دگرگونی در خاورمیانه؛ درگیری هژمونیک ایران و عربستان
۱۳۹۶ دی ۹, شنبهیوشکا فیشر، وزیر خارجه سابق آلمان، در مقالهای تحلیلی در روزنامه آلمانی "زوددویچه" میگوید مناقشه اعراب و اسرائیل برای دهها سال شکلدهنده جبههبندیهای سیاسی و نظامی در خاورنزدیک و میانه بود اما اکنون نشانههای زیادی حاکی از آن است که این وضعیت در حال دگرگونی و برهم خوردن است.
بنابر ارزیابی وزیر خارجه سابق آلمان، اکنون بهنظر میرسد مناقشه اعراب و اسرائیل یا اسرائيل و فلسطینیها، اهمیت مرکزی خود در منطقه را از دست داده و جبههبندیهای خاورمیانه دیگر براساس آرمان فلسطینیها نیست. آرایش سیاسی و نظامی در منطقه متاثر از درگیری میان ایران و عربستان برای تسلط بر منطقه است.
به کانال دویچه وله فارسی در تلگرام بپیوندید
به دلیل اهمیت تحلیل وزیر خارجه سابق آلمان، دویچه وله فارسی بخشهای عمده آن را در زیر عرضه میکند:
ما در یک دوره گذار زندگی میکنیم. در مقیاس جهانی، چین در حال آماده شدن برای گرفتن نقش ایالات متحده آمریکا به عنوان قدرت رهبریکننده جهان است، یا دستکم در پی آن است که در رهبری جهان شریک آمریکا شود. در خاور نزدیک و میانه پارامترهایی که تاکنون مشخصکننده نظم و یا بینظمی و مناقشه در این منطقه بودند در حال دگرگونیاند.
حدود صد سال پس از قرارداد سایکس-پیکو، که از طریق آن دو قدرت استعماری اروپای آن زمان، یعنی بریتانیا و فرانسه، قلمرو باقیمانده از فروپاشی عثمانی در خاورنزدیک را میان خود تقسیم و مرزهای آن را متناسب با منافع خود تعیین کردند، مرزهایی که امروز نیز معتبرند، نشانههای فزاینده حاکی از آن است که این نظم و طبقهبندی تنشهای این منطقه، در حال برهمخوردن و دگرگونی است.
از سال ۱۹۴۸ که دولت اسرائیل تشکیل شد و نخستین جنگ اسرائیل و اعراب، که همانند جنگهای بعدی میان دو طرف، اسرائيل برنده آنها بود، مناقشه میان اسرائيل و اعراب، منطقه را تحت تاثیر خود قرار داده بود. از آن به بعد یکی از پرسشهای بزرگ سیاست جهانی این بود آیا امکان دارد و اگر آری، چه زمانی میتوان به یک توازن قابلقبول میان اسرائیل و فلسطینیها دست یافت تا در سایه آن صلح و آرامش در خاورنزدیک برقرار گردد.
در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۵ که قراردادهای اسلو میان اسرائیل و فلسطینیها امضا شد، دو طرف هیچگاه به این اندازه به صلح نزدیک نبودند. با اینحال در هر دوی این قراردادها وضعیت اورشلیم حلنشده باقی ماند زیرا بسیار حساس و پیچیده بود. وضعیت اورشلیم میبایست در مذاکرات بعدی حل و فصل میشد.
اما بعدها مناقشه اعراب و اسرائیل اهمیت مرکزی خود را در منطقه از دست داد. دلایل این امر از یک سو مداخله آمریکا در عراق بود و در سوی دیگر تحولات موسوم به بهار عربی. جنگ داخلی سوریه و ظهور گروه "دولت اسلامی" (داعش) از پیامدهای این دو رویداد بودند.
داعش بعدا با کمک ائتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا از بین رفت، اما اوضاع تازهای در منطقه شکل گرفت که در آن مناقشه اعراب و اسرائیل دیگر نقش مرکزی ندارد: اکنون مناقشه اعراب و اسرائیل جای خود را به مناقشهی بزرگتر میان ایران و عربستان سعودی برای تسلط بر منطقه داده است.
این دو کشور در سوریه، یمن و در آینده نیز در لبنان، در حال جنگ نیابتی با یکدیگرند. مناقشه قطر و تحریم این کشور از سوی همایسگان عرباش نیز بخشی از درگیری میان ایران و عربستان سعودی است.
بهنظر میرسد حوادث تازه منطقه، مناقشه حلنشده اسرائیل و فلسطینیها را به حاشیه رانده است، تا جایی که دولت آمریکا به رهبری دونالد ترامپ تصمیم گرفت بهطور یکجانبه اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت بشناسد.
جامعه جهانی انضمام یکطرفه شرق اورشلیم از سوی اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد. سفارتخانههای خارجی نیز از تلآویو به اورشلیم نقل مکان نکردهاند چرا که همه میدانستند که وضعیت اورشلیم به دلایل سیاسی و مذهبی برای راهحل دو دولت تا چه اندازه حساس است. هم اسرائيل و هم فلسطینیها اورشلیم را پایتخت خود میدانند.
راهحل دو دولت برای مناقشه اسرائیل و فلسطینیها به تقسیمبندی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۷ باز میگردد. اما این تقسیمبندی سازمان ملل در عمل پیش نرفت و پیش هم نمیرود، زیرا اسرائيل و فلسطینیها نتوانستند و نمیتوانند بر روی حدود مرزی میان دو طرف از جمله در اورشلیم و نیز مسائل امنیتی کلیدی توافق کنند. تنها پیشرفت بزرگ در دهههای اخیر شناساسی موجودیت اسرائيل از سوی اعراب بود.
اگر امید به راهحل دو دولت از بین برود
هرچند دیپلماتها همانند گذشته درباره روند صلح خاورنزدیک صحبت میکنند، اما سالهاست پیشرفتی در این زمینه دیده نمیشود، طوری که نه از "صلح" خبری هست و نه از "روند". راهحل دو دولت، که به لحاظ نظری تنها راهحل قابلفهم و متناسب با منافع دو ملت است، بر اثر گذر زمان و توسعه شهرکسازی اسرائیل در کرانه باختری، روز به روز بیشتر غیرواقعی جلوه میکند. تصمیم یکجانبه ایالات متحده آمریکا در مورد اورشلیم، میتواند روند کاهش اعتبار راهحل دو دولت را تشدید کند، طوری که پرونده راهحل دو دولت عملا بسته شود.
این که آیا این روند در راستای منافع اسرائیل است، میتوان با دلایل محکم در آن تردید کرد. زیرا جایگزین راهحل دو دولت، دولت دوملیتی متشکل از اسرائیلیها و فلسطینیهاست. چنین دولتی قطعا نمیتواند به سود اسرائیل باشد.
هر شکلی از دولت دو ملیتی، اسرائیل را در برابر این پرسش و انتخاب ناگزیر قرار خواهد داد که آیا این کشور میخواهد یک دولت دموکراتیک باشد یا یک دولت یهودی؟ هر دو همزمان، یعنی هم دموکراتیک و هم یهودی بودن، غیرممکن است.
اگر امید به راهحل دو دولت از بین برود، آنگاه این پرسش تنها مسئلهی زمان خواهد بود که فلسطینیها مبارزه برای تاسیس دولت مستقل را به سوی مبارزه برای حقوق برابر شهروندی تغییر جهت دهند.
گزینه سوم درباره آینده مناقشه اسرائیل و فلسطینیها تنها یک تخیل است: براساس این گزینه، در نوار غزه و شمال صحرای سینا یک دولت فلسطینی ایجاد میشود، که در حقیقت در کنترل مصر خواهد بود و کرانه باختری میان اسرائیل و اردن تقسیم میشود. اما فلسطینیها هرگز زیر بار چنین راهحلی نخواهند رفت. علاوه بر این، چنین راهحلی نخواهد توانست مشکل دولت دو ملیتی برای اسرائیل را حل کند.
هزینههای اتحاد میان اسرائیل و عربستان
بهنظر میرسد که واکنش دولتهای مهم عربی مانند عربستان، مصر و اردن به تصمیم ترامپ درباره اورشلیم بسیار نرم و محتاطانه بوده است. بدیهی است که برای عربستان مناقشه با ایران در اولویت مطلق قرار دارد. بنابراین مقامهای عربستان سعودی تلاش میکنند از قدرت نظامی اسرائیل، بیش از همه در لبنان و سوریه، در مناقشه خود با ایران بهرهبرداری کنند. زیرا بدون اسرائیل - و پشت سر آن آمریکا - عربستان سعودی خیلی ضعیفتر از آن است که بتواند ایران را به عقبنشینی وادارد. اما اتحاد رسمی و اعلامشده میان عربستان و اسرائيل برای هر دو کشور در منطقه خاورنزدیک هزینهزا خواهد بود.
واکنشها به تصمیم ترامپ درباره اورشلیم • مجموعه مطالب
اما چرا دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا تصمیم به شناسایی اورشلیم به عنوان پایتخت اسرائیل گرفت؟ و چرا این تصمیم در چنین شرایط زمانی اتخاذ شد؟
البته در مورد تصمیمهای ترامپ انسان باید بهطور جدی فاکتورهای غیرمنطقی و غیرعاقلانه بودن را در نظر بگیرد. با اینحال شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد تصمیم ترامپ به درگیریهای هژمونیک در منطقه میان ایران و عربستان معطوف است و با منافع سیاست داخلی آمریکا ارتباط کمتری دارد.
آیا تصمیم ترامپ در چارچوب یک جبهه مشترک ضدایرانی در راستای بازتنظیم مناقشه اسرائيل و فلسطینیها و دوری از پارامترهای کهنه تقسیم سرزمین قرار دارد؟ آینده این را نشان خواهد داد.