خیلی چیزها صحبت کنید، روزنامهنگار مستقل و چی و چی، اما وقتی به ایران نگاه میکنید میبینید حتی استقلال هم معنای خودش را آنجا دارد.»
امیری البته در نهایت تاکید میکند: «خلاصه کنم، من فکر نمیکنم سوختنی در کار باشد اما به نظر میرسد تحول در نگاه و نوع نزدیکی به موضوع ایران در کار خواهد بود.»
رقابت در بازار جهان آزاد
اما زندگی و کار برای یک عکاس مطبوعات (فتوژورنالیست) چگونه است؟ آیا یک عکاس که تنها زمینه خلق آثارش حضور در محل است به دور از مرزهای جغرافیایی کارش تمام میشود؟
حسن سربخشیان که پس از انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته ناچار به ترک ایران شد میگوید: «اگر سوختنی هم وجود داشته باشد این خود شخص است که خودش را میسوزاند. وقتی شما قبول کنید که دیگر هیچ کاری نمیتوانید بکنید، میسوزید و هیچ کار هم نمیتوانید واقعاً بکنید.»
او میگوید: «تجربه شخصی خود من این است که در یک سال گذشته که خارج از ایرانم به این نتیجه رسیدهام که هیچ راه دیگری وجود ندارد جز اینکه کارم را انجام دهم. حالا این کار من شاید مخاطب داخلی کم داشته باشد، مخاطب خارجی هم بالاخره آنقدر عکاس زیاد هست و دارند کار میکنند که آن هم بازار کار خودش را دارد و جو رقابتی شدیدی حاکم است. ولی از این جهت که در یک فضای بینالمللی بسیار گسترده آزاد داریم فعالیت میکنیم خیلی مثبت است و بازخورهایش را در آینده یک مقدار شاید دورتر ببینیم.»
سربخشیان با تاکید بر اینکه «به آینده امیدوار است»، میگوید: «این تغییر و تحولات قطعاَ بیتاثیر نخواهد بود. همه کسانی که از ایران آمدهاند دارند تجاربی را کسب میکنند که بالاخره مملکت که اینطور نمیماند، برمیگردند و آن زمان تاثیر خود را خواهند داشت.»
مریم میرزا
تحریریه: داود خدابخش