ناظران در باره حذف احمدینژاد و آینده انتخابات چه میگویند؟
۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعهعباس عبدی، تحلیلگر سیاسی
فکر نمیکنم رد صلاحیت محمود احمدینژاد در انتخابات تاثیر تعیین کنندهای داشته باشد. چون اساسا قرار نبود که احمدینژاد در انتخابات حضور داشته باشد که حالا این سوال مطرح باشد که چه اتفاقی خواهد افتاد. از ابتدا هم فرض بر این بود که او رد صلاحیت میشود.
آقای قالیباف سعی خواهد کرد با وعدههای اقتصادی آراء طرفداران احتمالی احمدینژاد را به سمت خود جلب کند. ولی او رقابتی جدی با احمدینژاد داشته و از قبل هم نوعی رقابت شخصی بین آنها وجود داشته است. البته این روند به این هم برمیگردد که آقای احمدینژاد و تیم او چه رفتاری از خود نشان دهند. این دو نفر دیگر (رئیسی و قالیباف) هستند که باید وضعیت خودشان را روشن کنند و ببینند که در برابر این حذف چه موضعی دارند. باید چند روزی بگذرد و روشن شود که نیروها چگونه در برابر این اتفاق موضعگیری میکنند. من فکر میکنم نوعی عدم شفافیت و سیالیت در روند انتخابات ایران هست و الان برای قضاوت زود است.
رضا حقیقتنژاد، روزنامهنگار
رد صلاحیت احمدینژاد میتواند پایان یک دوره جدید در میان اصولگرایان باشد. آنها اکنون آسوده خاطرتر از احتمال بازیگری و کارشکنی احمدینژاد میتوانند به تنظیم مناسبات درونی خودشان بپردازند. در حال حاضر دوقطبی رئیسی - قالیباف و روحانی - جهانگیری به طور واقعی نمایانگر دوقطبی یاران خامنهای و یاران هاشمی است، ولی نظام جمهوری اسلامی تمایلی به برجستهسازی این دوگانه ندارد.
از این منظر میتوان گفت سیاست کلی بر آرامسازی فضای انتخابات استوار است. رد صلاحیت چهرههای منتقدی چون زاکانی و حاجیبابایی نیز موید این رویکرد است. کاهش تیم اصولگریان در میدان انتخابات در عین حال بازی انتخابات را به نبرد تن به تن هم در میان خودشان و هم با رقیب، تغییر داده و اکنون ویژگی و مهارتهای شخصی بازیگران یک مولفه مهم شدهاند. در روزهای آینده این مولفه نقش تعیینکنندهتری در رساندن انتخابات به فاز نهایی ایفا خواهد کرد.
فرخ نگهدار، تحلیلگر سیاسی
از دیرباز تا کنون لیست تایید صلاحیت شدگان شورای نگهبان برای انتخابات ریاست جمهوری شامل اسامی کسانی بوده است که جناحهای صاحب قدرت در جمهوری اسلامی را نمایندگی میکنند. این بار هم دقیقا همین قاعده رعایت شده است. حذف آقایان احمدینژاد و بقایی به این معناست که آنها هم مثل آقای خاتمی و همفکران، در درون نظام در حال حاضر یک جناح صاحب قدرت محسوب نمیشوند.
در ساختار فعلی قدرت دو جناح عمده حضور دارند؛ طیف اصولگرا، آقایان رئیسی، قالیباف و میرسلیم، که من نام رهبرگرا را برای آنها گویاتر میبینم، و طیف اعتدالی اصلاحی. طیف رهبرگرا به لحاظ اهداف راهبردی واقعا سه پاره است. آقای رئیسی نماینده نوعی از حکمرانی، به روش کیم جون اون، صدام، بریا و امثالهم است. او نامزد اصلح از نگاه نظامی امنیتیهاست. قالیباف نماینده نوعی از حکمرانی به روش رضاخانی است، حکمرانی خوب از نگاه حامیان او نوعی توسعهگرایی اقتدارگرایانه و متمرکز است. میرسلیم نماینده نوعی حکمرانی برپایه ولایت فقهاست. موتلفه، جامعتین، روزنامه رسالت و امثالهم حامیان او هستند. از آنجا که جمع آمد این سه فکر زیر یک نام، در حین حیات و ضمن کنارهنشینی آقای خامنهای، مطلقا ناممکن است، این سه سهگانه برآمد کردهاند.
این که تصمیم و رای آقای خامنهای معلوم میکند که رئیس جمهوری آینده ایران کیست، یک خیالبافی محض است. ایشان قطعا میتواند معین کند که چه کسانی از شرکت در رقابت محروم شوند. اما به یقین نه میتواند و نه تلاش خواهد کرد که به سود یک نامزد وارد میدان شود. توازن قوا او را از این خیال منصرف کرده است.
مهدی مهدویآزاد، روزنامهنگار
تاریخ مصرف آقای احمدینژاد نه امروز که سال ۱۳۹۰ به پایان رسید. رد صلاحیت او، در کوتاه مدت هزینه سنگینی بر حاکمیت تحمیل نمیکند. او نه پایگاه اجتماعی ثابت و مشخصی دارد، نه وزنی در قدرت، و نه توان سازماندهی بالایی در کشور. حذف او در بدترین حالت، منجر به ریزش بخشی از آرای اصولگرایان در انتخابات جاری و ترکهای نه چندان عمیق در ساختار پیرامونی رهبری نظام خواهد شد. حذف او نه یک شوک سیاسی است، نه یک زلزله اجتماعی. با این حال، نادیده گرفتن آقای احمدینژاد در بلند مدت یک اشتباه استراتژیک است. همچنان که هاشمی رفسنجانی با ردصلاحیت و سید محمد خاتمی با حصر خبری به پایان خود نرسیدند، محمود احمدینژاد هم هنوز تمام نشده است.
خوب یا بد، آقای احمدینژاد تنها چهره سیاسی مشهور ایران است که با طبقه محروم پیوند خورده است. نوستالژی «وام و یارانه» در ذهن این طبقه باقی خواهد ماند. ایستادگی آقای احمدینژاد در مقابل فرمان آیتالله خامنهای نیز بالقوه میتواند حامیان جدیدی برای او ایجاد کند. شهروندان معترضی که اصلاحطلبان را ترسو یا ناکارآمد میدانند، مشتری این دست از رفتارهای سیاسی جسورانه هستند. آقای احمدینژاد، حامیانی هم در بین طبقه به شدت مذهبی، قشری یا حتی خرافاتی دارد. ضمن این که مشخصات شخصی او، مخصوصا توانایی فوقالعادهاش در تحریف حقایق را نباید نادیده گرفت. اگر چند سال بعد شنیدید، جنبشی به راه افتاده که می خواهد ایران را به "دوران طلایی احمدینژاد" بازگرداند، تعجب نکنید.
احمد شیرزاد، نماینده مجلس ششم
آقای احمدینژاد هیچ جایگاهی در طیف اصولگرا ندارد و هیچکدام از نیروهای اصولگرا از او حمایت نمیکنند. او با اتکاء به تودههایی که ممکن بود به او رای بدهند، میخواست وارد کارزار انتخاباتی بشود، ولی هیچ سازوکار تشکیلاتی یا حزبی پشت سر او نیست و توانمندی ایجاد چنین چیزی را هم ندارد. تنها باندی از دوستان آقای احمدینژاد حامی او هستند که عده آنها هم قابل توجه نیست و رد صلاحیت او هیچ موج اجتماعی ایجاد نخواهد کرد. بخش عمدهای از آراء او احتمالا منفعل خواهند شد و آراء بخشی از طرفداران او هم بین روحانی و جناح اصولگرا تقسیم خواهد شد.
در جبهه اصلاحطلب تنها کاندیدای جدی آقای روحانی است و آقای جهانگیری هم کنار خواهد رفت. اما در جناح اصولگرا یک رقابت بسیار جدی درخواهد گرفت. اکیپ ژنرالهای اصولگرا و متنفذینشان به آقای رئیسی تمایل دارند و پیاده نظامشان به آقای قالیباف. این اختلاف و دودستگی تا آخر میماند و نمیتوانند تکلیف خودشان را روشن کنند. البته امکان این که فشارهایی به آنها آورده شود و روی یکی توافق کنند هم وجود دارد.